لينك به منبع:
در آستانه بیست و هشتمین سالگرد
کشتار زندانیان سیاسی توسط دیکتاتوری ولیفقیه، خانم مریم رجوی دریک پیام
نمادین عموم مردم ایران، انسانهای هومانیست، سازمانها و مراجع
بینالمللی، نیروها و شخصیتهای مدافع حقوق بشر را به «دادخواهی» برای
خونهای بهناحق ریخته شده و قتلعام شدگان در ایران فراخواندند.
اقدامی برآمده از عمق و بینش
انسان دوستانه و حقطلبانه مجاهدین و مقامت ایران و برآمده از خواستههای
بهحق مردم میهن امان با تمامی اقوام، گروهها و بینشهای مذهبی برای
دستیابی به آزادی و حاکمیت مردمی و صدالبته با کشاندن آمران و عاملان تمامی
جنایتهای انجامگرفته از سوی متولیان دیکتاتوری خمینی و خامنهای به یک
دادگاه ذیصلاح بینالمللی.
در این پیام دادخواهی ازجمله آمده است: «اکنون زمان آن است که بر سر قتلعام زندانیان سیاسی مجاهد و مبارز، یک جنبش دادخواهی را در هر جا و بههرشیوه ممکن گسترش دهیم.
جنبش دادخواهی قبل از هر چیز، اعلام مجرمیت قطعی خامنهای، ولیفقیه ارتجاع است.
ـ خامنهای و همدستان او مجرمند؛ زیرا بالاترین مسئولان مستقیم قتلعام سال ۶۷ هستند.
ـ آنها مجرماند زیرا اطلاعات و اسناد این کشتار را پنهان کردهاند.
ـ خامنهای و همدستاناش مجرماند؛ زیرا خانوادههای قتلعام شدگان را در ۲۸ سال گذشته سرکوب کردهاند.
ـ آنها مجرماند زیرا مجریان و مسئولان مستقیم کشتار را بیوقفه موردحمایت قرار داده و در بالاترین مناصب سیاسی و قضایی قرار دادهاند».
سخن از جنبشی اصیل و بر پایههای واقعیتهای تلخ نقض حقوق بشر در ایران است که در راستای خود باید به محاکمه مجرمین و جنایتکاران علیه بشریت و درنهایت به اجرای عدالت و نهادینه شدن قانون بیانجامد. امری که بهموازات خود نهتنها آرامش روحی و روانی جامعه و بهویژه بازماندگان قربانیان از تمامی کشتارهای ضد انسانی در این رژیم را به همراه خواهد آورد، بلکه فراتر از آن با به محاکمه کشاندن آمران و عاملان جنایت علیه بشریت، بهیقین عدالت و حکومت قانون را در جامعه نهادینه خواهد کرد.
واقعیت این است که از فردای انتشار نوار صوتی آقای منتظری که بهمانند «زلزله» در درون جامعه پویا و جوان ایران عمل کرده، دیکتاتوری خامنهای بهمانند تمامی اذناب خود، به هذیانگویی افتاده است. نیمنگاهی به صحنه و دادههای حکومتی مبین این واقعیت است که خامنهای نخست تلاش داشت تا این موج را با سکوت و فرستادن مهرههای دست چندم خود به صحنه، از سر بگذراند، اما زمانی که ارزیابیهای اطلاعات رژیم به عمق منفوریت ولیفقیه و سران این حکومت در جامعه رسید، حال بهمانند لوکوموتیوی که سرعت گرفته باشد، نمایندگان خود را در نمایشات جمعه، رئیس قوه قضائیه حکومت، دژخیم لاریجانی و یا تمامی ارگانهای خبری وابسته به سپاه و اطلاعات را برای رجزخوانی ردیف کرده است.
اما نکتهای که این بار خود را نسبت بهدفعات قبل یعنی انتشار خاطرات آقای منتظری در دهه ۷۰ خورشیدی بسیار متمایز میکند، آن است که اصولاً ابعاد برد اجتماعی و بینالمللی این نوار صوتی بسیار فراتر از آن چیزی است که هم رژیم و هم بسیاری از ابواب جمع دیکتاتوری خامنهای انتظارش را داشتند، میباشد.
اگر به اغراق نگفته باشیم، انتشار این نوار صوتی، آنهم پس از ۲۸ سال از گذشت جنایت، بهمانند یک بمب بسیار قوی در داخل و خارج از کشور صدا داده است؛ یعنی زمانی که شما کتابی را منتشر میکنید، قضیه یک برد محدود دارد و منطقاً مخاطب شما معمولاً اهل کتاب و روشنفکران و در این زمینه دنبال کنندگان مسائل حقوق بشری هستند.
اما زمانی که شما صوت و نوار آن را، آنهم با چنین ابعادی ابعاد در شبکههای اینترنتی و مجازی منتشر میکنید، حتماً مخاطبهای شما فرق خواهند کرد و قضیه ابعاد گسترده اجتماعی به خود خواهد گرفت و طیف بسیار گستردهای را هم درصحنه داخلی و هم درصحنه بینالمللی مخاطب قرار میدهد.
گذشته از این نکته، زمان انتشار این نوار صوتی، آنهم درزمانی که وضعیت ولیفقیه بسیار دربوداغان میباشد، خود به بروز عمق تنفر اجتماعی از ولیفقیه ضریب زده است. بهویژه درزمانی که جایگاه خامنهای در هیراشی قدرت نظام آخوندی بهشدت ضربه خورده است، آنهم پس از مجموعه بحرانها و شکستهای حکومت طی یک سال گذشته بهویژه با سر کشیدن جام زهر اتمی، شکست در یمن و سوریه و باز شدن سرکلاف پروند هایی همچون تروریسم بینالمللی و نقض حقوق بشر در ایران که اکنون خامنهای و بهطورکلی حکومت ولایتفقیه را به منفورترین فرد در میان مردم مسلمان و ایرانیان تبدیل کرده است.
در حافظه تاریخی مردم ما این واقعیت که هردو باند رژیم در این جنایت نقشهای کلیدی ایفا کردهاند، اصلاً و ابداً پاک نخواهد شد. موضوع تنها هیئت مرگ که در ۲۴ استان آن دوران، شبانهروز کار و حکم صادر میکردند، نیست، بلکه فراتر از آن، مواضع و عملکردهای متولیان رژیم در رابطه با تائید این اقدام جنایتکارانه و پنهانکاریها و نیز مواضع صریح آنها در تائید این جنایت نیز میباشد. برای نمونه خامنهای در تائید این جنایات طی سخنانی گفته بود: «این آدمی که توی زندان، از داخل زندان با حرکات منافقین که حمله مسلحانه کردند به داخل مرزهای جمهوری اسلامی… ارتباط دارد، او را به نظر شما باید برایش نقلونبات ببرند؟ اگر ارتباطشان با آن دستگاه مشخصشده، باید چهکارش کرد؟ او محکومبه اعدام است و اعدامش هم میکنیم. با این مسئله شوخی که نمیکنیم». (رادیو حکومتی ۱۵ آذر ۱۳۶۷)
و یا رفسنجانی در کتاب خاطرات خود ضمن اعتراف به طرح رژیم برای حذف تمامی زندانیان سیاسی در فردای زهر خوران خمینی نوشت است: «جنگ و صحنه بهگونهای درستشده بود که اینها توی کیسه آمدند و ما در کیسه را بستیم، چیزی باقی نبود که عمل بکنند؛ بنابراین، اینیکی از فتنههایی است که باید از میان میرفت و به این آسانی هم نمیشد این فتنه را خواباند و مدتها طول میکشید تا این بچههای متعصب فریبخوردهای که اینهمه به اینها در زندانها محبت شد، توبهشان را پذیرفتیم، ...این فتنه باید یک روزی ریشهکن میشد».
بههرحال از هر منظر که به این سخنان و مواضع بهغایت ضد انسانی و ضد تمامی ارزشهای حقوق بشری بنگریم، به واقعیتی بنام جنایت علیه بشریت در ایران خواهیم رسید. بله داستان «جنبش دادخواهی قتلعام شدگان، درعینحال، کارزار افشای هویت یکبهیک تصمیمگیرندگان و مجریان این کشتار است».
در این پیام دادخواهی ازجمله آمده است: «اکنون زمان آن است که بر سر قتلعام زندانیان سیاسی مجاهد و مبارز، یک جنبش دادخواهی را در هر جا و بههرشیوه ممکن گسترش دهیم.
جنبش دادخواهی قبل از هر چیز، اعلام مجرمیت قطعی خامنهای، ولیفقیه ارتجاع است.
ـ خامنهای و همدستان او مجرمند؛ زیرا بالاترین مسئولان مستقیم قتلعام سال ۶۷ هستند.
ـ آنها مجرماند زیرا اطلاعات و اسناد این کشتار را پنهان کردهاند.
ـ خامنهای و همدستاناش مجرماند؛ زیرا خانوادههای قتلعام شدگان را در ۲۸ سال گذشته سرکوب کردهاند.
ـ آنها مجرماند زیرا مجریان و مسئولان مستقیم کشتار را بیوقفه موردحمایت قرار داده و در بالاترین مناصب سیاسی و قضایی قرار دادهاند».
سخن از جنبشی اصیل و بر پایههای واقعیتهای تلخ نقض حقوق بشر در ایران است که در راستای خود باید به محاکمه مجرمین و جنایتکاران علیه بشریت و درنهایت به اجرای عدالت و نهادینه شدن قانون بیانجامد. امری که بهموازات خود نهتنها آرامش روحی و روانی جامعه و بهویژه بازماندگان قربانیان از تمامی کشتارهای ضد انسانی در این رژیم را به همراه خواهد آورد، بلکه فراتر از آن با به محاکمه کشاندن آمران و عاملان جنایت علیه بشریت، بهیقین عدالت و حکومت قانون را در جامعه نهادینه خواهد کرد.
واقعیت این است که از فردای انتشار نوار صوتی آقای منتظری که بهمانند «زلزله» در درون جامعه پویا و جوان ایران عمل کرده، دیکتاتوری خامنهای بهمانند تمامی اذناب خود، به هذیانگویی افتاده است. نیمنگاهی به صحنه و دادههای حکومتی مبین این واقعیت است که خامنهای نخست تلاش داشت تا این موج را با سکوت و فرستادن مهرههای دست چندم خود به صحنه، از سر بگذراند، اما زمانی که ارزیابیهای اطلاعات رژیم به عمق منفوریت ولیفقیه و سران این حکومت در جامعه رسید، حال بهمانند لوکوموتیوی که سرعت گرفته باشد، نمایندگان خود را در نمایشات جمعه، رئیس قوه قضائیه حکومت، دژخیم لاریجانی و یا تمامی ارگانهای خبری وابسته به سپاه و اطلاعات را برای رجزخوانی ردیف کرده است.
اما نکتهای که این بار خود را نسبت بهدفعات قبل یعنی انتشار خاطرات آقای منتظری در دهه ۷۰ خورشیدی بسیار متمایز میکند، آن است که اصولاً ابعاد برد اجتماعی و بینالمللی این نوار صوتی بسیار فراتر از آن چیزی است که هم رژیم و هم بسیاری از ابواب جمع دیکتاتوری خامنهای انتظارش را داشتند، میباشد.
اگر به اغراق نگفته باشیم، انتشار این نوار صوتی، آنهم پس از ۲۸ سال از گذشت جنایت، بهمانند یک بمب بسیار قوی در داخل و خارج از کشور صدا داده است؛ یعنی زمانی که شما کتابی را منتشر میکنید، قضیه یک برد محدود دارد و منطقاً مخاطب شما معمولاً اهل کتاب و روشنفکران و در این زمینه دنبال کنندگان مسائل حقوق بشری هستند.
اما زمانی که شما صوت و نوار آن را، آنهم با چنین ابعادی ابعاد در شبکههای اینترنتی و مجازی منتشر میکنید، حتماً مخاطبهای شما فرق خواهند کرد و قضیه ابعاد گسترده اجتماعی به خود خواهد گرفت و طیف بسیار گستردهای را هم درصحنه داخلی و هم درصحنه بینالمللی مخاطب قرار میدهد.
گذشته از این نکته، زمان انتشار این نوار صوتی، آنهم درزمانی که وضعیت ولیفقیه بسیار دربوداغان میباشد، خود به بروز عمق تنفر اجتماعی از ولیفقیه ضریب زده است. بهویژه درزمانی که جایگاه خامنهای در هیراشی قدرت نظام آخوندی بهشدت ضربه خورده است، آنهم پس از مجموعه بحرانها و شکستهای حکومت طی یک سال گذشته بهویژه با سر کشیدن جام زهر اتمی، شکست در یمن و سوریه و باز شدن سرکلاف پروند هایی همچون تروریسم بینالمللی و نقض حقوق بشر در ایران که اکنون خامنهای و بهطورکلی حکومت ولایتفقیه را به منفورترین فرد در میان مردم مسلمان و ایرانیان تبدیل کرده است.
در حافظه تاریخی مردم ما این واقعیت که هردو باند رژیم در این جنایت نقشهای کلیدی ایفا کردهاند، اصلاً و ابداً پاک نخواهد شد. موضوع تنها هیئت مرگ که در ۲۴ استان آن دوران، شبانهروز کار و حکم صادر میکردند، نیست، بلکه فراتر از آن، مواضع و عملکردهای متولیان رژیم در رابطه با تائید این اقدام جنایتکارانه و پنهانکاریها و نیز مواضع صریح آنها در تائید این جنایت نیز میباشد. برای نمونه خامنهای در تائید این جنایات طی سخنانی گفته بود: «این آدمی که توی زندان، از داخل زندان با حرکات منافقین که حمله مسلحانه کردند به داخل مرزهای جمهوری اسلامی… ارتباط دارد، او را به نظر شما باید برایش نقلونبات ببرند؟ اگر ارتباطشان با آن دستگاه مشخصشده، باید چهکارش کرد؟ او محکومبه اعدام است و اعدامش هم میکنیم. با این مسئله شوخی که نمیکنیم». (رادیو حکومتی ۱۵ آذر ۱۳۶۷)
و یا رفسنجانی در کتاب خاطرات خود ضمن اعتراف به طرح رژیم برای حذف تمامی زندانیان سیاسی در فردای زهر خوران خمینی نوشت است: «جنگ و صحنه بهگونهای درستشده بود که اینها توی کیسه آمدند و ما در کیسه را بستیم، چیزی باقی نبود که عمل بکنند؛ بنابراین، اینیکی از فتنههایی است که باید از میان میرفت و به این آسانی هم نمیشد این فتنه را خواباند و مدتها طول میکشید تا این بچههای متعصب فریبخوردهای که اینهمه به اینها در زندانها محبت شد، توبهشان را پذیرفتیم، ...این فتنه باید یک روزی ریشهکن میشد».
بههرحال از هر منظر که به این سخنان و مواضع بهغایت ضد انسانی و ضد تمامی ارزشهای حقوق بشری بنگریم، به واقعیتی بنام جنایت علیه بشریت در ایران خواهیم رسید. بله داستان «جنبش دادخواهی قتلعام شدگان، درعینحال، کارزار افشای هویت یکبهیک تصمیمگیرندگان و مجریان این کشتار است».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر