لينك به منبع:
فروش کلیه
یکی
از شرمآورترین وقایعی که در حال حاضر در میهن در زنجیر و تحت حاکمیت
آخوندی دیده میشود، فروش و حراج اعضاء بدن برای رهایی از فشار طاقتفرسای
زندگی است. بحدی شرمآور که بقول مولا علی (ع)، 'اگر مرد مسلمانی از شنیدن
این قضیه، از اسف و اندوه آن بمیرد ملامتی بر او نیست، سزاوار است که
بمیرد'.
«در تماس با علی، گروه خونی (A+ ) برای گرفتن مظنه بازار از زیر زبانش قیمت فروش تکهای از جانش را بپرسم، با شوق میگوید: 25 میلیون تومان دادمش رفت. مجبور بودم، چقدر خواهرم بهخاطر فقر ما از شوهر معتادش کتک بخورد. همان بهتر فروختم. حالا هم اجاره خانه میدهم هم یک پراید زیر پایم است که مسافرکشی کنم، هم خواهرم کنار دستم آرامش دارد! میگویم: چرا به کسی که کلیه دادی نرفته از انجمن حمایت از بیماران کلیوی درخواست کند، تا این مبلغ سنگین را پرداخت نکند؟ جواب مشخص است. طرف (خریدار) دو سال در انتظار بوده، اما چون حالش وخیم شده مجبور به پرداخت این مبلغ و دریافت کلیه از من شد».
این مصاحبهیی بود که خبرنگار رسانه حکومتی سلام نو با یکی از فروشندگان کلیه بهعمل آورده است.
در جای دیگری خبرنگاری گزارش میدهد:
«شمارهاش را در وبلاگ پیدا کردهام. زنگ میزنم. سپیده، 24ساله، قیمت توافقی 44 میلیون تومان. میگویم: باید علت فروش کلیهات را بدانم تا بخرم. می خندد و میگوید: 'علت نمیخواهد. بدبختی علت میخواهد که من هم علتش را دارم. با مادرم زندگی میکنیم، برادرم سهم ارثمان را با کلک بالا کشیده و حالا به دستور زنش ما را از خانه بیرون کرده است. می خواهم کلیهام را بفروشم تا لااقل سقفی بالای سرم باشد. کلیه به چه دردم میخورد وقتی روزگار سیاه است. تکهای از جانم مال شما، اما آبرویم را حفظ میکنم».
و یک گزارش دیگر:
«کمی مانده به میدان ولیعصر، خیابانی است که چشم امید همه بیماران کلیوی به آن است. خیابان فرهنگ حسینی را همه بیماران کلیوی میشناسند چرا که دفتر ”انجمن حمایت از بیماران کلیوی“ در آن قرار دارد. اما بیشتر از انجمن، همه، این خیابان را به آگهیهایی میشناسند که روزانه مثل قارچ بر در و دیوار سبز میشوند. حتی با جست و جوی نام این خیابان در اینترنت هم انبوهی از عکس آگهیهای فروش کلیه را میتوان دید. وارد این خیابان که بشوی تا چشم کار میکند تصاویری مشابه میبینی“. کلیه فروشیA+ فوری زیر قیمت 23ساله سالم 0938.“.“.کلیه فروشی AB+ سالم ورزشکار 0936.“.. تا چشم کار میکند مردان و زنانی با کلماتی شبیه این برای فروش کلیه خود تبلیغ کردهاند. آنطرفتر پسر جوانی ایستاده که یک ساک ورزشی کوچک را روی دوشش انداخته. ظاهرش نشان میدهد مسافر است. حین خواندن آگهیهای روی دیوار مرا زیر نظر دارد. ... 24ساله است و فوق دیپلم کامپیوتر دارد. پدرش کشاورز است اما او برای ادامه تحصیل به دانشگاه رفته. با این همه میگوید: حالا به کشاورزی هم راضی هستم اما به جز خواهرانم، یازده برادر و پدرم تنها دو هکتار زمین دارند. زمین خرج زندگی ما را نمیدهد. گروه خونیاش A+است اما به گفته او، تعداد فروشندگان در این گروه خونی خیلی زیاد است و در یکماه گذشته هیچکس برای خرید کلیه به او زنگ نزده است. میگوید: یکی از اقوام دورم که تهران زندگی میکند پارسال کلیهاش را فروخت. برگشت شهرمان و یک دکان کرایه کرد. من هم از بیکاری خسته شدهام. آگهیها انگار تمامی ندارند. با هر قدمی که برمیداری آگهیهای تازه، کوچک و بزرگ روی دیوار کنار پیاده…
هر چند دقیقه یکبار خودرو یا عابری بیتوجه به آگهیهایی که برای فروش کلیه فریاد میکشند از خیابان میگذرد. خیابان را تا انتها میروم و برمیگردم. وقت بازگشت سهراب را میبینم که روی جدول کنار خیابان نشسته و خودش را باد میزند».
این حکایت تلخی است که بیشتر متقاضیان فروش کلیه در سنین 20 تا 30سال قرار دارند و بسیاری از آنها متاهل هستند و زیر بار زندگی کمرشان آنقدر خم شده است که میخواهند جانشان را حراج بگذارند. یا جوانانی هستند که برای کمک خرج خانوادههایشان آستین بالا زدهاند و با جانشان به جنگ سرنوشت رفتهاند. هرچقدر هم مسئولان بگویند تخلف است یا فروش این عضو قرمز رنگ با قیمت نجومی وجود ندارد یا کمرنگ است، در حل مسأله کمکی نمیکند. حل معما اینجاست که چرا باید اصلاً جوانان دیوارهای این شهر را با شمارههایشان برای فروش جانشان رنگین کنند!
حسن موسوی چلک، رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران در علل این معضل اجتماعی میگوید:'اگر انسانهایی که قصد ایثار دارند را کنار بگذاریم تنها دلیلی که برای بقیه باقی میماند نیاز مالی است. هیچکس کلیهاش را نمیفروشد اگر نیاز مالی نداشته باشد. تأمین هزینههای زندگی و مشکلات مالی آنقدر به افراد فشار میآورد که از نظر خودشان راهی برایشان باقی نمانده جز فروش کلیه. بعضی از آنها بدهکارند بعضی دیگر ورشکسته شدهاند و برخی دیگر به نان شب محتاجند، این نگرانکننده است. اگر تدبیری اندیشیده نشود و این مسأله حل نشود، جامعه ما خسارت میخورد. فروش کلیه تنها چندماه مشکل این قشر را برطرف میکند و پس از آن باز هم همان آش و همان کاسه است. در چنین مواردی این حاکمیت است که باید دست بهکار شود و تصمیمی اتخاذ کند. دولت باید ساز و کاری تعریف کند. او با اشاره به اینکه همه مجوزهای پیوند کلیه را یک سازمان مردم نهاد صادر میکند میگوید: خب هرچه آمار پیوند بیشتر باشد امتیاز بیشتری برای این تشکل مردم نهاد است و برای آنها یک امتیاز بهشمار میرود. اینجاست که جای خالی دولت هویدا میشود. حتی آنجایی که عدهیی به اسم اهدای کلیه بر سر بیماران کلیوی کلاه میگذارند هم خلأ نظارت دولتیها دیده میشود. موسوی چلک میگوید: شهرستانیها بیشتر راغب به فروش کلیه خود هستند، چرا که بیکاری و مشکلات مالی در شهرستانها بیشتر است. همچنین آنها با این مبلغ میتوانند در شهر خود کسب و کاری راه بیندازند.
بله در خصوص این معضل و مشکل زجر آور در اقصی نقاط کشور دریغ از یک پاسخگویی از جانب مسئولان ذیربط .
مطابق بقیه معضلات اجتماعی آخوندهای حاکم به قربانی به دید یک متهم نگاه کرده و به جای پرداختن و ریشه یابی موضوع و برطرف نمودن آنها، با تهدید و ارعاب و سنگاندازی مانع همین دریچه کوچک کسب درآمد از این قشر مظلوم و بیپناه میگردند و سعی در پاک کردن صورت مسأله دارند.
البته در روی دیگر سکه میتوان بهروشنی ریشه اصلی و دلیل این همه فقر و فلاکت را در غارت سیستماتیک حاکمان و مزدوران حکومتی دانست.
دریافت ثروتهای نجومی مزدوران و عوامل ریز و درشت وابسته به حکومت و غارت و چپاول صاحبان اصلی این ثروت سرشار یعنی مردم زجر کشیده ایران.
تجربه سالهای اخیر و افزایش تجارت جان در دولتهای بهاصطلاح اصلاحطلب بهخوبی پرده از این نیرنگ و سیاستهای فریبکارانه برداشته و واضح و مبرهن است که تمامی جناح های حاکم، در این جنایت شریک و سهیم میباشند.
راه نهایی پایان بخشیدن به تمامی این رنج و دردهای روزافزون سرنگونی تمام و کمال رژیم آخوندی با تمامی دار و دستههایش میباشد.
به امید روزی که با رساندن مهر تابان مردم ایران به پایتخت شیر و خورشید شادی دائمی را برای مردم ایران به ارمغان ببریم. به امید آن روز ف-ت آلمان.
«در تماس با علی، گروه خونی (A+ ) برای گرفتن مظنه بازار از زیر زبانش قیمت فروش تکهای از جانش را بپرسم، با شوق میگوید: 25 میلیون تومان دادمش رفت. مجبور بودم، چقدر خواهرم بهخاطر فقر ما از شوهر معتادش کتک بخورد. همان بهتر فروختم. حالا هم اجاره خانه میدهم هم یک پراید زیر پایم است که مسافرکشی کنم، هم خواهرم کنار دستم آرامش دارد! میگویم: چرا به کسی که کلیه دادی نرفته از انجمن حمایت از بیماران کلیوی درخواست کند، تا این مبلغ سنگین را پرداخت نکند؟ جواب مشخص است. طرف (خریدار) دو سال در انتظار بوده، اما چون حالش وخیم شده مجبور به پرداخت این مبلغ و دریافت کلیه از من شد».
این مصاحبهیی بود که خبرنگار رسانه حکومتی سلام نو با یکی از فروشندگان کلیه بهعمل آورده است.
در جای دیگری خبرنگاری گزارش میدهد:
«شمارهاش را در وبلاگ پیدا کردهام. زنگ میزنم. سپیده، 24ساله، قیمت توافقی 44 میلیون تومان. میگویم: باید علت فروش کلیهات را بدانم تا بخرم. می خندد و میگوید: 'علت نمیخواهد. بدبختی علت میخواهد که من هم علتش را دارم. با مادرم زندگی میکنیم، برادرم سهم ارثمان را با کلک بالا کشیده و حالا به دستور زنش ما را از خانه بیرون کرده است. می خواهم کلیهام را بفروشم تا لااقل سقفی بالای سرم باشد. کلیه به چه دردم میخورد وقتی روزگار سیاه است. تکهای از جانم مال شما، اما آبرویم را حفظ میکنم».
و یک گزارش دیگر:
«کمی مانده به میدان ولیعصر، خیابانی است که چشم امید همه بیماران کلیوی به آن است. خیابان فرهنگ حسینی را همه بیماران کلیوی میشناسند چرا که دفتر ”انجمن حمایت از بیماران کلیوی“ در آن قرار دارد. اما بیشتر از انجمن، همه، این خیابان را به آگهیهایی میشناسند که روزانه مثل قارچ بر در و دیوار سبز میشوند. حتی با جست و جوی نام این خیابان در اینترنت هم انبوهی از عکس آگهیهای فروش کلیه را میتوان دید. وارد این خیابان که بشوی تا چشم کار میکند تصاویری مشابه میبینی“. کلیه فروشیA+ فوری زیر قیمت 23ساله سالم 0938.“.“.کلیه فروشی AB+ سالم ورزشکار 0936.“.. تا چشم کار میکند مردان و زنانی با کلماتی شبیه این برای فروش کلیه خود تبلیغ کردهاند. آنطرفتر پسر جوانی ایستاده که یک ساک ورزشی کوچک را روی دوشش انداخته. ظاهرش نشان میدهد مسافر است. حین خواندن آگهیهای روی دیوار مرا زیر نظر دارد. ... 24ساله است و فوق دیپلم کامپیوتر دارد. پدرش کشاورز است اما او برای ادامه تحصیل به دانشگاه رفته. با این همه میگوید: حالا به کشاورزی هم راضی هستم اما به جز خواهرانم، یازده برادر و پدرم تنها دو هکتار زمین دارند. زمین خرج زندگی ما را نمیدهد. گروه خونیاش A+است اما به گفته او، تعداد فروشندگان در این گروه خونی خیلی زیاد است و در یکماه گذشته هیچکس برای خرید کلیه به او زنگ نزده است. میگوید: یکی از اقوام دورم که تهران زندگی میکند پارسال کلیهاش را فروخت. برگشت شهرمان و یک دکان کرایه کرد. من هم از بیکاری خسته شدهام. آگهیها انگار تمامی ندارند. با هر قدمی که برمیداری آگهیهای تازه، کوچک و بزرگ روی دیوار کنار پیاده…
هر چند دقیقه یکبار خودرو یا عابری بیتوجه به آگهیهایی که برای فروش کلیه فریاد میکشند از خیابان میگذرد. خیابان را تا انتها میروم و برمیگردم. وقت بازگشت سهراب را میبینم که روی جدول کنار خیابان نشسته و خودش را باد میزند».
این حکایت تلخی است که بیشتر متقاضیان فروش کلیه در سنین 20 تا 30سال قرار دارند و بسیاری از آنها متاهل هستند و زیر بار زندگی کمرشان آنقدر خم شده است که میخواهند جانشان را حراج بگذارند. یا جوانانی هستند که برای کمک خرج خانوادههایشان آستین بالا زدهاند و با جانشان به جنگ سرنوشت رفتهاند. هرچقدر هم مسئولان بگویند تخلف است یا فروش این عضو قرمز رنگ با قیمت نجومی وجود ندارد یا کمرنگ است، در حل مسأله کمکی نمیکند. حل معما اینجاست که چرا باید اصلاً جوانان دیوارهای این شهر را با شمارههایشان برای فروش جانشان رنگین کنند!
حسن موسوی چلک، رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران در علل این معضل اجتماعی میگوید:'اگر انسانهایی که قصد ایثار دارند را کنار بگذاریم تنها دلیلی که برای بقیه باقی میماند نیاز مالی است. هیچکس کلیهاش را نمیفروشد اگر نیاز مالی نداشته باشد. تأمین هزینههای زندگی و مشکلات مالی آنقدر به افراد فشار میآورد که از نظر خودشان راهی برایشان باقی نمانده جز فروش کلیه. بعضی از آنها بدهکارند بعضی دیگر ورشکسته شدهاند و برخی دیگر به نان شب محتاجند، این نگرانکننده است. اگر تدبیری اندیشیده نشود و این مسأله حل نشود، جامعه ما خسارت میخورد. فروش کلیه تنها چندماه مشکل این قشر را برطرف میکند و پس از آن باز هم همان آش و همان کاسه است. در چنین مواردی این حاکمیت است که باید دست بهکار شود و تصمیمی اتخاذ کند. دولت باید ساز و کاری تعریف کند. او با اشاره به اینکه همه مجوزهای پیوند کلیه را یک سازمان مردم نهاد صادر میکند میگوید: خب هرچه آمار پیوند بیشتر باشد امتیاز بیشتری برای این تشکل مردم نهاد است و برای آنها یک امتیاز بهشمار میرود. اینجاست که جای خالی دولت هویدا میشود. حتی آنجایی که عدهیی به اسم اهدای کلیه بر سر بیماران کلیوی کلاه میگذارند هم خلأ نظارت دولتیها دیده میشود. موسوی چلک میگوید: شهرستانیها بیشتر راغب به فروش کلیه خود هستند، چرا که بیکاری و مشکلات مالی در شهرستانها بیشتر است. همچنین آنها با این مبلغ میتوانند در شهر خود کسب و کاری راه بیندازند.
بله در خصوص این معضل و مشکل زجر آور در اقصی نقاط کشور دریغ از یک پاسخگویی از جانب مسئولان ذیربط .
مطابق بقیه معضلات اجتماعی آخوندهای حاکم به قربانی به دید یک متهم نگاه کرده و به جای پرداختن و ریشه یابی موضوع و برطرف نمودن آنها، با تهدید و ارعاب و سنگاندازی مانع همین دریچه کوچک کسب درآمد از این قشر مظلوم و بیپناه میگردند و سعی در پاک کردن صورت مسأله دارند.
البته در روی دیگر سکه میتوان بهروشنی ریشه اصلی و دلیل این همه فقر و فلاکت را در غارت سیستماتیک حاکمان و مزدوران حکومتی دانست.
دریافت ثروتهای نجومی مزدوران و عوامل ریز و درشت وابسته به حکومت و غارت و چپاول صاحبان اصلی این ثروت سرشار یعنی مردم زجر کشیده ایران.
تجربه سالهای اخیر و افزایش تجارت جان در دولتهای بهاصطلاح اصلاحطلب بهخوبی پرده از این نیرنگ و سیاستهای فریبکارانه برداشته و واضح و مبرهن است که تمامی جناح های حاکم، در این جنایت شریک و سهیم میباشند.
راه نهایی پایان بخشیدن به تمامی این رنج و دردهای روزافزون سرنگونی تمام و کمال رژیم آخوندی با تمامی دار و دستههایش میباشد.
به امید روزی که با رساندن مهر تابان مردم ایران به پایتخت شیر و خورشید شادی دائمی را برای مردم ایران به ارمغان ببریم. به امید آن روز ف-ت آلمان.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر