جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۵ شهریور ۸, دوشنبه

جملاتی از شعله پاکروان در وصف شهید ستار بهشتی و مادرش

لينك به منبع:
گوهر عشقی  بر سر مزار فرزند شهیدش ستار بهشتی

گوهر عشقی بر سر مزار فرزند شهیدش ستار بهشتی


شعله پاکروان، مادر ریحانه جباری، جملاتی به‌مناسبت سالگرد تولد شهید ستار بهشتی و شهادتش در زیر شکنجه دژخیمان و توصیف مادرش گوهر عشقی منتشر شد.

در قسمتی از این جملات آمده است:
وه که چه جهان فراخی در عین رشادت
آه که چه جهان کوچکی در حین عزا
عزای مردی که سینه اش
خانه‌ی لگدهای کین توزانه‌ی بازجویش شد
پشت و پهلویش برکه‌ای پر از نیلوفر بنفش.
خورشید رو به چشمانش خندید
مرغ های بلند پرواز صدایش زدند
هوهوی باد در گوشش رازهای شگرف انسان را
یکایک باز گفت.
و او می‌خندید.
و تازیانه تا عرش بالا می‌رفت
و او باز می‌خندید
عرق از سر و روی تازیانه میبارید
و او می‌خندید.
چکمه بالا و پایین میکوبید
و او دیگر نخندید.
با تنی له شده و شکافته
با چشمانی بسته
با گونه‌یی شکسته
با سری تراشیده
سرازیر شد به گودالی با سنگ سیاه و براق
مثل چشمهایش.
و مادر،
با پستانی پر شیر
چارقد سیاه بر موی سپیدش کشید
تا برای همیشه
سیاهپوش پسری با چشمهای سیاه براق و سرتراشیده شود.
تا برای همیشه تنش بلرزد برای میلاد و مرگش.
تا در شب سیاه مثل چشمهای سیاه ستارش،
غمگنانه در انتظار سحر باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر