لينك به منبع:
مکانیزم دیانتِ حاکم
دین
به عنوان «کالا» در ید قدرت شیوخ غالب به ساختاری تنومد و سود زا تبدیل
شده است. این نوشتار تلاش دارد، ساز و کارهای فروش این کالا را پی گیرد.
فقها این «کالا» را با اتکاء به جهل و نیروی قهرِ دولتی پاسداری می کنند.
«دین فروشی» به عنوان یک تخصص تسلط خود را بر حیات جامعه گسترانده است. فهم
مکانیزم تنزل ارزش این کالا در متن جامعه، یاری رسان ما به حذف این کالا
از بازار خواهد شد.
کالای دین
دین فقهای حکومتی دینی است اقتصادی. کالایی است پُر بَرکت با چرخه تولیدی اسرار گونه. سرمایه ای است غیر مادی با ولعی شگرف برای تولیدِ ثروت، صدارت و قدرت. لشگری وسیع از «نیروی انسانی» در این بخشِ اقتصادی به انباشت ثروت اشتغال دارد. «انباشت ثروت» و به طبع آن تمرکز قدرت سیاسی در این بخش، جامعه را دو پاره می کند. این دو پارگی خصلت «دینی» دارد: خودی یا غیر خودی. «خودی ها» در دایره قدرت ِ دینی ی فقها شناورند. حلقه «خودی ها» در زمره دیندارند و «دین» سرمایه ی کلان آنهاست. این سرمایه نه تنها ثروت مادی، بلکه اعتبار و منزلت، قُربت و رتبت بازتولید می کند. متشرعین حاکم پیروان خود را از زمره «رستگاران» می دانند و دیگران را «ضالین». حق در ید قدرت آنهاست و تمامی پهنه های دیگر باطل اند. در دایره کنش و واکنش ثروت ـ اعتبار، سود زائی مضاعف شده، به استحکام حوزه های متعدد قدرت می انجامد. نزدیکی و دلبستگی به دیانت ِ حاکم «سود آور» است.
این نزدیکی «راز بقاء» و سّرِ دست یابی به امکان اندوخت سرمایه است. «دینِ» غالب به مثابه «بنگاهی» است تولیدی که درمراحل اولیه نیازی به «ابزار» کار نمی بیند. الهیات سیاسی منفک شده از «بنگاه دینی» تمامیت خواه، سرکوبگر، خشن و فریبکار است. وجه همت این الهیات استقرار نظام و مشروعییت «ولایت» است. رعایا باید سَر در چنبره اطاعت فقیه نگاه دارند. هر وسوسۀ تَمردی با مشت ِ گران باید کوبیده گردد. ارکان نظام را نتوان با تسامح و مدارا سرو سامان بخشید. اهتمام متشرعان این امر است که قدرت سیاسی تحکیم و حفظ گردد.
فقها مدام دل نگران آن شمشیرهائی هستند که مترصد فرصتی مناسبند که دمار از روزگار شان درآورند.
هر نوع اظهار عقیده ای به مثابه «تمرد» است. پاسخ تمرد هم شمشیر است و دار و درفش: سلطان باید چنان پُر هیبت باشد که «هیچ گبری و جهودی و ترسائی و رافضی را زَهرۀ آن نبودی که بر صحرا آمدی و یا پیش بزرگی شدی.» (سیاست نامه، خواجه نظام المک).
پارسائی و دین فروشی
پارسایی در «دینِ» حکومتی نشانی برجسته ندارد. شیادی نُرم ِغالب است. تظاهر به پارسایی و دینداری شرط ورود به جرگه کاسبکاران دینی است. ابزار این کسب چنین اند: محاسن خضاب گرفته، انگشتری عقیق، لباسی روحانی و فراگرفتن آیات و احادیثی چند به زبان عربی. مسلح شدن بدین نمادها سودآور است. ارزشها با علائم خارجی و به شکل نمادین به نمایش گذاشته می شوند. این محموله مولد ِ وجهه ی اجتماعی ـ دینی پردرآمدی است. دین به مثابه یک سرمایه، اعتبارِ «دیندار» را چون هر سرمایه دیگری در بازار و در شبکه بده بستانهای اجتماعی افزون می کند. فرد «متدین» حومتی امکانات فراخی در جلوی خود می یابد که محصول تلاشها، صلاحیتها و ظرفییتهای فردی او نیست. او شاید نداند که خود، مولد ثروت نیست او «انگل» است. زندگی انگلی در دیانت فقها ساختاری است.
نه رقابت در فضایی سالم و دمکراتیک، بلکه دوری و نزدیکی به «دیانت» حاکم و روابط پنهان و آشکار و بده بستان با کانونهای قدرت دینی مولد ثروت است. این ثروت نامشروع و عدم مشروعییت آن منتج از عمل غیرتولیدی و بهره کشانه آن است. «دیندار» در چنین مختصاتی کاسب است. کالای او «دین» است. هر دینداری «کاسبکاری» است که در چرخه اقتصادی «عرضه و تقاضا» در تلاش سودمندی حداکثر است. دیندار با فروش انواع «مقدسات» خویش در جلب طیف گسترده تری از مشتریان می کوشد. «دین» مزییتهای اجتماعی فراوانی برای دینداران به ارمغان می آورد. یکی از این مزییتها اعتبار و منزلت اجتماعی است که در جوامع سنتی می تواند منبع درآمد و سود سرشاری گردد.
ماکس وبر این پدیده را برای ما چنین توضیح می دهد. «گروه منزلتی» تنها زمانی می تواند در صحنه جامعه ظاهر شود که دیگران برای اعضاء آن گروه حیثیت یا فروپایگی قائل شوند. «مؤمنان» با تکیه بر «اقتدار فرهمند» (کاریسماتیک) به عنوان سرمایه ای شگرف به منزلتی «مقدس» دست می یابند. این تقدس به یوغ گردن تعداد کثیری تبدیل می شود. آنها نیز به نوبه خود در تلاش به زیر مهمیز کشاندن “غیر خودی» هستند.
خرافات و جهل، تضمین دور تسلسل این چرخه است.
ملغمه دین و دولت
«دین فروشی» نه به مثابه توهین بلکه در «جمهوری اسلامی» بطور ساختاری اصلی ترین منبع سوداگری است. «دین داران» غالب سوداگرانی هستند که نیاز به ماجراجویی و یا شکافتن زمین برای کشف معادن طلا را ندارند. ملغمه دین و دولت و غصب قدرت سیاسی بالطبع حوزه کنش «دینداران» را از محدوده تنگ مناسبات سنتی رها کرده، بدانها حوزه بسیار فراخ تری را عطاء نموده است. استحاله روضه خوان سنتی به "مداح" مثالی است برای این «حوزه فراخ». روضه خوان در شهری کوچک با عرضه و فروش کالای هفتگی خود در منازل و کسب درآمد، حتی با دریافت مرغ و برنج و چای راضی بود. «مداح» اما به سودی سرشار نظر دارد. فرق این دو فروشنده در قدرت یافتن دینِ سیاسی است. کالای مداح با قدرت سیاسی دین درآمیخته و حمایت دیانت فقها را با خود دارد. این دو کاسبکار «دین فروش» اند؛ اولی خرده فروش و دیگری چون سهامداری متنفذ است. دستمزد مداح درآمدی هنگفت و تجملاتی اشرافی است. «خرده فروشان» دینی در انتهای هرم قدرت جای دارند. قاری قرآن در قبرستان، روزه خوان مجلس، نماز و روزه استیجاری (قیمت هر سال نمازِقضا از ۱ میلیون تا ۱ میلیون ۳۰۰ هزار تومان و قیمت هر ماه روزه هزینه ای ما بین ۸۰۰ تا ۹۰۰ هزار تومان در بر خواهد داشت)، مداحان ِ اشرافییت ِ ملایان، و سلسله بیشماری از «دیندارن» در یک دستگاه بسیار فربه بطور ساختاری به فروش کالای دینی اشتغال دارند.
«ولی فقیه» بزرگترین «سهامدار» در بازار «دین فروشی» است. سرمایه دینی او از نوع «کلان سرمایه» است. دیانت فقها، نیروی مسلح، کانونهای پراقتدار مطلقه و سرمایه گذاری کلان را در ید قدرت دارد. نقطه کانونی در هیرارشی دیانت حاکم «عبودیت» و تحکم است. حکمرانی با توسل به دو نیروی قهر دولتی و جهل بساط می گستراند. انباشت سرمایه ی «دیندار» با صعود او در هیرارشی دینی نسبت مستقیم دارد. «دین» غالب با تکیه بر نیروی قهریه دولتی ترکتازی می کند. این قدرت مطلق ارزش کالای دینی را افزایش داده است. سود، در بنگاه های دینی در جریان است. البته سرمایه دار دینی باید به فوت و فن بازار ِ دین آشنا و مسلط باشد.
تولید، بسته بندی و توزیع کالای دین در انحصار »ولی فقیه» حاکم است. هسته قدرتمند این انحصار، راس هرم ِ قدرت، است. کدها، تفاسیر و قرائت رسمی فقط در انحصار او است. دستگاهی گشاد در امر این مهم کوشاست. هیچ کالای دینی دیگری مجاز به تبلیغ نیست و نباید در بازار فرصت بقاء یابد. رقبا با قهر دولتی مواجه می شوند. حتی توزیع کالای آیت الله منتظری ممنوع می گردد. قدرت دینی در واتیکان و یا جماران نمودی از این انحصارطلبی است.
رقابت
ارزش کالای شیخان در بازار با نفی ارزشهای دیگر هستی می یابد. کالای کاهنان دینی شاید در سه دهه قبل، ارزش مبادله داشت، ولی ما اکنون در جهان دیگری هستیم و این کالا دیگر از مقبولییت گذشته برخوردار نیست. بازار آن بسیار کساد است. سرمایه دینی فقیهان استثمارگر و مفت خور است. جوهری بهره کشانه دارد. نمی تواند برابری ایجاد کند، چون بر پایه نفی همه «غیر خودی» ها می چرخد. می توان با قطعییت گفت که «غیر خودی» ها در اکثریت اند و اسیر سیستمی بهره کشانه. این سرمایه خصلت اینتگراتیو (integrativ) و ظرفییت جذب سرمایه های دیگر را ندارد، انحصارگر و منوپولیست است، در بازار آزادِ رقابت به شدت آسیب پذیر و شکننده است. نمی تواند در رقابتی سالم «مشتری» را متقاعد نماید. به همین علت سربکوبگر و خشن است.
وظیفه ارجح تمامی هرم قدرت ِ متشرعان، پاسداری از کالای دینی حکومتی است. تنزل ارزش این کالا در مقابل کالاهای دیگر خطری است مهلک. با دقتی ظریف و تکیه بر قهر، رواج این کالا دنبال می گردد. شاید بتوان سراسیمه شدن و اضطراب «پیشوایان دینی» را از افزایش مقبولییت ورزش، موسیقی، هنر، تاریخ قبل از اسلام، کوروش، شاهنامه خوانی و اینترنت را بهتر فهمید. کسادی بازار ِ کالای دینی و افت ِ تقاضای دیانت ِ فقهای صدر نشین سرانجام به خلع ید ملایان می انجامد. دغدغه آنها: نباید اجازه داد این کالا از رونق بیافتد. دستگاهی فربه و تشکیلاتی عریض و طویل مدام در تبلیغ این «کالا» و پاسداری از آن است: مداحان، «ارشاد گران»، گشتهای متعدد، منابر، نماز جمعه ها، کانونهای فرهنگی، مساجد، مطبوعات، «صدا و سیما»، جشنواره ها و نمایشگاهها، دهه فجر، دفتر امور ایثارگران، غرفه های «فرهنگ ایثار»، جامعه روحانییت، و هزاران واحدهای ریز و درشت دیگر.
در مختصاتی منحصر به فرد، خمینی توانست کالای خود را با قیمتی استثنائی به فروش برساند و «غیر خودی» را به حاشیه زند. این شرایط بطور تاریخی دیگر قابل تکرار نیست. توفیق از آن ِ او بود که با حذف ارزشهای رقیب، حوزه اقتدار دینی را گسترش دهد. در خطه فرهنگی ما گفتمانی نهادینه شد که مملو از خشونت دینی ـ دولتی است. تعیین حدود و ثغور به انحصار کاست «روحانیت» درآمد. آنها با تکیه بر این انحصار فرمان به شکنجه و کشتار دادند، جامعه را با خشونتی وصف ناپإیر شقه کردند، ارتداد و ایمان را تعریف نمودند. حرام و حلال را آنها مشخص کرده دامنه آن را به مقتضای کار خویش گسترش دادند، نداها و ارزشهای رقبا را خفه کردند، حیات اجتماعی ـ اقتصادی را آنها پی نهادند، فرمان شلیک دادند، شخم زدن ِ هستی «غیر خودی ها» را مهندسی کردند، بساط شکنجه را گستراندند و کالای خود را برترین کالا دانستند. هر فرهنگ غیرخودی را با شقاوت پس زدند. پس زدنهای رقبا زمینه ساز «پیروزی ایمان بر کفر» گردید. این پلشتان شنیع ترین نوع اقتدار دولتی را طراحی و اجراء کردند.
کالای فقهیان غالب در ستیز مدام تولید، تکثیر و مارکتینگ شد؛ ستیز با دگران.
صدور کالای دینی
صدور این کالای دینی سود آور است. نمی توان فقط به «خریدار» داخلی دلخوش کرد. مقبولییت این کالا با درجه آگاهی نسبت معکوس دارد. هر چقدر میزان آگاهی بیشتر، کسادی و افت کالای «دینی» هم بیشتر. کالا فرا وطنی است و خصلت غیر ملی داشته و نیاز به بازارهای جدید دارد. جلب مشتریان جدید و بازاریابی (Marketing)در فرای مرزهای ملی ازهمان قائده کلی سرمایه داری پیروی می کند: فتح بازارهای جدید حتی با تکیه بر نیروی مسلح، جنگ و آشوب. فقها با ولعی شگرف به صدور این کالا در بعلبک و هندوکش و حلب همت گماشته اند. عرضه «شیعهگری و رساندن پیام مهدویت» در ۳۰ کشور آفریقایی از مفاخر شیخان است. این همان چیزی است که قرائت دینی حاکم از آن به نام «تثبیت منافع ایران در آفریقا» یاد می کند.
https://www.manoto.news/news/political/fyrqbl/news۲۴۸۲۸))
وطیفه فروش این کالا در بازارهای خارجی دارد به عهده «سپاه قدس» است.
جهل و بازاریابی
شیخان حکومتی برای فروش کالای دینی خود ید طولانی دارند. متدهای بازاریابی و شگردهای فروش این کالا با پخمگی عجین است. پاد زهر آن آگاهی است. جهل بازار مناسبی است برای عرضه کالاهای بُنجل. تجربه تاریخی دیانت فقها صحت این گذاره را تأیید می کند که، اشاعه «ترس» حربه ای است مؤثر برای فروش کالای دینی. روز جزا و قیامت محور دیانت حاکم است. وحشت عذاب جهنم، شگردی است برای فروش کالا و جذب مشتریان. اشاعه خرافات هم به این بازار گرمی می افزاید. در دوران استیلای کلیسا در قرون وسطی
«زنی از اهالی تولوز (جنوب فرانسه) اعتراف نمود که کراراً با شیطان همخوابه گردیده است و بر اثر این مساعی وی در سن ۵۳ سالگی غولی زائیده بود که سر گرگ داشت و دُم مار." (ویل دورانت: جلد ۱۳، عصر ایمان ـ اوج مسیحییت ـ، ص. ۳۰۰، ترجمه ابولقاسم طاهری).
همین بساط در منابر فقها با تأخیری هزار ساله پهن است. به نقل از «حجت الاسلام صدیقی» پیامر اسلام در جمعی گفته است که چه کسی آماده است با شمشیر محمد رضا شاه پهلوی! را از پای درآورد. در آن جمع «روح الله خمینی» حضور داشته و این مأموریت را بعهده گرفته «با شمشیر گردن او را می زند و شکم او را پاره می کند»
این چُلمنان و پخمگان شاید حتی متوجه ناهمزمانی تاریخی وقایع هم نمی شوند.
به این افسانه ها همیشه با دیده تردید نگریسته شده است. ویل دورانت یکی از این افسانه ها را چنین شرح می دهد:
«اتریک قدیس، پیرِمراد ایرلند، برای مجاب ساختن عده ای از شکاکان مقرر داشته بود که در ایرلند گودالی حفر کنند، و چند تن از رهبانان به درون آن پائین روند. هنگامیکه این رهبانان از درون حفره بیرون آمده بودند، طبق این افسانه، برزخ و جهنم را چنان بوضوح توصیف می کردند که مایه حرمان مستمعین می گردید. شوالیه ایرلندی اوئن (Owen) مدعی بود که در سال ۱۱۵۳ از درون آن حفره، بدوزخ رفته است. وصفی که وی از ماجراهای آن دنیای اسفل می کرد، متضمن محاسن سرشاری بود. مردم کنجکاو ازاطراف و اکناف برای دیدن حفره بحرکت در آمدند و برای اشخاص ناباب راه تحصیل عوائدی گشوده شد.» (ویل دورانت، همانجا).
چاه ِجمکران روایت همین افسانه در قرائت دینی ملایان است.
تئوکراتی فاسد «دین فروشی» را تئوریزه کرده است. پایه های فقهی و شرعی نظام ِ حاکم بر پایه جعل ِ کتب دینی و احادیث مستحکم گردید. «نظام مقدس» تداوم خود را ازاطاعت و تکریم ِ توده های عامی برای خریدن «کالای دینی» می مکد. جهل «بازار» بسیار مناسبی برای فروش این کالا است.
هشدارهای صاحب ِ کتاب در قرآن هم ملایان را از این کسب و کار باز نمی دارد: وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتی ثَمَناً قَلیلاً «آیات مرا به بهاى ناچیزى نفروشید!» (البقره ۴۱). بی اعتنایی به فرمان الهی هم علت دارد: در چرخه کالای خرید و فروش دینی، رمز ِ حیات ِ «ولی فقیه» نهفته است. خشونتِ نهادینه شده در «نظام» ذات ِ این معامله «ناچیز» است. این حکایت ما را به توضیح قهر دولتی نزدیک می کند. آورده اند که قاضی شریک بن عبدالله نخعی به سماجت مهدی سومین خلیفه عباسی منصب قضاوت شهر کوفه را به عهده گرفت. «نوبتی چند او برای مطالبه ماهانه خود به صرّاف شهر بسیار سخت گیری کرد، صرّاف گفت: تو در مقابل این نقدینه قماش نفروخته ای که چنین سخت می گیری. شریک پاسخ داد: ای مردم! قسم به خدا کالایی گران بهاتر از قماش فروخته ام، ای مرد! من در برابر این نقدینه، دین خود را فروخته ام».
این «نقدینه» در دیانت «ولی فقیه» ثروتی است افسانه ای.
بحران و گناه
ما دو کالای فرهنگی زیر را در کنار هم می گذاریم، دو توضیح، دو گزاره:
۱. زلزلهشناس ایرانی و محقق بین المللی زلزله، در تشریح جزئیات وقوع این زمینلرزه (در غرب کشور) از نامشخص بودن گسل منشاء زلزله مذکور در ساعات اولیه پس از وقوع زلزله و روز بعد از آن خبر میدهد و در عین حال از وجود دو گسل فعال شامل گسل فعال زاگرس» و «گسلهای پهنه گسل ذهاب (سرپل ذهاب)»، در این منطقه یاد میکند؛ هر چند به گفته وی هنوز مشخص نیست این زلزله از تحرکات کدام پهنه گسلی در این منطقه نشات گرفته است."
۲. شیخ احمد مجتهدی تهرانی به نقل از محمد مجلسی در بحار الانوار در باب خلقت ِ زمین چنین می گوید: "زمین دارای یک رشته ای است که سر آن رشته دست یک مَلکی است در ام القری مکه. پروردگاه متعال هر وقت بخواهد در یک جایی عذاب نازل کند به یک ملکی می فرماید، برو فلان رشته را تکان بده."
سود ِ گزاره دوم چیست؟ این گزارۀ قطعی ـ خبری با چه رویکردی در جامعه طرح می گردد؟ هدف این شیخ چیست؟ طرح چنین ادعایی در کشور آلمان اگر جرم محسوب نگردد، می توان با بکارگیری ابزارهای قانونی، مدعی بر مسند نشسته را به درمانگاه روانی انتقال داد. ادعای سخیف او سؤالاتی به ذهن متبادر می کند: اولا گوینده چرا مطمئن است که این «کالا» خریدار دارد؟ چرا اطمینان دارد که شنونده او را باور می کند؟ بر بستر چه درکی از جامعه با چنین «شهامتی» این ادعای شگرف را ترویج می دهد؟ او شنوندگان خود را چگونه ارزیابی کرده است؟ مخاطبان او در سه دهه مرتکب چه اشتباه محاسباتی در شناخت ِ ملایان شده اند که گوینده به خود اجازه طرح چنین مقوله ای را می دهد؟ شاید او به این باور قطعی دست یافته است که «این مهملات» هنوز در جامعه خریدارانی دارد. آیا دست افشان و پایکوبان به خیابانها ریختن، انتظار معجره از «اصلاحگرایان» داشتن و برای چندمین بار شیدای بازیهای «انتخاباتی» شدن، در برلن، میلان و واشنگتن «دل از دست داده» و خوش باورانه در نمایشات انتخاباتی شرکت کردن، امر بر شیوخ را مشتبه نکرده است، که مردم «زود باورند»، می توان آنها را فریب داد.
و مولوی عبدالحمید چنین استدلالی دارد:
«جرم و تکلیف را از خودشان دفع می کنند. این مواخده الهی است چرا این گسلها الان فعال شده؟ چرا حقیقتها را از مردم بپوشیم، مردم کرمانشاه توبه کنند، عقلتان را بکار ببندید، عذاب آمده، این دلیل گناهان شما است. می گویند زمین مقصره، گسل مقصره، افراد عادی مقصره، طبیعت مقصره. نه عزیزان ِ من خودتان را نگاه کنید، مردم کرمانشاه توبه کنند، ایمان بیاورید، هشدارهای الهی را ندیده گرفتید، به زلزله گرفتار شدید، ایمان نمی آورید عمل صالح انجام نمی دهید نافرمانی می کنید.»
دکان ِ فریبکار را باید تخته کرد. گل گرفتن تنور شیادی فقط کار ماست. ما به این بساط معرکه گیری پایان خواهیم داد.
قرائت دینی حاکم در «صدا وسیما» یش بطور رسمی هشدار می دهد که «این مصیبتها عبرت است برای بقیه» و مردم را هم مکلف می کند که «با کارهای خیر این بلاها را بیشتر دفع» کنند. توصیه به «عزیزانی که بستگانشان را در این زلزله از دست داده اند» این است که «به امید کمک دولت و دیگران نباشند». در ضمن تقسیم کاری را هم ارائه می دهد که «ما هم دعاگوشون هستیم»! ترجیع بند این قطعه فکاهی هم این است که «این زلزله هم یک یادآوری باید باشد برای زلزله بزرگ قیامت این زلزله تمام شدنی و بیرون آمدن از قفس بدن و دنیا است.»
این پلشتان را، این چرکین قوم را، این شیادان را خشم زمین خواهد بلعید.
به قول مسعود سعد سلمان «ترک دنیا به مردم آموزند، خویشتن سیم و غله اندوزند.»
افسانه پردازی
افسانه های دیگری هم در تلاش ِ فروش «قداست» ولی فقیه اند. مثلأ کالای بنجلی از این نوع: «خامنه ای وقتی بدینا آمد فریاد زد یا علی» تحیّر ما را بر نمی انگیزد. این گونه روایات معرف فقدان یک ایمان واقعی است که اختصاص به دوره ای معین ندارد. تاریخ مشحون از این قبیل تُرهات ِ مغایر حرمت انسانی است. پاپ اعظم گریگوری اول (۵۴۰ ـ ۶۰۴) آثار خود را با این قبیل داستانها مشحون کرده بود: «کودکی در یک کلیسا به مجسمه ای که عیسی را بشکل طفلی مجسم می نمود، لقمه نانی پیشکش کرد. صورت سنگی مسیح، از آن کودک با لبخندی تشکر کرده او را به بهشت دعوت نمود. سه روز بعد از این مقدمه، کودک مزبور در گذشت.» (ویل دورانت همانجا، ص. ۳۰۴).
این قصه ها «کفر آمیزترین دشنامهاست» که بر زبانشان جاری می گردد. وقتی مذهب عقلانی نشده در حد جادو در جامعه باقی مانده باشد، افسون کردن مردم کاری است ساده و سود آور.
چرا قرائت دینی حاکم در تلاش است این کالاها را در سطح کلان به فروش برساند؟ حتی اعضاء تیم مذاکرات اتمی! شیوخ و «شیخ دیپلمات»، «استاد پژوهشی مرکز تحقیقات استراتژیک» روحانی هم که به «گفتمان عقلانیت» ارادتی ویژه دارند، تلاشی برای پس زدن چنین قرائتهای غیر «عقلانی» ننموده اند. کالای دین باید به هر قیمتی فروش رود. فروشندگان و کاسبکاران ِ بازار این کالا هیچ رقابتی جدی با هم ندارند. این هر دوقوم، فروش یک کالای مشابه را جار می زنند.
این پلیدیان خود را آسمانی می دانند. گنجینه اسرار قدسی شده اند.
مضحکه اینجا است که خود به این اراجیف باور ندارند.
امید
باید بتوان «سکه» دینی شیوخ را از رونق انداخت و بازار آن را کساد کرد.
با «همبستگی ملی» و تعهد آرمانی به صلح می توان به این مهم دست یافت. «کالای دینی» ملایان دیر زمانی است که خریداران چندانی حتی در بازارهای جهانی ندارد. در تویتیر جنبش «پشیمانم» «پشیمان نیستم» و اعتراض به روحانی شکل گرفته است. این «کالا» بسیار بی اعتبار شده است. وظیفه اپوزیسیون است که با ارائه ارزشهای جهانشمول و فراگیر و تعهد به فرهنگ اینتگریشن (integration) پتانسیل نهفته در جامعه را در راستای خلع قدرت همه جانبه از فقها و برقرای نظمی دمکراتیک سازماندهی و هدایت نماید.
زنده باد آزادی
سرنگون باد نظام چرکین فقها.
دکتر عزیز فولادوند، شنبه ۱۶ دسامبر ۲۰۱۷ (۲۵ آدر ۱۳۹۶)
سرمایه دینی و بنگاهای معاملاتی
کالای دین
دین فقهای حکومتی دینی است اقتصادی. کالایی است پُر بَرکت با چرخه تولیدی اسرار گونه. سرمایه ای است غیر مادی با ولعی شگرف برای تولیدِ ثروت، صدارت و قدرت. لشگری وسیع از «نیروی انسانی» در این بخشِ اقتصادی به انباشت ثروت اشتغال دارد. «انباشت ثروت» و به طبع آن تمرکز قدرت سیاسی در این بخش، جامعه را دو پاره می کند. این دو پارگی خصلت «دینی» دارد: خودی یا غیر خودی. «خودی ها» در دایره قدرت ِ دینی ی فقها شناورند. حلقه «خودی ها» در زمره دیندارند و «دین» سرمایه ی کلان آنهاست. این سرمایه نه تنها ثروت مادی، بلکه اعتبار و منزلت، قُربت و رتبت بازتولید می کند. متشرعین حاکم پیروان خود را از زمره «رستگاران» می دانند و دیگران را «ضالین». حق در ید قدرت آنهاست و تمامی پهنه های دیگر باطل اند. در دایره کنش و واکنش ثروت ـ اعتبار، سود زائی مضاعف شده، به استحکام حوزه های متعدد قدرت می انجامد. نزدیکی و دلبستگی به دیانت ِ حاکم «سود آور» است.
این نزدیکی «راز بقاء» و سّرِ دست یابی به امکان اندوخت سرمایه است. «دینِ» غالب به مثابه «بنگاهی» است تولیدی که درمراحل اولیه نیازی به «ابزار» کار نمی بیند. الهیات سیاسی منفک شده از «بنگاه دینی» تمامیت خواه، سرکوبگر، خشن و فریبکار است. وجه همت این الهیات استقرار نظام و مشروعییت «ولایت» است. رعایا باید سَر در چنبره اطاعت فقیه نگاه دارند. هر وسوسۀ تَمردی با مشت ِ گران باید کوبیده گردد. ارکان نظام را نتوان با تسامح و مدارا سرو سامان بخشید. اهتمام متشرعان این امر است که قدرت سیاسی تحکیم و حفظ گردد.
فقها مدام دل نگران آن شمشیرهائی هستند که مترصد فرصتی مناسبند که دمار از روزگار شان درآورند.
هر نوع اظهار عقیده ای به مثابه «تمرد» است. پاسخ تمرد هم شمشیر است و دار و درفش: سلطان باید چنان پُر هیبت باشد که «هیچ گبری و جهودی و ترسائی و رافضی را زَهرۀ آن نبودی که بر صحرا آمدی و یا پیش بزرگی شدی.» (سیاست نامه، خواجه نظام المک).
پارسائی و دین فروشی
پارسایی در «دینِ» حکومتی نشانی برجسته ندارد. شیادی نُرم ِغالب است. تظاهر به پارسایی و دینداری شرط ورود به جرگه کاسبکاران دینی است. ابزار این کسب چنین اند: محاسن خضاب گرفته، انگشتری عقیق، لباسی روحانی و فراگرفتن آیات و احادیثی چند به زبان عربی. مسلح شدن بدین نمادها سودآور است. ارزشها با علائم خارجی و به شکل نمادین به نمایش گذاشته می شوند. این محموله مولد ِ وجهه ی اجتماعی ـ دینی پردرآمدی است. دین به مثابه یک سرمایه، اعتبارِ «دیندار» را چون هر سرمایه دیگری در بازار و در شبکه بده بستانهای اجتماعی افزون می کند. فرد «متدین» حومتی امکانات فراخی در جلوی خود می یابد که محصول تلاشها، صلاحیتها و ظرفییتهای فردی او نیست. او شاید نداند که خود، مولد ثروت نیست او «انگل» است. زندگی انگلی در دیانت فقها ساختاری است.
نه رقابت در فضایی سالم و دمکراتیک، بلکه دوری و نزدیکی به «دیانت» حاکم و روابط پنهان و آشکار و بده بستان با کانونهای قدرت دینی مولد ثروت است. این ثروت نامشروع و عدم مشروعییت آن منتج از عمل غیرتولیدی و بهره کشانه آن است. «دیندار» در چنین مختصاتی کاسب است. کالای او «دین» است. هر دینداری «کاسبکاری» است که در چرخه اقتصادی «عرضه و تقاضا» در تلاش سودمندی حداکثر است. دیندار با فروش انواع «مقدسات» خویش در جلب طیف گسترده تری از مشتریان می کوشد. «دین» مزییتهای اجتماعی فراوانی برای دینداران به ارمغان می آورد. یکی از این مزییتها اعتبار و منزلت اجتماعی است که در جوامع سنتی می تواند منبع درآمد و سود سرشاری گردد.
ماکس وبر این پدیده را برای ما چنین توضیح می دهد. «گروه منزلتی» تنها زمانی می تواند در صحنه جامعه ظاهر شود که دیگران برای اعضاء آن گروه حیثیت یا فروپایگی قائل شوند. «مؤمنان» با تکیه بر «اقتدار فرهمند» (کاریسماتیک) به عنوان سرمایه ای شگرف به منزلتی «مقدس» دست می یابند. این تقدس به یوغ گردن تعداد کثیری تبدیل می شود. آنها نیز به نوبه خود در تلاش به زیر مهمیز کشاندن “غیر خودی» هستند.
خرافات و جهل، تضمین دور تسلسل این چرخه است.
ملغمه دین و دولت
«دین فروشی» نه به مثابه توهین بلکه در «جمهوری اسلامی» بطور ساختاری اصلی ترین منبع سوداگری است. «دین داران» غالب سوداگرانی هستند که نیاز به ماجراجویی و یا شکافتن زمین برای کشف معادن طلا را ندارند. ملغمه دین و دولت و غصب قدرت سیاسی بالطبع حوزه کنش «دینداران» را از محدوده تنگ مناسبات سنتی رها کرده، بدانها حوزه بسیار فراخ تری را عطاء نموده است. استحاله روضه خوان سنتی به "مداح" مثالی است برای این «حوزه فراخ». روضه خوان در شهری کوچک با عرضه و فروش کالای هفتگی خود در منازل و کسب درآمد، حتی با دریافت مرغ و برنج و چای راضی بود. «مداح» اما به سودی سرشار نظر دارد. فرق این دو فروشنده در قدرت یافتن دینِ سیاسی است. کالای مداح با قدرت سیاسی دین درآمیخته و حمایت دیانت فقها را با خود دارد. این دو کاسبکار «دین فروش» اند؛ اولی خرده فروش و دیگری چون سهامداری متنفذ است. دستمزد مداح درآمدی هنگفت و تجملاتی اشرافی است. «خرده فروشان» دینی در انتهای هرم قدرت جای دارند. قاری قرآن در قبرستان، روزه خوان مجلس، نماز و روزه استیجاری (قیمت هر سال نمازِقضا از ۱ میلیون تا ۱ میلیون ۳۰۰ هزار تومان و قیمت هر ماه روزه هزینه ای ما بین ۸۰۰ تا ۹۰۰ هزار تومان در بر خواهد داشت)، مداحان ِ اشرافییت ِ ملایان، و سلسله بیشماری از «دیندارن» در یک دستگاه بسیار فربه بطور ساختاری به فروش کالای دینی اشتغال دارند.
«ولی فقیه» بزرگترین «سهامدار» در بازار «دین فروشی» است. سرمایه دینی او از نوع «کلان سرمایه» است. دیانت فقها، نیروی مسلح، کانونهای پراقتدار مطلقه و سرمایه گذاری کلان را در ید قدرت دارد. نقطه کانونی در هیرارشی دیانت حاکم «عبودیت» و تحکم است. حکمرانی با توسل به دو نیروی قهر دولتی و جهل بساط می گستراند. انباشت سرمایه ی «دیندار» با صعود او در هیرارشی دینی نسبت مستقیم دارد. «دین» غالب با تکیه بر نیروی قهریه دولتی ترکتازی می کند. این قدرت مطلق ارزش کالای دینی را افزایش داده است. سود، در بنگاه های دینی در جریان است. البته سرمایه دار دینی باید به فوت و فن بازار ِ دین آشنا و مسلط باشد.
تولید، بسته بندی و توزیع کالای دین در انحصار »ولی فقیه» حاکم است. هسته قدرتمند این انحصار، راس هرم ِ قدرت، است. کدها، تفاسیر و قرائت رسمی فقط در انحصار او است. دستگاهی گشاد در امر این مهم کوشاست. هیچ کالای دینی دیگری مجاز به تبلیغ نیست و نباید در بازار فرصت بقاء یابد. رقبا با قهر دولتی مواجه می شوند. حتی توزیع کالای آیت الله منتظری ممنوع می گردد. قدرت دینی در واتیکان و یا جماران نمودی از این انحصارطلبی است.
رقابت
ارزش کالای شیخان در بازار با نفی ارزشهای دیگر هستی می یابد. کالای کاهنان دینی شاید در سه دهه قبل، ارزش مبادله داشت، ولی ما اکنون در جهان دیگری هستیم و این کالا دیگر از مقبولییت گذشته برخوردار نیست. بازار آن بسیار کساد است. سرمایه دینی فقیهان استثمارگر و مفت خور است. جوهری بهره کشانه دارد. نمی تواند برابری ایجاد کند، چون بر پایه نفی همه «غیر خودی» ها می چرخد. می توان با قطعییت گفت که «غیر خودی» ها در اکثریت اند و اسیر سیستمی بهره کشانه. این سرمایه خصلت اینتگراتیو (integrativ) و ظرفییت جذب سرمایه های دیگر را ندارد، انحصارگر و منوپولیست است، در بازار آزادِ رقابت به شدت آسیب پذیر و شکننده است. نمی تواند در رقابتی سالم «مشتری» را متقاعد نماید. به همین علت سربکوبگر و خشن است.
وظیفه ارجح تمامی هرم قدرت ِ متشرعان، پاسداری از کالای دینی حکومتی است. تنزل ارزش این کالا در مقابل کالاهای دیگر خطری است مهلک. با دقتی ظریف و تکیه بر قهر، رواج این کالا دنبال می گردد. شاید بتوان سراسیمه شدن و اضطراب «پیشوایان دینی» را از افزایش مقبولییت ورزش، موسیقی، هنر، تاریخ قبل از اسلام، کوروش، شاهنامه خوانی و اینترنت را بهتر فهمید. کسادی بازار ِ کالای دینی و افت ِ تقاضای دیانت ِ فقهای صدر نشین سرانجام به خلع ید ملایان می انجامد. دغدغه آنها: نباید اجازه داد این کالا از رونق بیافتد. دستگاهی فربه و تشکیلاتی عریض و طویل مدام در تبلیغ این «کالا» و پاسداری از آن است: مداحان، «ارشاد گران»، گشتهای متعدد، منابر، نماز جمعه ها، کانونهای فرهنگی، مساجد، مطبوعات، «صدا و سیما»، جشنواره ها و نمایشگاهها، دهه فجر، دفتر امور ایثارگران، غرفه های «فرهنگ ایثار»، جامعه روحانییت، و هزاران واحدهای ریز و درشت دیگر.
در مختصاتی منحصر به فرد، خمینی توانست کالای خود را با قیمتی استثنائی به فروش برساند و «غیر خودی» را به حاشیه زند. این شرایط بطور تاریخی دیگر قابل تکرار نیست. توفیق از آن ِ او بود که با حذف ارزشهای رقیب، حوزه اقتدار دینی را گسترش دهد. در خطه فرهنگی ما گفتمانی نهادینه شد که مملو از خشونت دینی ـ دولتی است. تعیین حدود و ثغور به انحصار کاست «روحانیت» درآمد. آنها با تکیه بر این انحصار فرمان به شکنجه و کشتار دادند، جامعه را با خشونتی وصف ناپإیر شقه کردند، ارتداد و ایمان را تعریف نمودند. حرام و حلال را آنها مشخص کرده دامنه آن را به مقتضای کار خویش گسترش دادند، نداها و ارزشهای رقبا را خفه کردند، حیات اجتماعی ـ اقتصادی را آنها پی نهادند، فرمان شلیک دادند، شخم زدن ِ هستی «غیر خودی ها» را مهندسی کردند، بساط شکنجه را گستراندند و کالای خود را برترین کالا دانستند. هر فرهنگ غیرخودی را با شقاوت پس زدند. پس زدنهای رقبا زمینه ساز «پیروزی ایمان بر کفر» گردید. این پلشتان شنیع ترین نوع اقتدار دولتی را طراحی و اجراء کردند.
کالای فقهیان غالب در ستیز مدام تولید، تکثیر و مارکتینگ شد؛ ستیز با دگران.
صدور کالای دینی
صدور این کالای دینی سود آور است. نمی توان فقط به «خریدار» داخلی دلخوش کرد. مقبولییت این کالا با درجه آگاهی نسبت معکوس دارد. هر چقدر میزان آگاهی بیشتر، کسادی و افت کالای «دینی» هم بیشتر. کالا فرا وطنی است و خصلت غیر ملی داشته و نیاز به بازارهای جدید دارد. جلب مشتریان جدید و بازاریابی (Marketing)در فرای مرزهای ملی ازهمان قائده کلی سرمایه داری پیروی می کند: فتح بازارهای جدید حتی با تکیه بر نیروی مسلح، جنگ و آشوب. فقها با ولعی شگرف به صدور این کالا در بعلبک و هندوکش و حلب همت گماشته اند. عرضه «شیعهگری و رساندن پیام مهدویت» در ۳۰ کشور آفریقایی از مفاخر شیخان است. این همان چیزی است که قرائت دینی حاکم از آن به نام «تثبیت منافع ایران در آفریقا» یاد می کند.
https://www.manoto.news/news/political/fyrqbl/news۲۴۸۲۸))
وطیفه فروش این کالا در بازارهای خارجی دارد به عهده «سپاه قدس» است.
جهل و بازاریابی
شیخان حکومتی برای فروش کالای دینی خود ید طولانی دارند. متدهای بازاریابی و شگردهای فروش این کالا با پخمگی عجین است. پاد زهر آن آگاهی است. جهل بازار مناسبی است برای عرضه کالاهای بُنجل. تجربه تاریخی دیانت فقها صحت این گذاره را تأیید می کند که، اشاعه «ترس» حربه ای است مؤثر برای فروش کالای دینی. روز جزا و قیامت محور دیانت حاکم است. وحشت عذاب جهنم، شگردی است برای فروش کالا و جذب مشتریان. اشاعه خرافات هم به این بازار گرمی می افزاید. در دوران استیلای کلیسا در قرون وسطی
«زنی از اهالی تولوز (جنوب فرانسه) اعتراف نمود که کراراً با شیطان همخوابه گردیده است و بر اثر این مساعی وی در سن ۵۳ سالگی غولی زائیده بود که سر گرگ داشت و دُم مار." (ویل دورانت: جلد ۱۳، عصر ایمان ـ اوج مسیحییت ـ، ص. ۳۰۰، ترجمه ابولقاسم طاهری).
همین بساط در منابر فقها با تأخیری هزار ساله پهن است. به نقل از «حجت الاسلام صدیقی» پیامر اسلام در جمعی گفته است که چه کسی آماده است با شمشیر محمد رضا شاه پهلوی! را از پای درآورد. در آن جمع «روح الله خمینی» حضور داشته و این مأموریت را بعهده گرفته «با شمشیر گردن او را می زند و شکم او را پاره می کند»
این چُلمنان و پخمگان شاید حتی متوجه ناهمزمانی تاریخی وقایع هم نمی شوند.
به این افسانه ها همیشه با دیده تردید نگریسته شده است. ویل دورانت یکی از این افسانه ها را چنین شرح می دهد:
«اتریک قدیس، پیرِمراد ایرلند، برای مجاب ساختن عده ای از شکاکان مقرر داشته بود که در ایرلند گودالی حفر کنند، و چند تن از رهبانان به درون آن پائین روند. هنگامیکه این رهبانان از درون حفره بیرون آمده بودند، طبق این افسانه، برزخ و جهنم را چنان بوضوح توصیف می کردند که مایه حرمان مستمعین می گردید. شوالیه ایرلندی اوئن (Owen) مدعی بود که در سال ۱۱۵۳ از درون آن حفره، بدوزخ رفته است. وصفی که وی از ماجراهای آن دنیای اسفل می کرد، متضمن محاسن سرشاری بود. مردم کنجکاو ازاطراف و اکناف برای دیدن حفره بحرکت در آمدند و برای اشخاص ناباب راه تحصیل عوائدی گشوده شد.» (ویل دورانت، همانجا).
چاه ِجمکران روایت همین افسانه در قرائت دینی ملایان است.
تئوکراتی فاسد «دین فروشی» را تئوریزه کرده است. پایه های فقهی و شرعی نظام ِ حاکم بر پایه جعل ِ کتب دینی و احادیث مستحکم گردید. «نظام مقدس» تداوم خود را ازاطاعت و تکریم ِ توده های عامی برای خریدن «کالای دینی» می مکد. جهل «بازار» بسیار مناسبی برای فروش این کالا است.
هشدارهای صاحب ِ کتاب در قرآن هم ملایان را از این کسب و کار باز نمی دارد: وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتی ثَمَناً قَلیلاً «آیات مرا به بهاى ناچیزى نفروشید!» (البقره ۴۱). بی اعتنایی به فرمان الهی هم علت دارد: در چرخه کالای خرید و فروش دینی، رمز ِ حیات ِ «ولی فقیه» نهفته است. خشونتِ نهادینه شده در «نظام» ذات ِ این معامله «ناچیز» است. این حکایت ما را به توضیح قهر دولتی نزدیک می کند. آورده اند که قاضی شریک بن عبدالله نخعی به سماجت مهدی سومین خلیفه عباسی منصب قضاوت شهر کوفه را به عهده گرفت. «نوبتی چند او برای مطالبه ماهانه خود به صرّاف شهر بسیار سخت گیری کرد، صرّاف گفت: تو در مقابل این نقدینه قماش نفروخته ای که چنین سخت می گیری. شریک پاسخ داد: ای مردم! قسم به خدا کالایی گران بهاتر از قماش فروخته ام، ای مرد! من در برابر این نقدینه، دین خود را فروخته ام».
این «نقدینه» در دیانت «ولی فقیه» ثروتی است افسانه ای.
بحران و گناه
ما دو کالای فرهنگی زیر را در کنار هم می گذاریم، دو توضیح، دو گزاره:
۱. زلزلهشناس ایرانی و محقق بین المللی زلزله، در تشریح جزئیات وقوع این زمینلرزه (در غرب کشور) از نامشخص بودن گسل منشاء زلزله مذکور در ساعات اولیه پس از وقوع زلزله و روز بعد از آن خبر میدهد و در عین حال از وجود دو گسل فعال شامل گسل فعال زاگرس» و «گسلهای پهنه گسل ذهاب (سرپل ذهاب)»، در این منطقه یاد میکند؛ هر چند به گفته وی هنوز مشخص نیست این زلزله از تحرکات کدام پهنه گسلی در این منطقه نشات گرفته است."
۲. شیخ احمد مجتهدی تهرانی به نقل از محمد مجلسی در بحار الانوار در باب خلقت ِ زمین چنین می گوید: "زمین دارای یک رشته ای است که سر آن رشته دست یک مَلکی است در ام القری مکه. پروردگاه متعال هر وقت بخواهد در یک جایی عذاب نازل کند به یک ملکی می فرماید، برو فلان رشته را تکان بده."
سود ِ گزاره دوم چیست؟ این گزارۀ قطعی ـ خبری با چه رویکردی در جامعه طرح می گردد؟ هدف این شیخ چیست؟ طرح چنین ادعایی در کشور آلمان اگر جرم محسوب نگردد، می توان با بکارگیری ابزارهای قانونی، مدعی بر مسند نشسته را به درمانگاه روانی انتقال داد. ادعای سخیف او سؤالاتی به ذهن متبادر می کند: اولا گوینده چرا مطمئن است که این «کالا» خریدار دارد؟ چرا اطمینان دارد که شنونده او را باور می کند؟ بر بستر چه درکی از جامعه با چنین «شهامتی» این ادعای شگرف را ترویج می دهد؟ او شنوندگان خود را چگونه ارزیابی کرده است؟ مخاطبان او در سه دهه مرتکب چه اشتباه محاسباتی در شناخت ِ ملایان شده اند که گوینده به خود اجازه طرح چنین مقوله ای را می دهد؟ شاید او به این باور قطعی دست یافته است که «این مهملات» هنوز در جامعه خریدارانی دارد. آیا دست افشان و پایکوبان به خیابانها ریختن، انتظار معجره از «اصلاحگرایان» داشتن و برای چندمین بار شیدای بازیهای «انتخاباتی» شدن، در برلن، میلان و واشنگتن «دل از دست داده» و خوش باورانه در نمایشات انتخاباتی شرکت کردن، امر بر شیوخ را مشتبه نکرده است، که مردم «زود باورند»، می توان آنها را فریب داد.
و مولوی عبدالحمید چنین استدلالی دارد:
«جرم و تکلیف را از خودشان دفع می کنند. این مواخده الهی است چرا این گسلها الان فعال شده؟ چرا حقیقتها را از مردم بپوشیم، مردم کرمانشاه توبه کنند، عقلتان را بکار ببندید، عذاب آمده، این دلیل گناهان شما است. می گویند زمین مقصره، گسل مقصره، افراد عادی مقصره، طبیعت مقصره. نه عزیزان ِ من خودتان را نگاه کنید، مردم کرمانشاه توبه کنند، ایمان بیاورید، هشدارهای الهی را ندیده گرفتید، به زلزله گرفتار شدید، ایمان نمی آورید عمل صالح انجام نمی دهید نافرمانی می کنید.»
دکان ِ فریبکار را باید تخته کرد. گل گرفتن تنور شیادی فقط کار ماست. ما به این بساط معرکه گیری پایان خواهیم داد.
قرائت دینی حاکم در «صدا وسیما» یش بطور رسمی هشدار می دهد که «این مصیبتها عبرت است برای بقیه» و مردم را هم مکلف می کند که «با کارهای خیر این بلاها را بیشتر دفع» کنند. توصیه به «عزیزانی که بستگانشان را در این زلزله از دست داده اند» این است که «به امید کمک دولت و دیگران نباشند». در ضمن تقسیم کاری را هم ارائه می دهد که «ما هم دعاگوشون هستیم»! ترجیع بند این قطعه فکاهی هم این است که «این زلزله هم یک یادآوری باید باشد برای زلزله بزرگ قیامت این زلزله تمام شدنی و بیرون آمدن از قفس بدن و دنیا است.»
این پلشتان را، این چرکین قوم را، این شیادان را خشم زمین خواهد بلعید.
به قول مسعود سعد سلمان «ترک دنیا به مردم آموزند، خویشتن سیم و غله اندوزند.»
افسانه پردازی
افسانه های دیگری هم در تلاش ِ فروش «قداست» ولی فقیه اند. مثلأ کالای بنجلی از این نوع: «خامنه ای وقتی بدینا آمد فریاد زد یا علی» تحیّر ما را بر نمی انگیزد. این گونه روایات معرف فقدان یک ایمان واقعی است که اختصاص به دوره ای معین ندارد. تاریخ مشحون از این قبیل تُرهات ِ مغایر حرمت انسانی است. پاپ اعظم گریگوری اول (۵۴۰ ـ ۶۰۴) آثار خود را با این قبیل داستانها مشحون کرده بود: «کودکی در یک کلیسا به مجسمه ای که عیسی را بشکل طفلی مجسم می نمود، لقمه نانی پیشکش کرد. صورت سنگی مسیح، از آن کودک با لبخندی تشکر کرده او را به بهشت دعوت نمود. سه روز بعد از این مقدمه، کودک مزبور در گذشت.» (ویل دورانت همانجا، ص. ۳۰۴).
این قصه ها «کفر آمیزترین دشنامهاست» که بر زبانشان جاری می گردد. وقتی مذهب عقلانی نشده در حد جادو در جامعه باقی مانده باشد، افسون کردن مردم کاری است ساده و سود آور.
چرا قرائت دینی حاکم در تلاش است این کالاها را در سطح کلان به فروش برساند؟ حتی اعضاء تیم مذاکرات اتمی! شیوخ و «شیخ دیپلمات»، «استاد پژوهشی مرکز تحقیقات استراتژیک» روحانی هم که به «گفتمان عقلانیت» ارادتی ویژه دارند، تلاشی برای پس زدن چنین قرائتهای غیر «عقلانی» ننموده اند. کالای دین باید به هر قیمتی فروش رود. فروشندگان و کاسبکاران ِ بازار این کالا هیچ رقابتی جدی با هم ندارند. این هر دوقوم، فروش یک کالای مشابه را جار می زنند.
این پلیدیان خود را آسمانی می دانند. گنجینه اسرار قدسی شده اند.
مضحکه اینجا است که خود به این اراجیف باور ندارند.
امید
باید بتوان «سکه» دینی شیوخ را از رونق انداخت و بازار آن را کساد کرد.
با «همبستگی ملی» و تعهد آرمانی به صلح می توان به این مهم دست یافت. «کالای دینی» ملایان دیر زمانی است که خریداران چندانی حتی در بازارهای جهانی ندارد. در تویتیر جنبش «پشیمانم» «پشیمان نیستم» و اعتراض به روحانی شکل گرفته است. این «کالا» بسیار بی اعتبار شده است. وظیفه اپوزیسیون است که با ارائه ارزشهای جهانشمول و فراگیر و تعهد به فرهنگ اینتگریشن (integration) پتانسیل نهفته در جامعه را در راستای خلع قدرت همه جانبه از فقها و برقرای نظمی دمکراتیک سازماندهی و هدایت نماید.
زنده باد آزادی
سرنگون باد نظام چرکین فقها.
دکتر عزیز فولادوند، شنبه ۱۶ دسامبر ۲۰۱۷ (۲۵ آدر ۱۳۹۶)
سرمایه دینی و بنگاهای معاملاتی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر