لينك به منبع:
بنا بر تجربیات هفت سال زندان و با اطلاعات دقیق و مستندی که دارم، رو در روی جلادان هیئت مرگ و قاتلان همبندانم تاکید میکنم برخلاف دروغهای بیشرمانه و عوامفریبانه اعضای «کمیسیون مرگ» در نزد آقای منتظری، اتفاقآ زندانیان سیاسی که افراد دیگری از خانواده شان در زندان بودند و یا قبلآ اعدام شده بودند و یا احیانآ کسی از بستگانشان فراری یا مخفی بود و یا فرد و افرادی از وابستگان خانوادگی شان در صفوف مقاومت و ارتش آزادی حضور داشتند، بیشتر از بقیه بچه ها زیر ضرب بودند و بیرحمانه تر درو شدند.... همچنان که در همان «قتل عام» شصت و هفت نیز با هدف «نسل کشی» صدها نمونه و مورد از افراد هم خانواده را در بندهای زنان و مردان، در تهران و شهرستانها با هم روانه قتلگاه کردند...
مینا انتظاری
تابستان ۱۳۹۵
وقتی اعضای «کمیسیون مرگ» بخصوص حسینعلی نیّری در دیدار محرمانه با آقای منتظری در مرداد ۶۷ با شیادی و دروغپردازی بی مانندی مدعی میشدند که در جریان آن «قتل عام»
جنایتکارانه، سعی در عدم اعدام بیش از یک فرد از یک خانواده را داشته اند
براستی دچار حیرت و البته تنفر عمیقی میشدم از اینهمه یاوه گویی و
شارلاتانیزم آخوندی!
من بعنوان تنها بازمانده از جمع مجاهدین سالن ۳ بند زنان اوین در مقطع پیش از کشتار ۶۷ لازم
میدانم فقط با اشاره به نام برخی از یاران دلاور و سربدارم که علاوه بر
خودشان تعداد دیگری از افراد خانواده و بستگانشان نیز همزمان و یا زودتر آز
آنان، توسط این دینکاران دغلکار و شیاطین دوران با قساوت به کام مرگ
فرستاده شدند، تاکید کنم که ماهیت و شخصیت ضدبشری خمینی و دستیارانش تا کجا
در فریب و دروغ و خدعه خلاصه میشود.
اسامی برخی از مجاهدین سربدار ۶۷ در بند زنان اوین و خانواده قتل عام شده شان:
پروانه و صالحه نورمحمدی –
دو خواهر آزاده از نسل «کبوتران طوقی» و عاشقان آزادی که هردو بعد از تحمل
شش سال زندان در تهران، در برابر «کمیسیون مرگ» ایستادند و سرفرازانه
سربدار شدند. همزمان دو پسر خاله دلیرشان عباس فتحی از دستگیرشدگان تظاهرات سی خرداد شصت، و همینطور حبیب غلامی، با کاروان جانفشانان ۶۷ جاودانه شدند. همچنین پسر خاله های دیگرشان قاسم فتحی و هادی غلامی هم در کشتارهای دسته جمعی سالهای اولیه شصت تیرباران شده بودند.
ناهید تحصیلی - به همراه برادرش حمید تحصیلی دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف از «شراره های ۶۷» بودند... دو خواهر و برادر دیگرشان دکتر فهیمه تحصیلی و حسین تحصیلی هم در شهریور و مهرماه سال شصت تیرباران شده بودند.
مریم گلزاده غفوری - دانشجوی ریاضی تهران، بهمراه همسرش علیرضا حاج صمدی در تابستان ۶۷ سربدار شدند. دو برادر او مجاهدین دلاور صادق و کاظم گلزاده نیز در سال شصت تیرباران شده بودند.
مهری و سهیلا محمدرحیمی - «خواهران ستیزه و مهتاب» از جاودانه های تابستان ۶۷ هستند. برادر دلیر آنها عزیز محمدرحیمی از فداییان خلق و خواهرزاده آنها مجاهد شهید حسین مجیدی در سال شصت تیرباران شدند. برادر دیگرشان مجاهد خلق هوشنگ محمدرحیمی پس از تحمل ۱۰ سال زندان، در ادامه آن نسل کشی در سال ۱۳۷۱ توسط گشتاپوی جمهوری اسلامی ربوده و جاودانه شد.
کتر شورانگیز (معصومه) کریمیان - بهمراه خواهرش مهری کریمیان - از «دختران آفتاب با گلوبندی از شبق» در بیکران۶۷ ...
فریده صدقی - بهمراه دو برادرش فرشید و فرشاد صدقی که همگی در آن تابستان تبدار، سربدار و ستاره شدند.
آسیه (مهناز) فتحی - همزمان بهمراه برادرش حسین فتحی در تابستان ۶۷ به دار شقاوت ملایان کشیده شدند و گل وجودشان پرپر شد.
مریم محمدی بهمن آبادی – بهمراه برادرش مهندس رضا محمدی بهمن آبادی، از «کبوتران طوقی» جنگل دارهای ۶۷ ...
مریم محمدی بهمن آبادی – بهمراه برادرش مهندس رضا محمدی بهمن آبادی، از «کبوتران طوقی» جنگل دارهای ۶۷ ...
رقیه اکبری منفرد - همراه با برادرش عبدالرضا اکبری منفرد، از سربداران ۶۷ بودند، خواهر و برادر بر دار! دو برادر دیگر آنها غلامرضا و علیرضا اکبری منفرد در دهه شصت تیرباران شده بودند. دو برادر و خواهر دیگرشان رضا و مریم اکبری منفرد نیز هم اکنون سالهاست در بند و زندان ملایان هستند.
فریبا عمومی - دانشجوی ریاضی تهران و از شراره های ۶۷، خواهرش منصوره عمومی در سال شصت در زندان اصفهان در زیر شکنجه به شهادت رسیده بود. این خانواده فقط همین دو فرزند را داشتند.
منیره رجوی سربدار ۶۷ - مادر دو کودک خردسال، که در آن مرداد بیداد در آسمان سیاه ایران ستاره شد. همسرش اصغر ناظمی نیز در سال ۶۳ تیرباران شده بود.
آفاق دکنما، سربدار ۶۷ - دانشجوی تهران، خواهرکوچکترش الهه دکنما دانش آموز در ۳۰ خرداد شصت دستگیر و همان سال در زندان شیراز اعدام شده بود. برادر دیگرش در همان تابستان ۶۷ در شیراز سربدار شد و برادر بزرگترش در کرمانشاه در تابستان ۶۷ به شهادت رسید.
فرزانه ضیاءمیرزایی - سربدار ۶۷ – از سالارزنان زندان.... همسرش فرشاد صمدی دانشجوی پزشکی در سال ۶۴ در تهران تیرباران شده بود و خواهر بزرگترش فاطمه (فرح) ضیاءمیرزایی نیز در تابستان ۶۱ در درگیری و محاصره خانه محل اقامتش، توسط پاسداران پلید به شهادت رسیده بود.
زهرا بیژن یار - سربدار ۶۷ - برادرکوچکترش امیر بیژن یار در تابستان ۶۱ و در نبرد با آدمکشان خمینی به شهادت رسیده بود. همسر رزمنده اش باقر بیگدلی نیز در همان تابستان سوزان ۶۷ در رزم آزادیبخش بر خاک افتاد.
مهناز یوسفی - سربدار ۶۷ - مادر یک کودک و عروس خانواده میرزایی، همچنین حسین و معصومه و مصطفی میرزایی نیزهمگی از سربداران ۶۷ هستند.... خواهرشان خدیجه میرزایی هم از شهدای دهه خونین شصت میباشد.
سهیلا فتاحیان - سربدار ۶۷ - دانشجوی تهران، گل زیبایی که در هنگامه داستان داس ها و یاس ها در آن تابستان سوزان جاودانه شد. همسرش در سال ۶۱ توسط پاسداران پلید در درگیری خیابانی شهید شده بود.
فریبا دشتی - سربدار ۶۷ - آن گل همیشه خندان زندان... برادرش هود دشتی دانشجوی مهندسی الکترونیک نیز در سال شصت تیرباران شده بود.
مهین قریشی سربدار ۶۷ - مادر یک فرزند که همسرش نیز چند سال قبل تر به کاروان شهدای راه آزادی پیوسته بود.
شهین جلغازی سربدار ۶۷ - از سالار زنان نسل ما... همسر دلاورش نیز قبلآ در چنگال آخوندهای بیرحم به خون کشیده شده بود.
زهره حاج میراسماعیلی سربدار ۶۷ - خاله مجاهدش معصومه شادمانی (کبیری) در سال شصت توسط لاجوردی جلاد تیرباران شده بود.
سیمین کیانی دهکردی سربدار ۶۷ - دانشجوی پزشکی، خاله او مادر مجاهد زهرا اسلامی با نام مستعار اکرم نعیمی در سال شصت تیرباران شده بود.
اشرف احمدی سربدار ۶۷ - مادر چهار فرزند و زندانی زمان شاه، سالها قبل تر برادر بزرگترش احمد احمدی توسط ساواک به شهادت رسیده بود.
این اسامی که شامل اعدامیان متعدد از یک خانواده در آن تابستان سیاه میباشد فقط بخشی از لیست ناتمام یاران سرفراز و سربدارم در بند زنان اوین است که در حد دانسته ها و حافظه محدود من میباشد.
بنا بر تجربیات هفت سال زندان و با اطلاعات دقیق و مستندی که دارم، رو در روی جلادان هیئت مرگ و قاتلان همبندانم تاکید میکنم برخلاف دروغهای بیشرمانه و عوامفریبانه اعضای «کمیسیون مرگ» در نزد آقای منتظری، اتفاقآ زندانیان سیاسی که افراد دیگری از خانواده شان در زندان بودند و یا قبلآ اعدام شده بودند و یا احیانآ کسی از بستگانشان فراری یا مخفی بود و یا فرد و افرادی از وابستگان خانوادگی شان در صفوف مقاومت و ارتش آزادی حضور داشتند، بیشتر از بقیه بچه ها زیر ضرب بودند و بیرحمانه تر درو شدند.... همچنان که در همان «قتل عام» شصت و هفت نیز با هدف «نسل کشی» صدها نمونه و مورد از افراد هم خانواده را در بندهای زنان و مردان، در تهران و شهرستانها با هم روانه قتلگاه کردند...
شب ایستاده بود به انکار شصت و هفت، در انتهای مشرق خونبار شصت و هفت
خورشید واره های زمینی نمرده اند، تا زنده است آتش تب دار شصت و هفت
وداع عاشقانه کبوتران شصت و هفت، دوباره می برد مرا به بیکران شصت وهفت
مینا انتظاری
تابستان ۱۳۹۵
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر