لينك به منبع:
رضا اکبری منفرد
اشقی الاشقیا و خونخواری به اسم «پورمحمدی»
که وزیر دادگستری «روحانیِ » معتدل هم تشریف دارند! احتمالاً به سفارش و
تأکید روحانی به استودیوی خبر آورده شده بود تا با فرار به جلو و خط و
نشان کشیدن برای بازماندگان قتلعام سال 67 نه آن که خود را تبرئه کند بلکه
دیگران را تهدید کند تا حرفهای خود را پس بگیرند و از افشای واقعهیی
جنایتکارانه جلوگیری کنند... البته همیشه این ارعاب و اعدام و سرکوب جواب
نمیدهد... !
اگر چه این خونخوار، جنایتکار و وزیر بیدادگستری صراحتاً و مستقیماً در مرحله اول برای تهدید علی مطهری و در مرحله بعد آقای منتظری به تلویزیون کشانده شده بود...
حرفهای این خونخوار آدمکش آنقدر وقیحانه و شیادانه بود که گویی دوباره آن جنایات و کشتار را در برابر چشمانم زنده کرد.
و با تهدید و ادعای وقیحانه میخواهد دهان ما را هم بسته و لام از کام نگوییم... من افرادی مثل مطهری را به درستی نمیشناسم و نمیدانم این حرفها برای تبلیغات و و وزارت و وکالت است و یا ایشان واقعاً دغدغه حقیقت را دارد...؟!
ولی برای من که خانوادهام را به تمامی در خون فرو بردهاند دیگر جایی برای ملاحظه و مراعات نیست.
ترسیدن ما چون همه از بیم بلا بود
اکنون ز چه ترسیم که در عین بلائیم
پس برای امثال من که تقریباً تمام اعضای خانواده یعنی خواهر و برادرانم را قتلعام کردهاند و مادرم را هم در اثر همین جنایات از دست دادهام (سکته) چیزی برای از دست دادن وجود ندارد.
تنها جهت روشن شدن بخشی از این جنایت و تنها در حق خانواده من لازم است که یادآوری کنم:
که برادرم علیرضا 20 شهریور 60 دستگیر و 27 شهریور (به فاصله 7روز) تیرباران شد و به هیچوجه جسد او را تحویل ندادند و تنها بعد از مدتی تکه سنگی را در قطعه 85 بهشت زهرا به ما نشان دادند و گفتند اینجا دفن شده و وقتی مراسمی کوچک و خانوادگی در خانهمان گرفته بودیم (چون حتی اجازه مسجد را هم نمیدادند). فردی به نام اکبر خوشکوش از کمیته نازیآباد با افراد کمیته به خانهمان یورش آورد. همه اقوام را دستگیر و به اوین بردند... و به تدریج بعد از ماهها آنها و از جمله مادرم را بعد از حدود 5ماه آزاد کردند.
ولی خواهرم را در همان مراسم به همان جرم به 10سال زندان محکوم کردند. در سال 67 بعد از اینکه 7سال زندانش را که گذرانده بود با همان فتوای قتلعام در سال 67 اعدام کردید. برادر دیگرم، غلامرضا که خیاط بود بعد از چند ماه بیخبری در سال 62 از زندان اوین سر درآورد که نهایتاً در سال 64 بدون اینکه جسدی به ما تحویل دهند باز قطعه سنگی را در قطعه 106 بهشت زهرا به ما نشان دادند و مدعی بودند که آنجا دفن شده است.
ما و بهویژه مادرمان هم هیچگاه از اینکه عزیزانمان واقعاً در آنجا دفن شده باشند مطمئن نشدیم. برادر کوچکترم عبدالرضا که اواخر اردیبهشت (بعضی حتی قبل از 30خرداد 60) به اتهام فروش روزنامه در حوالی منطقه خزانه دستگیر شده بود به 3سال زندان محکوم شده بود. ولی بعد از اتمام حبس در سال 63 نه تنها آزاد نشد بلکه بهطور کاملاً غیرقانونی 4سال هم اضافه در زندان باقی ماند؛ تا اینکه با همان فتوای قتلعام سال 67 او به همراه خواهرم که او نیز در سال 60 دستگیر شده بود (که پیشتر متذکر شده ام) هر دو اعدام شدند... اینبار هم نه تنها جسدها را تحویل ندادند بلکه حتی مزار و سنگ قبری هم معرفی نکردند؛ و در عوض با تهدید و ارعاب پدرم را تحت فشار قرار داده بودند که باید اعلام کنید که به مرگ طبیعی در زندان فوت کردهاند. شاید در آن صورت مشمول «رأفت اسلامی» شده و محل دفن آنها را نشان دهیم...
ولی هیچ گاه چنین نشد و بعد از 28سال هنوز از محل دفن آنها اطلاعی نداریم... و حال این شیخک جنایتکار، این اشقی الاشقیا از نوادگان به حق ابن ملجم، بعد از 28سال باز در تلویزیون ظاهر شده و خوشخدمتی و جنایاتش را به رخ کشیده، و همه بازماندگان آنها و حتی اینبار (مطهری و منتظری) را هم تهدید به قتل و عام دیگر میکند...
اگر چه این خونخوار، جنایتکار و وزیر بیدادگستری صراحتاً و مستقیماً در مرحله اول برای تهدید علی مطهری و در مرحله بعد آقای منتظری به تلویزیون کشانده شده بود...
حرفهای این خونخوار آدمکش آنقدر وقیحانه و شیادانه بود که گویی دوباره آن جنایات و کشتار را در برابر چشمانم زنده کرد.
و با تهدید و ادعای وقیحانه میخواهد دهان ما را هم بسته و لام از کام نگوییم... من افرادی مثل مطهری را به درستی نمیشناسم و نمیدانم این حرفها برای تبلیغات و و وزارت و وکالت است و یا ایشان واقعاً دغدغه حقیقت را دارد...؟!
ولی برای من که خانوادهام را به تمامی در خون فرو بردهاند دیگر جایی برای ملاحظه و مراعات نیست.
ترسیدن ما چون همه از بیم بلا بود
اکنون ز چه ترسیم که در عین بلائیم
پس برای امثال من که تقریباً تمام اعضای خانواده یعنی خواهر و برادرانم را قتلعام کردهاند و مادرم را هم در اثر همین جنایات از دست دادهام (سکته) چیزی برای از دست دادن وجود ندارد.
تنها جهت روشن شدن بخشی از این جنایت و تنها در حق خانواده من لازم است که یادآوری کنم:
که برادرم علیرضا 20 شهریور 60 دستگیر و 27 شهریور (به فاصله 7روز) تیرباران شد و به هیچوجه جسد او را تحویل ندادند و تنها بعد از مدتی تکه سنگی را در قطعه 85 بهشت زهرا به ما نشان دادند و گفتند اینجا دفن شده و وقتی مراسمی کوچک و خانوادگی در خانهمان گرفته بودیم (چون حتی اجازه مسجد را هم نمیدادند). فردی به نام اکبر خوشکوش از کمیته نازیآباد با افراد کمیته به خانهمان یورش آورد. همه اقوام را دستگیر و به اوین بردند... و به تدریج بعد از ماهها آنها و از جمله مادرم را بعد از حدود 5ماه آزاد کردند.
ولی خواهرم را در همان مراسم به همان جرم به 10سال زندان محکوم کردند. در سال 67 بعد از اینکه 7سال زندانش را که گذرانده بود با همان فتوای قتلعام در سال 67 اعدام کردید. برادر دیگرم، غلامرضا که خیاط بود بعد از چند ماه بیخبری در سال 62 از زندان اوین سر درآورد که نهایتاً در سال 64 بدون اینکه جسدی به ما تحویل دهند باز قطعه سنگی را در قطعه 106 بهشت زهرا به ما نشان دادند و مدعی بودند که آنجا دفن شده است.
ما و بهویژه مادرمان هم هیچگاه از اینکه عزیزانمان واقعاً در آنجا دفن شده باشند مطمئن نشدیم. برادر کوچکترم عبدالرضا که اواخر اردیبهشت (بعضی حتی قبل از 30خرداد 60) به اتهام فروش روزنامه در حوالی منطقه خزانه دستگیر شده بود به 3سال زندان محکوم شده بود. ولی بعد از اتمام حبس در سال 63 نه تنها آزاد نشد بلکه بهطور کاملاً غیرقانونی 4سال هم اضافه در زندان باقی ماند؛ تا اینکه با همان فتوای قتلعام سال 67 او به همراه خواهرم که او نیز در سال 60 دستگیر شده بود (که پیشتر متذکر شده ام) هر دو اعدام شدند... اینبار هم نه تنها جسدها را تحویل ندادند بلکه حتی مزار و سنگ قبری هم معرفی نکردند؛ و در عوض با تهدید و ارعاب پدرم را تحت فشار قرار داده بودند که باید اعلام کنید که به مرگ طبیعی در زندان فوت کردهاند. شاید در آن صورت مشمول «رأفت اسلامی» شده و محل دفن آنها را نشان دهیم...
ولی هیچ گاه چنین نشد و بعد از 28سال هنوز از محل دفن آنها اطلاعی نداریم... و حال این شیخک جنایتکار، این اشقی الاشقیا از نوادگان به حق ابن ملجم، بعد از 28سال باز در تلویزیون ظاهر شده و خوشخدمتی و جنایاتش را به رخ کشیده، و همه بازماندگان آنها و حتی اینبار (مطهری و منتظری) را هم تهدید به قتل و عام دیگر میکند...
شهدای خانواده اکبری منفرد
لذا
در اوج تعهد نسبت به خانواده خودم و همچنین در اوج تعهد نسبت به آن خواهر و
برادران مظلوم و به ناحق کشته شدهام (رقیه، غلامرضا، علیرضا، عبدالرضا)
به این جنایتکار (پور محمدی) میگویم که تنها از این خانواده، ۴ نفر را
مظلومانه کشتهای و من در زندان گوهردشت و خواهر دیگرم (مریم) هم در زندان
هستیم ولی برای شما که محکوم بودن و نبودن، مجرم بودن و نبودن مطرح نیست و
هر گاه لازم داشته باشید، اعدام میکنید، ولی اگر قتلعام 67 و این
قتلعامهایی که هر روز در سراسر ایران شاهد هستیم، هنوز دنیا را وادار به
واکنش نکرده... من و خواهرم هم بهعنوان تنها بازماندگان، اگر امروز لازم
است برای برملا شدن این جنایتها و باز شدن چشم مردم ایران و جهانیان، حلق
آویز شویم، ابایی نداریم تا شاید ذرهیی از وظیفهمان در قبال آن خونهای
بهناحق ریخته شده را ادا کرده و در پیشگاه حق تعالی در آن یوم الحساب چیزی
برای گفتن داشته باشیم و با خون خودمان بگوییم که جنایات چنین جنایتکارانی
(هیئت مرگ) هیچ ربطی به اسلام و پیامبر اسلام و... ندارد.
پس إن کان دین محمد لم یستقیم الّا بقتلی فیا سیوف خذینی. رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ
رضا اکبری منفرد، زندانی سیاسی بند 4سالن 12، زندان گوهردشت (رجایی شهر کرج)
هفتم شهریور1395.
پس إن کان دین محمد لم یستقیم الّا بقتلی فیا سیوف خذینی. رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ
رضا اکبری منفرد، زندانی سیاسی بند 4سالن 12، زندان گوهردشت (رجایی شهر کرج)
هفتم شهریور1395.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر