واشنگتن، دی سی - در بحبوحه قیام اخیر، ستون نویس صاحب نام روزنامه نیویورک‌تایمز، بِرِت استیونس، مقاله قابل توجهی تحت عنوان "کاوش برای راهی به جلو برای ایران" بقلم درآورد و در آن به گونه شناسی ماهیت رژیم ملایان و همچنین اقداماتی که بر اساس این شناخت جامعه جهانی و به‌ویژه آمریکا باید در پیش گیرند، پرداخت.
وی در ابتدا با طعنه پرمعنایی به نیویورک‌تایمز می‌نویسد در اردیبهشت گذشته (همزمان با انتخابات نمایشی ریاست جمهوری در ایران) "این روزنامه (نیویورک‌تایمز) در مقاله‌ای‌ این سؤال را مطرح کرد که "آیا ایران یک دموکراسی است یا یک دیکتاتوری"؟ پس از یک هفته اعتراضات در بیش از ۸۰ شهر ایران، با اطمینان می‌توان گفت که ما جواب این سؤال را؛ یکباردیگر، گرفتیم."
استیونس با نوشتن اینکه "جواب به این سؤال، از سرعت شعله‌ور شدن این تظاهرات‌ها که در ابتدای امر به دلیل گران شدن قیمت تخم‌مرغ بودند ولی سریعا به شعار "مرگ بر دیکتاتور" و سوزندان تصاویر ولی‌فقیه علی خامنه‌ای تبدیل شدند، به وضوح آشکار است. جواب به این سؤال همچنین از شدت زیاد سرکوب این تظاهرات که رژیم آن را "فتنه" نامید، به وضوح آشکار است." او خاطرنشان می‌کند که "دموکراسی‌های واقعی در وحشت از مردمان خود زدگی نمی‌کنند."
ستون نویس نیویورک‌تایمز سپس این نکته را بیان می‌کند که بخش اعظم توجهات غرب همواره روی این که ایران چی دارد – مثلا سنتریفیوژ، موشکهای بالستیک، اورانیوم غنی شده – و همچنین روی اینکه ایران چکار می‌کند – به بشار اسد کمک می‌کند، حزب‌الله لبنان را تأمین مالی می‌کند، حوثی‌های یمن را مسلح می‌نماید، و یا گاه بیگاه شهروندان آمریکایی و یا انگلیسی را زندانی می‌کند - متمرکز بوده در حالیکه توجه کافی به اینکه ایران چه نوع رژیمی دارد مبذول نشده است. وی می‌نویسد "سؤال این نیست که آیا ایران دیکتاتوری هست یا نه بلکه سؤال اینست که چه نوع دیکتاتوری؟ تنها با پاسخ صحیح به این سؤال است که می‌توان فهمید چه نوع فشاری را می‌توان به رژیم اعمال نمود که یا رفتارش را تغییر دهد و یا پشتش را درهم بشکند".
استیونس می‌نویسد نظر رایج در غرب این است که ایران یک دیکتاتوری است ولی ویژه گیهای دموکراتیک دارد و بین سخت سرانی که می‌خواهند سرکوب داخلی و میلیتانسی ایران را گسترش دهند و رفرمیستهایی که می‌خواهند مسیر معکوس آن را در پیش گیرند، جناح بندی شده است؛ و این تحلیل سیاست غرب را لازم میدارد که هر چه می‌تواند جناح رفرمیست را تشویق و ترغیب نموده و پاداش دهد. وی سپس انتقاد شدید خود به این نظریه را مطرح کرده و می‌نویسد "این تحلیل اما قادر نیست توضیح دهد که چرا در دوران ریاست جمهوری حسن روحانی رفرمیست، تعداد اعدامها این چنین افزایش یافته و چرا وزیر خارجه وی، جواد ظریف، دسته گل بر سر قبر عماد مقنیه، تروریست حزب‌الله لبنان که موجب مرگ آمریکائیان متعددی شده، میگذارد. این تحلیل همچنین سیاست خارجی فوق العاده تخاصمانه روحانی از فردای امضای برجام در سال ۲۰۱۵ را توضیح نمی‌دهد"
ستون نویس نیویورک‌تایمز می‌نویسد "یک توصیف بهتر از دیکتاتوری ایران این است که این رژیم یک "دزد سالاری مذهبی" است که با تمایلاتی که به نوبه یا داکترینی و یا شیادانه و مفسدانه هستند حکومت می‌کند." استیونس سپس با اشاره به سرعت شگفت‌آور متمرکز شدن خشم تظاهرکنندگان روی شخص خامنه‌ای، بیان می‌کند که "شاید دلیل سرعت این است که این تظاهرکنندگان بسیار بهتر از همه میدانند آن چه کسی است که دارد ایشان را به‌طور سیستماتیک و سازمان یافته غارت می‌کند. خبرگزاری رویتر در سال ۲۰۱۳ گزارش نمود که دارایی‌های بنیاد خیریه تحت کنترل خامنه‌ای بنام "ستاد" در حدود ۹۵ میلیارد دلار می‌باشد."
در اینجا خوب است توضیح بیشتری حول عبارت “Kleptotheocracy” که استیونس برای گونه شناسی دیکتاتوری ملایان بکار برده داده شود. وی نام دو شیوه حکومتی theocracy (تئوکراسی به مفهوم مذهب سالاری) و Kleptocracy (کلپتوکراسی به مفهوم دزد سالاری) را در هم ترکیب کرده و نام Kleptotheocracy (کلپتئوکراسی به مفهوم دزد سالاری مذهبی) را برای گونه شناسی رژیم برگزیده است. با واژه تئوکراسی یا مذهب سالاری که مکررا برای توصیف رژیم ملایان استفاده شده آشنا هستیم؛ اما شاید مناسب باشد کلپتوکراسی (دزدسالاری) کمی بیشتر تعریف تکنیکی شود.
ویکی پیدیا انگلیسی در مورد این واژه درهمان ابتدا می‌نویسد "این مقاله در مورد عبارتی است که برای توصیف فساد و غارت سیستماتیک توسط یک حکومت استفاده می‌شود". سپس به توضیح بیشتر این واژه پرداخته و می‌نویسد "کلپتوکراسی یک حکومتی است که رهبرانش به لحاظ اقتصادی و سیاسی فاسد هستند و با هدف افزایش هر چه بیشتر ثروت شخصی و قدرت سیاسی خود، از قدرتشان برای غارت مردم و منابع طبیعی سرزمینشان استفاده می‌کنند. این نوع سیستمهای حکومتی عموما دست به اختلاس‌های مالی در ازای افلاس مردم سرزمینشان می‌زنند.
"کلپتوکراسی ها عموما با دیکتاتوری، الیگارشی، هونتا های نظامی یا سایر اشکال حکومت‌های مستبد و نپوتیست (خویشاوند سالار) که نظارت بیرونی بر آنها یا غیرممکن است و یا کلا وجود ندارد، مترادف هستند. این عدم نظارت می‌تواند ناشی از توانایی رهبران کلپتوکراسی در کنترل تأمین بودجه ملی و یا کنترل طرق توزیع این بودجه باشد. حاکمان کلپتوکراسی اغلب خزانه مملکت خود را منبع ثروت شخصی خود می‌دانند و از آن برای تحصیل کالاهای تجملی و ولخرجی‌های بزرگ استفاده می‌کنند. بسیاری از حاکمان کلپتوکراسی، مخفیانه بودجه ملی را به حساب‌های بانکی خصوصی و مخفی خود در کشورهای خارجی انتقال می‌دهند تا اگر زمانی از مصدر قدرت خارج شدند از آنها استفاده نمایند. کلپتوکراسی در کشورهای در حال توسعه ایی که عمدتا متکی به صادرات منابع طبیعی شان هستند، بسیار رایج است.
 
"حکومت یک رژیم کلپتوکراسی تاثیرات بسیار وخیمی روی رفاه اقتصادی، امور سیاسی و حقوق مدنی کشور دارد. معمولا چشم‌انداز سرمایه‌گذاری خارجی را خراب می‌کند و بازار داخلی و تجارت بین المرزی را به شدت تضعیف می‌نماید. به عنوان مثال، دولت‌های کلپتوکراسی از طریق سوءاستفاده از وجوه مالیاتی، غالباً پول زیادی از شهروندان کشور اختلاس می‌کنند و یا اینکه قویاً در طرح‌های پولشویی دست دارند که موجب تنزل شدید کیفیت سطح زندگی شهروندان خود می‌شوند."
بنا به یک گزارش منتشر شده در آلمان در سال ۲۰۱۴، برخی از نمونه‌های حکومت‌های کلپتوکراسی و مقدار دزدی‌های آنها از دارایی‌های کشور به این قرار است:
1-    سوهارتو رییس جمهور اسبق اندونزی – (۱۵ تا ۳۵ میلیارد دلار)
2-    فردیناند مارکوس رییس جمهور سابق فیلیپین (۱۰ میلیارد دلار)
3-    موبوتو سسه سکو رییس جمهور سابق زئیر (۵ میلیارد دلار)
4-    سنی آباچا حاکم سابق نیجریه (۲ تا ۵ میلیون دلار)
5-    اسلوبدان میلاسوویچ رییس جمهور سابق یوگوسلاوی (۱ میلیارد دلار)
با نگاهی به کارنامه نزدیک به ۴۰ سال رژیم ملایان و همچنین عمق واقعیت نهفته در شعارهایی که قیام کنندگان در سرتاسر ایران خروش می‌دادند می‌توان گفت که استیونس توصیف کاملا صحیحی از حاکمان ایران ارائه کرده است. حاکمیتی که در زیر لوای دین و مذهب نزدیک به چهار دهه جز چپاول تمام عیار مردم و غارت منابع و ذخایر و انهدام حرث و نسل ایران از یکطرف و انباشت ثروتهای نجومی از اموال ملت توسط حاکمان این رژیم، از خامنه‌ای گرفته تا صدها و شاید هزاران به اصطلاح مسئولین نظام، و انتقال به حسابهای بانکی در سرتاسر دنیا و قدمی بر نداشته است. رقم دزدی‌های انجام شده توسط روسای کشورهایی که فوقا لیست شده‌اند به گردپای مقدار دزدی‌های خامنه‌ای و اعوان و انصارش نمی‌رسند.
ستون نویس نیویورک‌تایمز سپس به نحوه چپاول توسط به اصطلاح خیریه "ستاد" خامنه‌ای پرداخته و می‌نویسد که "یکی از دلایل اینکه چرا تخفیف تحریم‌ها روی ایران هیچگاه نمی‌توانست رژیم ایران را تلطیف نماید این است که کسانی که از ایجاد قراردادهای تجاری با شرکت‌های خارجی صاحب منفعت می‌شدند دقیقا همان کسانی هستند که بیشترین علائق را در برجا نگه‌داشتن این رژیم و سیستم خویشاوند سالارش دارند و نه مردم ایران."
"با این توضیحات، این نوع سیستم‌های حکومتی بسیار و به‌طور منحصر به فردی در مقابل اتهامات و افشاگری‌هایی که دو رویی و تزویر آن را به مردم نشان دهند ضربه پذیرند. همه جنبشهای اسلامی مفهوم عدالت، و نه آزادی، را در کانون کارزار سیاسی‌شان می‌گذارند و به محض اینکه به پیروزی می‌رسند آن را فراموش می‌کنند و این کارشان می‌تواند منجر به سقوطشان شود. مشکل جمهوری اسلامی این است که قریب به ۴۰ سال را صرف این کرده که رورویی و تزویر خودش را کاملا به مردم ایران آشکار سازد."
استیونس با توجه به ماهیت دورویانه رژیم - که در زیر لوای مذهب و تقوا نمایی به غارت تمام عیار ایران و انباشت نجومی ثروت مشغول بوده است – و همچنین اهداف و مطالبات تظاهرکننگان قیام اخیر که در کوبندگی اعتراضاتشان و تمرکز شعارهایشان روی خامنه‌ای و تمامیت رژیم به مثابه عامل اول و آخر غارت کشور و وضعیت فاجعه‌بار معیشتی شان آشکار است، در انتها پیشنهاد می‌دهد که "این موقعیت بسیار مناسبی است که جهان آزاد از آن بهره‌برداری نماید." و برای هر چه بیشتر آشکار ساختن عمق تزویر و دورویی ولی‌فقیه خامنه‌ای و تمامی اعوان و انصارش در سر تا پای این رژیم "دولت آمریکا بایستی تمام جزییات مربوط به میلیاردها دلار اموال دزدی شده توسط سپاه پاسداران و ولی‌فقیه را علنی سازد که به این ترتیب مردم ایران از هر پرونده افشاگرانه و بی آبرو کننده رژیم کاملا آگاه شوند؛ و همچنین دولت آمریکا بایستی "ستاد" خامنه‌ای و تمام شرکتهای پوششی آن و کمپانی‌های تابعه این شرکتها به خاطر فساد در لیست تحریمات قرار دهد."
راهکارهای پیشنهادی استیونس، که مورد تائید کارشناسان امور خارجی دیگر منجمله مارک دووبیتس از "بنیاد دفاع از دموکراسی ها" و کن واینستین از "انستیتو هادسن" نیز هستند، از حمایت دو حزبی بسیار چشمگیری در کنگره آمریکا برخوردارند که همین اخیرا قطعنامه ایی را در رابطه با اموال سردمداران رژیم در خارج از ایران به تصویب رساند.
فضای کنگره آمریکا در قبال نه تنها اعمال و سیاستهای مخرب و بی ثبات کننده منطقه ایی رژیم و توسعه و تولید موشکهای بالستیک، برنامه تسلیحات اتمی، و حمایت سیستماتیک دولتی از تروریسم؛ بلکه در قبال نقض حقوق بشر و همچنین حمایت قوی از قیام مردم ایران بر علیه تمامیت رژیم ملایان، نیزکاملا دو حزبی و متحدانه است. شاید موضوع ایران از معدود موضوعاتی باشند که این روزها دموکراتها و جمهوریخواهان کنگره در قبال آن اشتراک نظر و عمل کامل دارند. این اتحاد عمل قوه مقننه، زمینه بسیار مناسبی برای کاخ سفید ایجا کرده است که فارغ از تقابلات حزبی و سیاسی رایج در واشنگتن، خواسته کنگره به مثابه نمایندگان مردم آمریکا را از طریق به مورد اجرا گذاشتن هر چه سریعتر و هر چه قویتر اقدامات مشخص و موثر عملی جامه عمل بپوشاند.
لیست گذاری سپاه پاسداران و اقدام بسیارچشمگیر اخیر در لیست تحریمات گذاشتن رئیس قوه قضائیه رژیم، صادق لاریجانی، تاکنون از مهمترین این جمله اقدامات بوده است. هنوز اما فهرستی از سایر اقدامات عملی که کنگره و همچنین کارشناسان امور ایران خواهان انجام آن از قوه مجریه هستند وجود دارد که پشتیبانان قیام ایران در آمریکا مصرانه خواهان عملی شدن آنها هستند. چرا که آنها بر این اعتقادند که در فاصله ایی که تا برپایی قیام بعدی وجود دارد باید رژیم را با هر چه بیشتر پائین آوردن در تعادل قوای داخلی و بین المللی در مقابل قیام کنندگان بیش از پیش ضربه پذیرتر نمود و امکان پیروزی قیام آفرینان را به این ترتیب هر چه بیشتر کرد.
استیونس در خاتمه مقاله خود می گوید "در سال ۱۹۸۲ رونالد ریگان جنبش همبستگی لهستان را به خاطر "آشتی ناپذیری عالی اش در مقابل ستم" مورد تحسین قرار داد. همین را امروز باید در مورد مردم ایران گفت. اگر غرب میخواهد به آنها کمک نماید می‌تواند از روی انگشت گذاشتن روی تناقضات درونی که این رژیم را تعریف می‌کنند شروع نماید چرا که این تناقضات میتوانند موجب از همپاشی آن شوند."