جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۵ فروردین ۱۶, دوشنبه

نامه‌ی سعید شیرزاد به دایه سلطنه مادر زنده یاد فرزاد کمانگر به مناسبت فرا رسیدن سال جدید

iran spring 6 5fb15
زندانی سیاسی سعید شیرزاد در کنار مادرشهید فرزاد کمانگر
به نام انسان سلام دایه سلطنته(مادر فرزاد كمانگر زنداني سياسي اعدام شده)
مادرجان می خواستم این نامه که به مناسبت نوروز است را برای خودت بنویسم که با کلمه کلمه اش بدانی عیدی ندارم ٬ولی در رقص گلوله و شمشیر و درنهان بودن عشق٬ تصمیم گرفتم که این خونین دل نوشته را که از دردها و رنج ها، استخوان هایم را می سوزاند و خاکستر می کند به پاره ی تنت فرزاد بنویسم که این کمتر از هیچ با کوله باری از درد و رنج و فقر بر دوش ات سنگینی نکند که کلمه به کلمه و خط به خط اش بغض های رسوب شده ایست در سینه ام.
سلام آقا معلم(خطاب به فرزاد كمانگر):
آقا معلم این روزها در میان رنگ های رنگین سفره های هفت سین دل من دریایست از عیدی نداشتن هایی که سالیان زنده گی ام (ببخشید زنده مانی ام) با شعرهای کارو که مملو از درد و رنج و فقر است، جوانی ام را به پیری رسانده همانگونه که جوانی جای کودکی ام را گرفت.
سالیانی که گذر زمانش٬ به زندانی کشاندم که روزگاری در رقص قلم ات.
نامه هایت را که عاشقانه های کودکانه ی کوردستان بود٬از همین محصوریت دربندت از سیم های خاردار ودیوارهای بلند گوهردشت برایمان به تصویر می کشیدی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر