جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۵ آذر ۳, چهارشنبه

... کارد به استخوان رسید

لينك به منبع:
اعتصاب غذای زندانیان سیاسی

اعتصاب غذای زندانیان سیاسی


اعتصاب زندانیان؛ فریاد و دردی که عام و همگانی می‌شود
اعتصاب در زندان آخرین اهرم اعتراض و فریاد زندانیان دست بسته در محیط سخت و بسته زندان است.
فریادی ناگزیر علیه بیداد.


زندانی سیاسی که معمولاً تحت انواع فشارهای جسمی و روحی و انواع کمبودها و محدودیتهای پزشکی، بهداشتی، صنفی و سیاسی قرار دارد تنها زمانی دست به اعتصاب‌غذا می‌زند که کارد جلاد به استخوانش می‌رسد. زمانی از درون احساس می‌کند صدایش علیه ظلم و ستم وارده به‌جایی نمی‌رسد. زندانبان دستش را و دهانش و چشمش و گوشش را بسته است. او می‌بیند اما نمی‌بیند. او فریاد می‌زند اما کسی نمی‌شنود...

در این حالت زندانی با زبان جانش فریاد می‌زند و این صدای بی‌صدا به جانها می‌رسد.

پس زندانی گاه با اعتصاب، رنج و مرگی را انتخاب می‌کند که بیش از هر صدایی شنیده و درک می‌شود. او با این کار دردش را به اشتراک می‌گذارد و مخاطبانش را همراه و هم‌درد و هم‌صدا می‌کند.

وقتی می‌شنویم محمدعلی طاهری در پنجاه وپنجمین روز اعتصاب‌غذا به‌سر می‌برد احساس او را گرسنگی‌اش را، ضعف، انتخاب و فریادش را درک می‌کنیم. به بیان دیگر فردی که این مسیر را انتخاب می‌کند، با داوطلب شدن در رنج و آزار جسمش _که موضوعی فردی است_دردش را همگانی می‌کند و این درد تبدیل به انرژی و فریاد مخاطبانش در بیرون از زندان می‌شود.

پس زندانی اعتصابی‌ نیاز به دلسوزی و ترحم ندارد؛ او نیازمند شنیده شدن و هم‌دلی و همراهی است. او می‌خواهد صدای درد را به گوش و هوش دیگران برساند.

جعفر عظیم‌زاده چند روز قبل _ 28آبانماه 1395_ نوشت: اسماعیل عبدی، آرش صادقی و گلرخ ایرایی، بهنام ابراهیم زاده، بهنام موسیوند، علی معزی و دهها زندانی آزادیخواه و عدالت طلب نیازی به دلسوزی اخلاقی ندارند. چرا که این انسانهای بزرگ مبشر یک زندگی انسانی و مرفه و شاد و آزاد برای ما مردم ایران هستند. اینان مبارزان جسور و مقاومی هستند که آگاهانه و از سر شرافت انسانی‌شان در برابر وضعیت مصیبت بار موجود در حال ایستادگی اند. برای آزادی این عزیزان و در حمایت از هشت زندانی در حال اعتصاب‌غذا باید دست به دفاعی سیاسی اجتماعی از آنان زد.

زندانی سیاسی آرش صادقی از روز ۳ آبان ۹۵ پس از دستگیری همسرش توسط نیروهای اطلاعات سپاه به اتهام نوشتن یک داستان منتشر نشده _در اعتراض به سنگسار زنان در ایران_ در اعتصاب به‌سر می‌برد. سپاه وحشی پاسداران که حتی در نظام نامشروع قضایی خودشان هیچ اعتبار و مشروعیت قضایی ندارد وی را به تحمل 6سال زندان محکوم کرده است. آرش کارد دریدگی و شقاوت حاکم به استخوانش می‌رسد و در اعتراض به این ظلم می‌نویسد:
«طبق ماده ٢٩ آیین دادرسی کیفری، اطلاعات سپاه جزو نیروهای ضابط قانون محسوب نمی‌شود. همچنین طبق ماده ۱۸۰ همین آئین دادرسی، سپاه مجاز نیست حکم صادر کند در حالی که خانم ایرایی توسط سپاه به حبس محکوم شده است. بر اساس ماده ۵۱۳ قانون مجازات اسلامی، کسی می‌تواند متهم به توهین به مقدسات بشود که مطلبی را منتشر کرده باشد در حالی که گلرخ ابراهیمی ایرایی به‌خاطر یک داستان منتشر نشده محکوم به حبس شده است و همچنین محاکمه همسرش به‌طور غیابی و بدون مطالعه کامل پرونده توسط قاضی صورت گرفته که به خودی خود نقض قوانین موجود است.»

آخر ظلم و جنایت و توهین و دریدگی تا کجا؟ اگر سنگسار زنان بد است و آبروی نظام را می‌برد چرا انجام می‌دهید؟ مگر همین محمدجواد لاریجانی که هزاران هکتار زمین مردم را در قم غصب کرد و عنوان معاون بین‌الملل و دبیر ستاد حقوق‌بشر! قوه قضاییه رژیم را یدک می‌کشد بارها _به‌طور رسمی و علنی_ از قانون سوپر ارتجاعی سنگسار دفاع نکرده است؟ مگر صدها و هزاران جوانی را که همه قربانیان فسادهای دولتی و حکومتی بودند روز روشن سنگسار نکردند.. ؟

حتی [در عالم ذهن] با فرض این‌که قانون حیوانی سنگسار درست و افشاگریش هم غلط و جرم باشد، باز هم اگر اشکالی وجود دارد این‌جاست که افرادی مانند مرتضی سربندی و مرتضی هاشمی و طوسی و... . که به‌زور به ناموس مردم تجاوز کردند.. حمایت شده، اما مدعی و قربانیانشان حلق‌آویز می‌شوند.

وقتی سپاه در واکنش به کتاب نانوشته _در مورد سنگسار_ حکم صادر می‌کند؟ باید پرسید مگر مسئولان سپاه همدان دکتر زهرا بنی یعقوب پزشک نابغه ایرانی را بعد از تجاوز، مخفیانه سر به نیست نکردند.. ؟ مگر همین جنایت را چند کادر سپاه همدان افشا نکردند.. ؟ چرا قوانین ارتجاعی سنگسار و قصاص و... شامل مأموران کثیف سپاه و اطلاعات و بیت خامنه‌ای نمی‌شود؟

این صدای درد آرش صادقی است که با زبان جانش فریاد می‌کند.

ساعت دو و نیم بامداد ۲۶ آبان زندانی سیاسی امیر امیرقلی مورد حمله با چاقو قرار گرفت. این حمله از طرف یک زندانی سومالیایی با تحریک مسئول زندان به تلافی حمایت آقای امیرقلی از زندانیان سیاسی در حال اعتصاب انجام شد. در نتیجه این حمله وحشیانه صورت زندانی سیاسی امیر امیرقلی به‌شدت مجروح شد و تاکنون هیچ‌گونه درمان و رسیدگی و پاسخگویی انجام نشده است.

خانواده این زندانی سیاسی بعد از ملاقات و اطلاع از موضوع، ضمن مراجعه به دادیار ناظر زندان، خواهان رسیدگی و انتقال وی به محل امن شدند. اما هیچ خبری نشد چون حمله با فرمان و هدایت مسئولان زندان انجام شد و تهدید جانی هم‌چنان باقی‌ست. در نتیجه امیر امیرقلی که کارد به استخوانش رسیده و بیش از این تحمل ظلم و ستم عریان زندانبان را ندارد، اعلام کرد به علت عدم امنیت جانی در زندان و روند بی‌قانونی... از این تاریخ تا زمان پاسخگویی مسئولان در این خصوص دست به اعتصاب‌غذا خواهد زد. آیا این صدای فریاد مظلومیت و آخرین راه زندانی سیاسی نیست؟

زندانی سیاسی آذربایجانی مرتضی مرادپور؛ که از تاریخ ۴آبان ماه در اعتراض به بی‌قانونی در پرونده‌اش دست به اعتصاب‌غذا زده است، به علت مقاومتش، از زندان تبریز به تهران تبعید شد. وی ضمن گزارشی در مورد وضعیت حقوق‌بشر در تبریز می‌نویسد:
«یکی از شاخصهای مهم سنجش وضعیت حقوق‌بشر بررسی شرایط زندانیان و زندانهاست. طبق آمارهای منتشره‌ ، ایران یکی از کشورهای دارای جمعیت زیاد زندانی محسوب می‌شود، که با مسائل ناشی از آن دست به گریبان است. وضعیت کلی زندانهای کشور در مقایسه با بیشتر کشورها در سطح نامطلوبی قرار دارد. گزارشها از وضعیت زندانهای مناطق و استانهای مختلف نیز، در مقایسه با هم متفاوت است. در میان گزارشات و شواهد عینی زندانیان به‌جرأت می‌توان گفت؛ زندان مرکزی تبریز در مقایسه با دیگر زندانهای بزرگ، از لحاظ حقوق‌بشری و رفاهی در سطح خیلی پایینی قرار دارد و وضعیت عمومی زندان مرکزی تبریز با زندانهای دیگر قابل مقایسه نیست...»

وحید صیادی نصیری از تاریخ ۲۵ مهرماه، در اعتراض به ۱۳ ماه بلاتکلیفی پرونده خود در اعتصاب‌غذا به‌سر می‌برد. این زندانی سیاسی به اتهام توهین به خامنه‌ای و تبلیغ علیه نظام به 8سال حبس محکوم شد اما با گذشت ۱۳ ماه از تاریخ صدور حکم اولیه و اعتراض وی هیچ پاسخی نگرفته است. آخر 8سال زندان برای چه؟ مگر همان جانور فقیه نگفت توهین به من مجازات ندارد؟ لااقل برای ظاهرسازی هم که شده نباید به او و مهدی و امیر به‌خاطر توهین به خلیفه ارتجاع حکم می‌دادند. این نه نشانه قدرت که از علائم جدی وحشت و ضعف و نگرانی از قیامی است که با شعار مرگ بر خامنه‌ای پیش می‌رود.

وحید صیادی نصیری که بیش از 15کیلوگرم _به علت اعتصاب_ کاهش وزن داشته است تاکنون چندین بار به‌دلیل وخامت حالش به بهداری منتقل و از تزریق سرم خودداری کرده است.

اعتصاب غذای زندانیان سیاسی محمدعلی طاهری، مهدی رجبیان، حسین رجبیان، آرش صادقی، علی شریعتی، امیر امیر قلی، وحید صیادی و مرتضی مرادپور هم‌چنان ادامه دارد.

آرش صادقی چند روز قبل چند دقیقه بیهوش شد، مهدی رجبیان دچار اختلال در بینایی شده، حسین رجبیان از درد کلیه چپ رنج می‌برد و علی شریعتی نیمه‌شب ضربان نبضش به 40 رسید و نزدیک به ایست قلبی بود...

با این همه هیچ‌کدام دست از اعتصاب نکشیدند. تسلیم نشدند که این تنها صدای اعتراض و همگانی کردن درد است. دردی _مشترک_ که آنان حس می‌کنند و باید همگانی احساس شود. در این مسیر زندانبان باز هم تو‌طئه می‌کند، باز هم محدودیت، ممنوعیت و هزار فتنه و بلا و پاپوش در مسیر ایجاد می‌کند اما برنده نهایی عنصر مقاومت و پایداری است.

صبح سه‌شنبه 2آذرماه 95 بیش از صد نفر از شاگردان زندانی سیاسی محمدعلی طاهری با تجمع در مقابل دفتر سازمان ملل، خواهان تحویل شکایت نامه‌یی به این سازمان شدند. محمدعلی طاهری نزدیک به شصت روز از شروع اعتصابش می‌گذرد. او بعد از 60روز اعتصاب و گرسنگی توانمند است. پیامش گویا و رساتر از قبل توسط شاگردان و دوستانش به دفتر سازمان ملل می‌رسد هم‌چنان که سایر زندانیان اعتصابی توجه و پشتیبانی سایر زندانیان و جوانان و میهن‌پرستان را کسب کرده‌اند.

آری! اعتصاب؛ فریادی ناگزیر و دردی‌ست که به اشتراک گذاشته و جمعی می‌شود. پس با درک درد مشترک، فریاد کسانی باشیم که صدایشان را با درد و رنج گرسنگی و تشنگی می‌رسانند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر