لينك به منبع:
قیام سراسری ایران
(یک جامعهشناسی سیاسی به زبان ساده)
سر صحبت از بازگرداندن شاهرودی از آلمان باز شد. در عرف سیاسی و دیپلوماتیک، از این کارها نباید توقع چندانی داشت. همه که به جنایتکاران جمهوری اسلامی مثل مردم ما و با عینک مردم نگاه نمیکنند. اول منافعشان را میگذارند روی میز و بعد تصمیم یا موضع میگیرند.
کارها در سیاست، مثل کندن کوه با سوزن است. اگر اینجوری فکر نکنیم، خیلی چیزها را درک نمیکنیم و توقعات خلاف واقع داریم. بهخاطر همین هم یک موفقیت در سیاست، هزار برابر نسبت به کارهای دیگر اهمیت دارد.
مثلاً: کلی اعتصاب و نامه و هشدار و... هست که مردم و اقشار گوناگون ماهها و سالها رو به سیاستمداران و مقامات ابراز میکنند. اما یک یا چند تظاهرات سراسری که میشود و شهرها را برمی انگیزد، بساط حکومت و مقامات را از بیخ و بن میلرزاند و جهتگیری جامعه را تغییر میدهد. این خصلت کار سیاسی است.
الآن دیگر بعد از قیامهای اخیر، نه مردم در مختصات و شرایط قبل هستند و نه حاکمیت. شرایط به کلی تغییر کرده. حتا اگر تظاهراتی هم نباشد. حکومت حالیاش شده از این به بعد نامهنویسی و هشدار و انذار و خواهش و تمنایی در کار نیست. باید شش دانگ حواسش را جمع کند که باد کلاهش را نبرد. آن سبوی سرکوب مطلق و صبر ایوبوار مردم، بشکست و آن پیمانه ریخت.
تحولات اجتماعی اینطوری رقم میخورند و دورانها عوض میشوند. کمیتها آرام آرام رخ میدهند و به هم میپیوندند تا یکباره به کیفیتی بالغ میشوند که هیچ دیکتاتوری هم نمیتواند کاریاش کند. تمام تاریخ تکامل اجتماعی بشر را هم که ورق بزنی، میبینی تحولات رو به تغییرات واقعی، اینطوری رخ داده است. هیچ چیزی خودبخودی روی نمیدهد.
راه درازی طی شده. خیلی کمیتها با این حکومت به سرانجام رسیده و به کیفیت بدل شده است. خوب است نگاه تندی به قیام سال ۷۸و بعد به ۸۸ و بعد به قیام امسال بکنیم و ببینیم چه تفاوتهای کیفی با هم دارند. به این میگویند روند رو به رشد و پیشرفت تکامل اجتماعی.
نباید جلو در خانه ایستاد، دست به بغل گذاشت و از ندیدن افقها حرف زد. باید رفت پشت پنجره طبقات بالاتر و پشتبام تا بتوان وسعت پیرامون خود را نظاره کرد و افق را دید. نباید با چهارتا توپ و تشر پاسداران و ولیفقیه و عمله و اکرهاش، دنیا را به مراد آنها دید. آنها اصلاً کارشان همین است. چهل سال است اینطوری از این ستون به آن ستون دنبال فرجشان بودهاند. اما حالا نسقها تن به گرفتن نمیدهند. به این میگویند تکامل از ۷۸تا ۸۸ و تا قیام ایران در دی ۹۶. به هر طرف که سر میچرخانی، میبینی و میشنوی که مثل ریگ بیابان شعار مرگ بر خامنهای در کف خیابان و مثل نقل سر زبان مردم و حتا بچههای مدرسهیی هست.
مهم این است که ما بدانیم کارمان چیست. ما نباید با دهان و سلاح آنها بالا و پایین بشویم. ما خودمانیم با هویت مستقل و عشق به آزادیمان
حالا توپ توی زمین ولیفقیه است. او البته استقلال مردم ایران و قیامشان را بهرسمیت نمیشناسد. در حرفهای آخر خامنهای دیدیم که اصلاً حق غارت شدة مردم توسط مؤسسات حکومتی را هم بهرسمیت نشناخت. همه را با اما و اگر و شاید و باید سر هم بندی کرد. تا چه رسد به اعتراف به واقعیت مردم سرنگونیخواه! اصلاً و ابداً دیکتاتورها ادبیات نفی کردن واقعیتهای علیه خودشان را کنار نمیگذارند. خامنهای بیاید بپذیرد که نظام ولایت فقیه هیچ پایگاه و ریشهیی در دل و قلب و خانه و خیابان و کارخانه و دانشگاه و بوم و بر ایرانزمین ندارد؟ او مثل همه دیکتاتورها و جنایتکاران تاریخ بشری، این واقعیت را خوب خوب میداند؛ اما هرگز به زبان نمیآورد. پس چطوری باید اعتراف او را فهمید؟ این همان برگ به ظاهر برنده این قماش آدمهای زرخرید قدرت و چپاول و جنایت است؛ یعنی چیدن نیروی سرکوبگر و قاتل و جنایتپیشه و نقابدار ضدانسان مقابل سینه مردم در کوچه و بازار. تمام صولت و هیبت و تکیهگاهشان همین است و بس. اما تمام رفتار و گفتارخامنهای از موضع ضعف و دفاعی و بنبست است.
پس تا همینجا را هم مردم ایران هر چند هزاری و میلیونی هم که بودند، بر خامنهای و نظامش پیروز شدند و پیشی گرفتند. او جز سرکوب و فرافکنی و دروغگویی، هیچ برگ برندهیی ندارد. اما مردم و قیامیان در کف خیابان شهرها و در چتر آسمان ایران، نفی مطلق این حاکمیت را مهر کردند و به ثبت دادند. مهم این است که مردم خودشان را بازیافتهاند ـ حتی نه همه مردم ـ . ولیفقیه هم از همین مردم میترسد که او را به بالکنش کشاندهاند تا روضهخوانی چهل سال تکرار شده را لقمه لقمه در گوش و دهان سرکوبگران و دژخیمان بگذارد.
پس، از افت و خیزها و فراز و فرودهای راه نباید نگران بود. باز بهدلیل مقایسه همان دو قیام با قیام امسال. این خصلت تحولات اجتماعی است که باید قانونمندیاش را شناخت و بهکار گرفت. نظام ولایی هم بهدلیل ماهیت ضدتاریخیاش، از اجرایی شدن قانونمندیهای تحولات اجتماعی توسط جوانان و پیشتازان آگاه قیام ایران وحشت دارد. راهحل او فقط سرکوب است. این راه برای دیکتاتورها، سادهترین کار است. او از بیخیال سیاستها ـ میلیونها هم که باشند ـ هیچ نگرانی ندارد و اصلاً در حساب و کتاب تعادلش با مخالفانش نمیگنجاند. اما از همین دستهها و فوجهای خروشنده دختران و پسران و زنان و مردان آگاه وحشت دارد و میلرزد. او دید که همین دستهها و فوجهای قیامی، یک هفتهیی تعادل سیاسی ایران را در منظر ایرانیان و جهانیان به هم زدند و تغییر بزرگ ایجاد کردند. این همان تجمع کمیتها و تبدیل و جهششان به کیفیتها است.
حالا حکومت رو به انقباض و بسته شدن میرود. ولی مجبور است رفتارش را با گذشته تغییر بدهد. دور خودش را میچیند که بیشتر ضربه نخورد. ولی تداوم قیام همه تعادل و برنامهاش را به هم میزند. مهم این است که میدان به نفع او خالی نشود؛ حتی در یک جا از ایران. این مهمترین وظیفه است. اصلاً ایران اینجوری شده است. در همین یک هفته، تعادلقوای بین مردم و رژیم آخوندی کن فیکون شده است.
باید گل سیاسی و اجتماعی این دوران را بچینیم. دنیا و منطقه و داخل ایران، همه و همه رو به حکومت هوشیارند. در این تردید نیست. ضمن اینکه درون خودش هم غوغا است. این غوغا و پارههای آتش را مردم به درونشان ریختهاند. با وجود ظاهرسازی اتحاد و توافق توی تلویزیون و رسانهها ـ آن هم بهخاطر وحشت از سرنگونی ـ تضادهایشان صد چندان میشود. بسیاری هم از این پس از حکومت جدا میشوند. آبهایی رفته است که دیگر به جوی نظام برنمیگردد. این هم خصلت تحولات اجتماعی است. ما به دورهیی جدید از پس قیام دی ۹۶پا میگذاریم. هم مردم و مقاومت سراسری، هم دیکتاتوری مذهبی ولایت فقیه. بله، این فصل دیگریست...
سر صحبت از بازگرداندن شاهرودی از آلمان باز شد. در عرف سیاسی و دیپلوماتیک، از این کارها نباید توقع چندانی داشت. همه که به جنایتکاران جمهوری اسلامی مثل مردم ما و با عینک مردم نگاه نمیکنند. اول منافعشان را میگذارند روی میز و بعد تصمیم یا موضع میگیرند.
کارها در سیاست، مثل کندن کوه با سوزن است. اگر اینجوری فکر نکنیم، خیلی چیزها را درک نمیکنیم و توقعات خلاف واقع داریم. بهخاطر همین هم یک موفقیت در سیاست، هزار برابر نسبت به کارهای دیگر اهمیت دارد.
مثلاً: کلی اعتصاب و نامه و هشدار و... هست که مردم و اقشار گوناگون ماهها و سالها رو به سیاستمداران و مقامات ابراز میکنند. اما یک یا چند تظاهرات سراسری که میشود و شهرها را برمی انگیزد، بساط حکومت و مقامات را از بیخ و بن میلرزاند و جهتگیری جامعه را تغییر میدهد. این خصلت کار سیاسی است.
الآن دیگر بعد از قیامهای اخیر، نه مردم در مختصات و شرایط قبل هستند و نه حاکمیت. شرایط به کلی تغییر کرده. حتا اگر تظاهراتی هم نباشد. حکومت حالیاش شده از این به بعد نامهنویسی و هشدار و انذار و خواهش و تمنایی در کار نیست. باید شش دانگ حواسش را جمع کند که باد کلاهش را نبرد. آن سبوی سرکوب مطلق و صبر ایوبوار مردم، بشکست و آن پیمانه ریخت.
تحولات اجتماعی اینطوری رقم میخورند و دورانها عوض میشوند. کمیتها آرام آرام رخ میدهند و به هم میپیوندند تا یکباره به کیفیتی بالغ میشوند که هیچ دیکتاتوری هم نمیتواند کاریاش کند. تمام تاریخ تکامل اجتماعی بشر را هم که ورق بزنی، میبینی تحولات رو به تغییرات واقعی، اینطوری رخ داده است. هیچ چیزی خودبخودی روی نمیدهد.
راه درازی طی شده. خیلی کمیتها با این حکومت به سرانجام رسیده و به کیفیت بدل شده است. خوب است نگاه تندی به قیام سال ۷۸و بعد به ۸۸ و بعد به قیام امسال بکنیم و ببینیم چه تفاوتهای کیفی با هم دارند. به این میگویند روند رو به رشد و پیشرفت تکامل اجتماعی.
نباید جلو در خانه ایستاد، دست به بغل گذاشت و از ندیدن افقها حرف زد. باید رفت پشت پنجره طبقات بالاتر و پشتبام تا بتوان وسعت پیرامون خود را نظاره کرد و افق را دید. نباید با چهارتا توپ و تشر پاسداران و ولیفقیه و عمله و اکرهاش، دنیا را به مراد آنها دید. آنها اصلاً کارشان همین است. چهل سال است اینطوری از این ستون به آن ستون دنبال فرجشان بودهاند. اما حالا نسقها تن به گرفتن نمیدهند. به این میگویند تکامل از ۷۸تا ۸۸ و تا قیام ایران در دی ۹۶. به هر طرف که سر میچرخانی، میبینی و میشنوی که مثل ریگ بیابان شعار مرگ بر خامنهای در کف خیابان و مثل نقل سر زبان مردم و حتا بچههای مدرسهیی هست.
مهم این است که ما بدانیم کارمان چیست. ما نباید با دهان و سلاح آنها بالا و پایین بشویم. ما خودمانیم با هویت مستقل و عشق به آزادیمان
حالا توپ توی زمین ولیفقیه است. او البته استقلال مردم ایران و قیامشان را بهرسمیت نمیشناسد. در حرفهای آخر خامنهای دیدیم که اصلاً حق غارت شدة مردم توسط مؤسسات حکومتی را هم بهرسمیت نشناخت. همه را با اما و اگر و شاید و باید سر هم بندی کرد. تا چه رسد به اعتراف به واقعیت مردم سرنگونیخواه! اصلاً و ابداً دیکتاتورها ادبیات نفی کردن واقعیتهای علیه خودشان را کنار نمیگذارند. خامنهای بیاید بپذیرد که نظام ولایت فقیه هیچ پایگاه و ریشهیی در دل و قلب و خانه و خیابان و کارخانه و دانشگاه و بوم و بر ایرانزمین ندارد؟ او مثل همه دیکتاتورها و جنایتکاران تاریخ بشری، این واقعیت را خوب خوب میداند؛ اما هرگز به زبان نمیآورد. پس چطوری باید اعتراف او را فهمید؟ این همان برگ به ظاهر برنده این قماش آدمهای زرخرید قدرت و چپاول و جنایت است؛ یعنی چیدن نیروی سرکوبگر و قاتل و جنایتپیشه و نقابدار ضدانسان مقابل سینه مردم در کوچه و بازار. تمام صولت و هیبت و تکیهگاهشان همین است و بس. اما تمام رفتار و گفتارخامنهای از موضع ضعف و دفاعی و بنبست است.
پس تا همینجا را هم مردم ایران هر چند هزاری و میلیونی هم که بودند، بر خامنهای و نظامش پیروز شدند و پیشی گرفتند. او جز سرکوب و فرافکنی و دروغگویی، هیچ برگ برندهیی ندارد. اما مردم و قیامیان در کف خیابان شهرها و در چتر آسمان ایران، نفی مطلق این حاکمیت را مهر کردند و به ثبت دادند. مهم این است که مردم خودشان را بازیافتهاند ـ حتی نه همه مردم ـ . ولیفقیه هم از همین مردم میترسد که او را به بالکنش کشاندهاند تا روضهخوانی چهل سال تکرار شده را لقمه لقمه در گوش و دهان سرکوبگران و دژخیمان بگذارد.
پس، از افت و خیزها و فراز و فرودهای راه نباید نگران بود. باز بهدلیل مقایسه همان دو قیام با قیام امسال. این خصلت تحولات اجتماعی است که باید قانونمندیاش را شناخت و بهکار گرفت. نظام ولایی هم بهدلیل ماهیت ضدتاریخیاش، از اجرایی شدن قانونمندیهای تحولات اجتماعی توسط جوانان و پیشتازان آگاه قیام ایران وحشت دارد. راهحل او فقط سرکوب است. این راه برای دیکتاتورها، سادهترین کار است. او از بیخیال سیاستها ـ میلیونها هم که باشند ـ هیچ نگرانی ندارد و اصلاً در حساب و کتاب تعادلش با مخالفانش نمیگنجاند. اما از همین دستهها و فوجهای خروشنده دختران و پسران و زنان و مردان آگاه وحشت دارد و میلرزد. او دید که همین دستهها و فوجهای قیامی، یک هفتهیی تعادل سیاسی ایران را در منظر ایرانیان و جهانیان به هم زدند و تغییر بزرگ ایجاد کردند. این همان تجمع کمیتها و تبدیل و جهششان به کیفیتها است.
حالا حکومت رو به انقباض و بسته شدن میرود. ولی مجبور است رفتارش را با گذشته تغییر بدهد. دور خودش را میچیند که بیشتر ضربه نخورد. ولی تداوم قیام همه تعادل و برنامهاش را به هم میزند. مهم این است که میدان به نفع او خالی نشود؛ حتی در یک جا از ایران. این مهمترین وظیفه است. اصلاً ایران اینجوری شده است. در همین یک هفته، تعادلقوای بین مردم و رژیم آخوندی کن فیکون شده است.
باید گل سیاسی و اجتماعی این دوران را بچینیم. دنیا و منطقه و داخل ایران، همه و همه رو به حکومت هوشیارند. در این تردید نیست. ضمن اینکه درون خودش هم غوغا است. این غوغا و پارههای آتش را مردم به درونشان ریختهاند. با وجود ظاهرسازی اتحاد و توافق توی تلویزیون و رسانهها ـ آن هم بهخاطر وحشت از سرنگونی ـ تضادهایشان صد چندان میشود. بسیاری هم از این پس از حکومت جدا میشوند. آبهایی رفته است که دیگر به جوی نظام برنمیگردد. این هم خصلت تحولات اجتماعی است. ما به دورهیی جدید از پس قیام دی ۹۶پا میگذاریم. هم مردم و مقاومت سراسری، هم دیکتاتوری مذهبی ولایت فقیه. بله، این فصل دیگریست...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر