لينك به منبع:
استاد سلمکی در حال نواختن سنتور با ویلونیست بزرگ معاصر شادروان پرویز یاحقی در ایام جوانی
در
کنار موسیقی فاخر ملی، سنتی و محلی ایران در دهههای گذشته همواره نوع
دیگری از موسیقی در میان تودههای مردم از استقبال خاصی برخوردار بوده است
که آنرا اصطلاحا موسیقی «کوچهبازاری» نامیدهاند! البته برخی منتقدان
موسیقی این اصطلاح «کوچهبازاری» را به حق تحقیرآمیز میدانند زیرا در این
عبارت نوعی ابتذال و بار منفی در ذهن مبادرت میشود که بکلی با روح و محتوای
مردمی این موسیقی مردم کوچه و بازار که دردها و رنجهای خاص خودشان را
دارند در تعارض است. این موسیقی در واقع بیانگر عواطف و زبان رنجها و غمهای
تودههای زحمتکش رنجدیدهای است که با همان حال و هوای آنها احساساتشان را
فریاد میکند.
در
این میان یکی از برجستهترین هنرمندان مردمی که دهها سال از عمرش را صرف
آفرینش و اشاعه این موسیقی در میان مردم عادی جامعه نمود، استاد حاج
ابراهیم سلمکی است که شوربختانه در روز جمعه 25 خرداد در یک سکوت محض خبری
بدنبال یک دوران بیماری رنجآور، چشم از جهان فروبست و در روز یکشنبه 27
خرداد ماه نیز در قطعه هنرمندان گورستان بهشتزهرا بخاک سپرده شد، بدون هیچ
انعکاس خبری و هیچگونه زرق و برق مراسم خاکسپاری هنرمندان نامی! مثل
موسیقیش ساده زیست و ساده و بی تکلف هم از این جهان رخت بربست و جاودانه
شد.
او در سال ۱۳۱۱ در محله سنگلج تهران بدنیا آمد. از ۵ سالگی بدون هیچ استادی و فقط با شور و شوق کودکیش شروع به آموختن سنتور میکند آنهم بر روی شبه سازی که یک نجار برایش بعنوان سنتور ساخته بود. گرچه پدرش اهل نظام بود اما خود در موسیقی هم بسیار متبحر بود. سلمکی دراینباره در یک مصاحبه چنین میگوید:
«... در زمانی که پدرم (رفیع سلطان) رئیس قوای ارتش ناصرالدین شاه قاجار بود، باید تا ساعتی که شاه بیدار بود، بیدار میماند و برای خوابیدن باید منتظر دستور شاه میماند. شبی شاه به هنرمندانی که در خدمتش بودند میگوید گوشهی سلمک را بنوازند چون این قسمت را خیلی دوست میداشته. نوازندهها سازها را زمین میگذارند و شاه از این که نوازندگان دربار نمیتوانند سلمک را بنوازند عصبانی میشود. پدرم که برای دلش سنتور و کمانچه مینواخت، برای مصون ماندن نوازندگان از خشم شاه میگوید اگر اجازه دهید من میزنم. شاه میگوید مگر تو موسیقی میدانی؟ و زمانی که پدرم پاسخ مثبت میدهد، شاه اجازه میدهد سلمک را بنوازد. پس از پایان موسیقی، شاه کاتبش را میخواند و میگوید از این پس فامیلی ایشان سلمکی است. به این ترتیب، پدرم از اولین کسانی بود که صاحب نام خانوادگی شد»
اما این کودک با اصرار فراوان، پدرش را وا میدارد که یک سنتور واقعی برایش تهیه کند. او با عشق وافرش به موسیقی بسرعت در نواختن سنتور، کمانچه و بعدها در سازهایی چون ویلن تار و عود پیشرفت میکند بطوریکه در همان دوران دبیرستان یک کلاس موسیقی دایر کرده و به آموزش این سازها میپردازد.
اما این پدر که خود استادی والا در موسیقی بوده است بدلیل شرایط زمانه هرگز مایل نبوده که فرزند خردسالش بجای درس و مشق به موسیقی بپردازد؛ زیرا در آن دوران همچنانکه امروز روز ما، معیشت و زیستن از طریق هنر در نظامهای جباری همچون ایران کنونی ما، بسا سخت و نفسگیر و جانفرسا بود ه است. در چنین جوامعی هنرمند اگر بخواهد انسانی هنرمند بماند و شرافت هنریش را به ثمن بخس نفروشد و آنرا به پای خوکان نریزد، عمری را باید در رنج و مرارت و فشار با دلی خونین برای شادی دلهای مردم تلاش کند و از دل و جانش مایه بگذارد و بیافریند، بیهیچ چشمداشت و پاداشی درخور آنچه که زیبنده و شایسته او میباید باشد!؟
او دراینباره با زبان شیرین و مزاح همیشگیش خاطرات دوران نوجوانیش را چنین نقل میکند:
در خانواده ما، من بسیار به هنر علاقه داشتم و شبها در مراسم و مجالس مینواختم، پدرم میگفت: ابتدا درس بخوان و بعد برو مطربی (با خنده)! به پدرم گفتم: مطربی چیه؟ این هنر هست. باز میگفت: «اینو میگند: مطربی». در آخر هم فهمیدیم پدرمون درست میگفت (با خنده). پدرم شرط با من کرد که بعد از مدرسه به خانه بیایم و درسهایم را بخوانم و بعد به مراسم و مجالس بروم. شبی به خانه آمدم و مردی به آنجا آمد و گفت: شما چیکار کردید؟ دخترم می گوید فقط تولدم را باید ابراهیم سلمکی آهنگ بزند. خلاصه فرصت ندادند ما حرف بزنیم و ما را سوار ماشین کردند و به آن جشن بردند.. خلاصه تا 3-2 نصف شب ما فقط ساز میزدیم، تا میآمدیم تمام کنیم، هی میگفتند: آقا فلان آهنگ هم بزنید. بعد که آمدیم به خانه بیایم، دیدیم خبری از ماشین نیست که ما را برگرداند. پدرم همیشه میگفت: جیب تو یکیش پر از مِرسی است و دیگری پر از مچکریم (با خنده) وقتی به خانه رسیدم دیدم، درب خانه قفل است، پدرم آمد و گفت: روی حرف ما حساب نکردی؟ دوباره شب بعدی هم دوباره همین ماجرا بود و پدرم دیگر اجازه نداد به خانه بیام، منم تا صبح در کوچههای خیابان بهارستان با سنتورم داشتم پیاده قدم میزدم!...»
این هنرمند شیفته به تدریج پایش راه رادیو برویش گشوده میشود و درهمان عنفوان جوانی ارکستری تشکیل داده و در رادیو ارتش آن زمان شروع به ساختن و اجرای آهنگهایی بصورت زنده میکند که بسرعت به درون جامعه راه پیدا کرده و مورد استقبال عامه مردم قرار میگیرد.. در همین زمان امکان آشنایی با استاد صبا برایش فراهم میشود. چند جلسه ای هم خدمت این استاد بزرگ و بسیار شریف و مهربان زانوی شاگردی بر زمین زده و از وی درسهایی می آموزد. او در یک مصاحبه ای چنین میگوید: استاد صبا همیشه با همان روحیه والای انسانیش با مهر و عطوفت پدرانه برخورد میکرد و در مقابل سایر موسیقیدانانی که از شیوه کار این نوجوان ناراضی بودند، از او مجدّانه حمایت و دلجویی بعمل میاورد و میفرمود که این جوان حس و حال متفاوت و خاص خودش را دارد همه ما سالهاست که داریم همین کار خودمان را میکنیم. پس بگذاریم او نیز با احساسات جوانیش کار مورد علاقهاش را ادامه بدهد. بدین ترتیب بنا به گفته او استاد صبا در مقابل بزرگانی چون استاد حسین سنجری نوازنده قدیمی پیانو که میخواستند او را از همه فعالیتهای هنری در رادیو محروم کنند به مقابله برخاسته و به یاریش میشتابد! با بالا گرفتن کار او و اقبال عمومی از ترانههایی که برای خوانندگان مطرح روزگاران خود از جمله جبلی که ترانههایش سخت مورد علاقه تودههای مردم بود و نیز بانو روحبخش که تا آن زمان چندین کار قدیمی از عارف و شیدا را نیز در برنامههای گلهای رنگارنگ اجرا کرده بود، نام سلمکی بعنوان یک هنرمند موفق در جامعه هنری آن زمان مطرح میشود. در این هنگام نابغه موسیقی و نوازنده منحصربهفرد ویلن زندهیاد استاد پرویز یاحقی که خود نیز در آن دوران نوجوان کم سن و سالی بوده به همکاری با سلمکی میپردازد و در ارکستر او با پنجه شیرین و قدرتمندش به ترانههایی که علاوه بر آهنگ آنها گاه شعر ترانههایش را هم سلمکی شخصا میسروده روح و غنای خاصی میبخشد. استاد یاحقی در مورد شیوه نوازندگی سلمکی در سنتور را بارها ستوده است. قطعاتی که بصورت همنوازی دوئت ویلون و سنتور از این دو استاد برجای مانده موید همین واقعیت است. او در مورد همکاریش با پرویز یاحقی چنین میگوید:
«پرویز یاحقی هم از بچگی در گروه نوازندگی من بود و آخریها کارش اینقدر زیبا بود که من واقعا لذت می بردم، چون نقص و اشکالی در کارش نبود. او حرفش را رک می زد و خیلی به دل می نشست. آن زمان که او در گروه من بود، بسیاری از بزرگان و مدرسان آمدند که در کنار ما باشند، ولی الان می گویند: ما نه پرویز یاحقی می شناسیم و نه سلمکی. در صورتی که پرویز یاحقی رو دست همه آن ها آمده بود. همه موسیقی ایران با پرویز یاحقی سنگین تر می شود. پرویز یاحقی منزل دایی خودش، استاد حسین یاحقی زندگی می کرد و نزد او ویلن فرامیگرفت و من او را با خودم تا کلاسم که کمتر از ۵۰ قدم فاصله داشت، میآوردم. پرویز به من در زمان حیاتش میگفت که برخی همکاران متاسفانه خیلی پشت سر تو حرف می زنند و غیبت میکنند، من گفتم: پرویز جان بگذار بزنند! ... حالا چند شب پیش در مراسمی با ایرج (خواننده) نشسته بودیم او گفت: یادت هست دست مرا گرفتی و به رادیو بردی و قبل از اینکه به آنجا بریم به کافهای رفتیم چیزی خوردیم و تو به من گفتی باید تو را به رادیو ژاندارمری ببرم! (یادش بخیر..»
سلمکی بمدد قدرت ابتکار و استعدادش و با تلاشی عظیم روی سنتور با ویبراسیون و وارد کردن فشار بر روی سیمهای این ساز بصورت لرزش در آنها توانست نالههایی از دل سیم بیرون بیاورد که به گلیساندوی ویلن شباهت دارد که بعدها نوازندگان دیگر مثل روانشاد مجید نجاحی و دیگران نیز از این شیوه در نوازندگی سنتور بهره بردند.! شادروان سلمکی مبتکر سنتورهای بزرگتر با دوازده خرک میباشد که آنرا به صورت زیر توسعه داده است؛ مثلا گفته میشود که او خرک هفتم و بم را بمل و خرک پنجم را به طور دو طرفه «سُری و بکار» (فواصل ربع پرده) کوک میکرده که در موقع نواختن صدای مطبوعی به وجود می آید. علاوه برآن خرک اول بم را به صورت کوک خرک ششم که پایه ضرب آهنگ ها است به کار میگرفته و بدین سان سنتور دوازده خرک را اختراع نمود که با اضافه کردن همین 3 خرک، 2 اکتاو به گسترش اکتاوها افزوده است. میگویند که شادروان سلمکی صداهای دیگر ساز ها را از جمله صدای عود، قانون، تار، سه تار و پیانو را از سنتور خویش بیرون میداده است. پرواضح است که بسیاری در آن روزگان با این تغییرات و ابتکارات او شدیدا مخالفت میورزیدند؛ اما دست برقضا استادی همچون ابوالحسن خان صبا که استوانه و ستون بزرگ موسیقی ما میباشد با سعه صدر و بلند نظری یک هنرمند بزرگ او را بخاطر این ابتکار تشویق میکند و بهیچوجه اجازه نمیدهد کسی او را تخطئه کند! این خود یک درس بزرگ برای کسانی است که با هر ابتکار و راه جدید و سخنی تازه به کینه و عداوت برمیخیزند. این مهر و لطف استاد فقید صبا وی را در این راه استوار نگه داشت تا جایی که سلمکی خود را همواره مدیون این ابر مرد موسیقی ایران می داند. در مورد صبا میگوید:
من شاگرد ایشان بودم و او یگانه مردی بود که حسادت سرش نمیشد و همه را تعریف و تایید میکرد و در واقع یک انسان واقعی بود.
او در مورد شادروان مرتضی خان محجوبی،استاد ممتاز موسیقی ایران نوازنده بی بدیل پیانوی ایرانی و نیز خالق آهنگهای بسیاری برای مرضیه و بنان چنین گفته است: «بزرگترین خدمت ولطفی که به غیر از آدمهای اطراف خودم دیدم، تنها از زندهیاد مرتضی خان محجوبی نصیب من شد. هر موقع اسم او میاید بسیار دعایش میکنم و واقعا جایش در بهشت است. هردو برادر رضا (نوازنده چیره دست ویلن) و مرتضی خان از مردان نیک روزگارمان بودند...»
مرحوم سلمکی با کار و کوششی خستگی ناپذیر و با ساختن بیش از یکصد و پنجاه ترانه برای خوانندگان آن دوران بخصوص مرحوم قاسم جبلی و بانو روحبخش (خاله زندهیاد پوران شاپوری هنرمند برجسته و بسیار با استعداد) بعنوان یک موسیقیدان پرکار توانست با ارتقای کارهنریش به رهبری ارکستر شماره 5 رادیو ایران نائل شود. او در این ارکستر با ذوق ویژه خود و با بکارگیری سازهایی همچون ویلنسل، کلارینت و گاه آکاردئون و سایر سازهای اروپایی در کنار سازهای ایرانی توانست با موفقیت آثارش را با زیبایی خاص خود اجرا و ضبط نماید. اکثرا در روزهای جمعه در «برنامه شما و رادیو» با همین ارکستر و با حضور ویلنیست دیگری بنام مرحوم ناصر زرآبادی که او هم از سرپرستهای ارکسترهای رادیو بود، خوانندگان بسیاری را همراهی میکردند. علاوه براینها او چندین سال نیز برای همسرش بنام بانو نرگس که خواننده رادیو بود ترانههایی ساخت که مورد توجه عامه مردم قرار میگرفت.
زندهیاد سلمکی اکثر کارهای خود را در گام شور میساخت که بنحوی ملهم از موسیقی عربی بود. او همچنین با ظرافت و با اشاره به گوشه های حجاز، عراق، عشاق، بیداد و شوشتری و همچنین دستگاه سه گاه کارهایی زیبا و مردم پسندی مینوشت. به دلیل نزدیکی موسیقیش با موسیقی عربی گاه رگه هایی از کارهای هنرمندان بزرگ عرب از جمله فریدالاطرش، عبدالحلیم حافظ و ام کلثوم را میتوان در آنها شنید. البته او این مهارت و ذوق سلیم را داشت که بتواند فضای موسیقی مطبوع خود را با روح موسیقی ایرانی درهم بیامیزد و کار خود را با دقت به بار بنشاند. باید اذعان کرد که آثار او را نمیتوان موسیقی کافه ای و مبتذل نامید اما علیرغم آنها،همیشه چوب تکفیر خیلی ها بر روی سرش بلند بود؛ اما این انسان خوب و دوست داشتنی و مردمی، با روحیه بذله گو و لطیفش بدون هیچ کینه و دلسردی بکار خود ادامه میداد؛ زیرا او قلبا معتقد بود که موسیقیش زبان حال و در واقع پاسخگوی نیازهای عاطفی طبقات محروم و ستمدیده ای است که خوراک هنری خودشان را طلب میکنند و او بی هیچ چشمداشتی به این واقعیت توجه داشت. روانشاد سلمکی در این رابطه گفته بود بدلیل عشق وافری که به خوزستان دارد خود آفریننده دستگاهی در موسیقی است که او آنرا
«بیات خوزستان» نامید. آهنگ امواج کارون او در زمان خودش شهره خاص و عام بود. این کار در آن دوران در شمار پرفروش ترین صفحات موسیقی در سراسر ایران بود.او اولین کسی بود که بقول خودش برای طبیعت و رودخانه ترانه سازی میکرد.
بعد از روی کار آمدن رژیم هنرستیز و هنرمندکش آخوندی استاد ابراهیم سلمکی بسان دیگر همکاران هنرمندش از کلیه فعالیتهای هنری مطلقا محروم شد. خودش دراینباره چنین گفت:
«بعد از انقلاب حقوق ما را قطع کردند. وقتی از چند نفر هم سئوال کردیم هیچکس جواب ما را نداد! در رادیو بیش از ۴۱ سال واقعا زحمت کشیدم. الان هیچ مستمری بازنشستگی درستی از هیچ جا نداریم! این اواخر وزارت ارشاد ماهی ۲۰۰ هزار تومان بحسابمان میریزد که آنهم به هیچ جا نمیرسد.!»
ابراهیم سلمکی هنرمند شریف و مردمی درحالکیه برههای از تاریخ موسیقی ایران با نامش عجین گشته و در روزگارانی که در هر رادیویی نامش مطرح بود در زمان حکومت ولایت فقیه کاملا به محاق و فراموشی رفت. یقینا کسانی که این روزها نامش را از خاطر نبرده اند میدانند که روزگاری ترانه های او همچون «امواج کارون» و «دنیا» که حتی شعر آنرا هم خودش سروده بود، با صدای زندهیاد قاسم جبلی دل دوستداران موسیقی را لرزانده بود.
دنیای سلمکی دنیایی مملو از مهر و انسانیت و احترام به انسانها است. هنرمند ارزنده استاد عارف ابراهیم پور در وصف فضائل اخلاقی و صفات نیک انسانی این هنرمند در دورانی که با او در رادیو تبریز همکاریهای تنگاتنگی داشته سخنهای ناگفته بسیار شنیدنی و شیرینی دارد. استاد عارف ابراهیم پور او را همواره مردی سرشار از شوخ طبعی آمیخته با مهر و احترام و ساده زیستی و تواضع میداند. از موسیقی و خاطرات موسیقیایی با او حرفها دارد که باید خود روزگاری انها را بر قلم جاری کند..
آری هنرمند بظاهر خاموش ولی پرجوش و خروش سر به آستان ارتجاع فرود نیاورد و تا آخر عمر حتی در بستر بیماری نیز کار تدریس را رها نکرد و تا به آخر هر سازی را که به دست میگرفت به زیبایی و مهارت مینواخت و بی هیچ ادعا در لابهلای آهنگی که مینواخت چنان غرق میشد که گویی با موسیقیش به یگانگی و یکیایی رسیده است.
فقدان اسفبار این هنرمند گرانمایه مردم دوست را به خانواده ایشان و دیگر هنرمندان شریف و آزاده میهن مان تسلیت میگوئیم.
در فراق دوستان از جسم و جان چیزی نماند
هرکه رفت از هستی ما اندکی با خویش برد
روانش شاد و در آرامش باد!
او در سال ۱۳۱۱ در محله سنگلج تهران بدنیا آمد. از ۵ سالگی بدون هیچ استادی و فقط با شور و شوق کودکیش شروع به آموختن سنتور میکند آنهم بر روی شبه سازی که یک نجار برایش بعنوان سنتور ساخته بود. گرچه پدرش اهل نظام بود اما خود در موسیقی هم بسیار متبحر بود. سلمکی دراینباره در یک مصاحبه چنین میگوید:
«... در زمانی که پدرم (رفیع سلطان) رئیس قوای ارتش ناصرالدین شاه قاجار بود، باید تا ساعتی که شاه بیدار بود، بیدار میماند و برای خوابیدن باید منتظر دستور شاه میماند. شبی شاه به هنرمندانی که در خدمتش بودند میگوید گوشهی سلمک را بنوازند چون این قسمت را خیلی دوست میداشته. نوازندهها سازها را زمین میگذارند و شاه از این که نوازندگان دربار نمیتوانند سلمک را بنوازند عصبانی میشود. پدرم که برای دلش سنتور و کمانچه مینواخت، برای مصون ماندن نوازندگان از خشم شاه میگوید اگر اجازه دهید من میزنم. شاه میگوید مگر تو موسیقی میدانی؟ و زمانی که پدرم پاسخ مثبت میدهد، شاه اجازه میدهد سلمک را بنوازد. پس از پایان موسیقی، شاه کاتبش را میخواند و میگوید از این پس فامیلی ایشان سلمکی است. به این ترتیب، پدرم از اولین کسانی بود که صاحب نام خانوادگی شد»
اما این کودک با اصرار فراوان، پدرش را وا میدارد که یک سنتور واقعی برایش تهیه کند. او با عشق وافرش به موسیقی بسرعت در نواختن سنتور، کمانچه و بعدها در سازهایی چون ویلن تار و عود پیشرفت میکند بطوریکه در همان دوران دبیرستان یک کلاس موسیقی دایر کرده و به آموزش این سازها میپردازد.
اما این پدر که خود استادی والا در موسیقی بوده است بدلیل شرایط زمانه هرگز مایل نبوده که فرزند خردسالش بجای درس و مشق به موسیقی بپردازد؛ زیرا در آن دوران همچنانکه امروز روز ما، معیشت و زیستن از طریق هنر در نظامهای جباری همچون ایران کنونی ما، بسا سخت و نفسگیر و جانفرسا بود ه است. در چنین جوامعی هنرمند اگر بخواهد انسانی هنرمند بماند و شرافت هنریش را به ثمن بخس نفروشد و آنرا به پای خوکان نریزد، عمری را باید در رنج و مرارت و فشار با دلی خونین برای شادی دلهای مردم تلاش کند و از دل و جانش مایه بگذارد و بیافریند، بیهیچ چشمداشت و پاداشی درخور آنچه که زیبنده و شایسته او میباید باشد!؟
او دراینباره با زبان شیرین و مزاح همیشگیش خاطرات دوران نوجوانیش را چنین نقل میکند:
در خانواده ما، من بسیار به هنر علاقه داشتم و شبها در مراسم و مجالس مینواختم، پدرم میگفت: ابتدا درس بخوان و بعد برو مطربی (با خنده)! به پدرم گفتم: مطربی چیه؟ این هنر هست. باز میگفت: «اینو میگند: مطربی». در آخر هم فهمیدیم پدرمون درست میگفت (با خنده). پدرم شرط با من کرد که بعد از مدرسه به خانه بیایم و درسهایم را بخوانم و بعد به مراسم و مجالس بروم. شبی به خانه آمدم و مردی به آنجا آمد و گفت: شما چیکار کردید؟ دخترم می گوید فقط تولدم را باید ابراهیم سلمکی آهنگ بزند. خلاصه فرصت ندادند ما حرف بزنیم و ما را سوار ماشین کردند و به آن جشن بردند.. خلاصه تا 3-2 نصف شب ما فقط ساز میزدیم، تا میآمدیم تمام کنیم، هی میگفتند: آقا فلان آهنگ هم بزنید. بعد که آمدیم به خانه بیایم، دیدیم خبری از ماشین نیست که ما را برگرداند. پدرم همیشه میگفت: جیب تو یکیش پر از مِرسی است و دیگری پر از مچکریم (با خنده) وقتی به خانه رسیدم دیدم، درب خانه قفل است، پدرم آمد و گفت: روی حرف ما حساب نکردی؟ دوباره شب بعدی هم دوباره همین ماجرا بود و پدرم دیگر اجازه نداد به خانه بیام، منم تا صبح در کوچههای خیابان بهارستان با سنتورم داشتم پیاده قدم میزدم!...»
این هنرمند شیفته به تدریج پایش راه رادیو برویش گشوده میشود و درهمان عنفوان جوانی ارکستری تشکیل داده و در رادیو ارتش آن زمان شروع به ساختن و اجرای آهنگهایی بصورت زنده میکند که بسرعت به درون جامعه راه پیدا کرده و مورد استقبال عامه مردم قرار میگیرد.. در همین زمان امکان آشنایی با استاد صبا برایش فراهم میشود. چند جلسه ای هم خدمت این استاد بزرگ و بسیار شریف و مهربان زانوی شاگردی بر زمین زده و از وی درسهایی می آموزد. او در یک مصاحبه ای چنین میگوید: استاد صبا همیشه با همان روحیه والای انسانیش با مهر و عطوفت پدرانه برخورد میکرد و در مقابل سایر موسیقیدانانی که از شیوه کار این نوجوان ناراضی بودند، از او مجدّانه حمایت و دلجویی بعمل میاورد و میفرمود که این جوان حس و حال متفاوت و خاص خودش را دارد همه ما سالهاست که داریم همین کار خودمان را میکنیم. پس بگذاریم او نیز با احساسات جوانیش کار مورد علاقهاش را ادامه بدهد. بدین ترتیب بنا به گفته او استاد صبا در مقابل بزرگانی چون استاد حسین سنجری نوازنده قدیمی پیانو که میخواستند او را از همه فعالیتهای هنری در رادیو محروم کنند به مقابله برخاسته و به یاریش میشتابد! با بالا گرفتن کار او و اقبال عمومی از ترانههایی که برای خوانندگان مطرح روزگاران خود از جمله جبلی که ترانههایش سخت مورد علاقه تودههای مردم بود و نیز بانو روحبخش که تا آن زمان چندین کار قدیمی از عارف و شیدا را نیز در برنامههای گلهای رنگارنگ اجرا کرده بود، نام سلمکی بعنوان یک هنرمند موفق در جامعه هنری آن زمان مطرح میشود. در این هنگام نابغه موسیقی و نوازنده منحصربهفرد ویلن زندهیاد استاد پرویز یاحقی که خود نیز در آن دوران نوجوان کم سن و سالی بوده به همکاری با سلمکی میپردازد و در ارکستر او با پنجه شیرین و قدرتمندش به ترانههایی که علاوه بر آهنگ آنها گاه شعر ترانههایش را هم سلمکی شخصا میسروده روح و غنای خاصی میبخشد. استاد یاحقی در مورد شیوه نوازندگی سلمکی در سنتور را بارها ستوده است. قطعاتی که بصورت همنوازی دوئت ویلون و سنتور از این دو استاد برجای مانده موید همین واقعیت است. او در مورد همکاریش با پرویز یاحقی چنین میگوید:
«پرویز یاحقی هم از بچگی در گروه نوازندگی من بود و آخریها کارش اینقدر زیبا بود که من واقعا لذت می بردم، چون نقص و اشکالی در کارش نبود. او حرفش را رک می زد و خیلی به دل می نشست. آن زمان که او در گروه من بود، بسیاری از بزرگان و مدرسان آمدند که در کنار ما باشند، ولی الان می گویند: ما نه پرویز یاحقی می شناسیم و نه سلمکی. در صورتی که پرویز یاحقی رو دست همه آن ها آمده بود. همه موسیقی ایران با پرویز یاحقی سنگین تر می شود. پرویز یاحقی منزل دایی خودش، استاد حسین یاحقی زندگی می کرد و نزد او ویلن فرامیگرفت و من او را با خودم تا کلاسم که کمتر از ۵۰ قدم فاصله داشت، میآوردم. پرویز به من در زمان حیاتش میگفت که برخی همکاران متاسفانه خیلی پشت سر تو حرف می زنند و غیبت میکنند، من گفتم: پرویز جان بگذار بزنند! ... حالا چند شب پیش در مراسمی با ایرج (خواننده) نشسته بودیم او گفت: یادت هست دست مرا گرفتی و به رادیو بردی و قبل از اینکه به آنجا بریم به کافهای رفتیم چیزی خوردیم و تو به من گفتی باید تو را به رادیو ژاندارمری ببرم! (یادش بخیر..»
سلمکی بمدد قدرت ابتکار و استعدادش و با تلاشی عظیم روی سنتور با ویبراسیون و وارد کردن فشار بر روی سیمهای این ساز بصورت لرزش در آنها توانست نالههایی از دل سیم بیرون بیاورد که به گلیساندوی ویلن شباهت دارد که بعدها نوازندگان دیگر مثل روانشاد مجید نجاحی و دیگران نیز از این شیوه در نوازندگی سنتور بهره بردند.! شادروان سلمکی مبتکر سنتورهای بزرگتر با دوازده خرک میباشد که آنرا به صورت زیر توسعه داده است؛ مثلا گفته میشود که او خرک هفتم و بم را بمل و خرک پنجم را به طور دو طرفه «سُری و بکار» (فواصل ربع پرده) کوک میکرده که در موقع نواختن صدای مطبوعی به وجود می آید. علاوه برآن خرک اول بم را به صورت کوک خرک ششم که پایه ضرب آهنگ ها است به کار میگرفته و بدین سان سنتور دوازده خرک را اختراع نمود که با اضافه کردن همین 3 خرک، 2 اکتاو به گسترش اکتاوها افزوده است. میگویند که شادروان سلمکی صداهای دیگر ساز ها را از جمله صدای عود، قانون، تار، سه تار و پیانو را از سنتور خویش بیرون میداده است. پرواضح است که بسیاری در آن روزگان با این تغییرات و ابتکارات او شدیدا مخالفت میورزیدند؛ اما دست برقضا استادی همچون ابوالحسن خان صبا که استوانه و ستون بزرگ موسیقی ما میباشد با سعه صدر و بلند نظری یک هنرمند بزرگ او را بخاطر این ابتکار تشویق میکند و بهیچوجه اجازه نمیدهد کسی او را تخطئه کند! این خود یک درس بزرگ برای کسانی است که با هر ابتکار و راه جدید و سخنی تازه به کینه و عداوت برمیخیزند. این مهر و لطف استاد فقید صبا وی را در این راه استوار نگه داشت تا جایی که سلمکی خود را همواره مدیون این ابر مرد موسیقی ایران می داند. در مورد صبا میگوید:
من شاگرد ایشان بودم و او یگانه مردی بود که حسادت سرش نمیشد و همه را تعریف و تایید میکرد و در واقع یک انسان واقعی بود.
او در مورد شادروان مرتضی خان محجوبی،استاد ممتاز موسیقی ایران نوازنده بی بدیل پیانوی ایرانی و نیز خالق آهنگهای بسیاری برای مرضیه و بنان چنین گفته است: «بزرگترین خدمت ولطفی که به غیر از آدمهای اطراف خودم دیدم، تنها از زندهیاد مرتضی خان محجوبی نصیب من شد. هر موقع اسم او میاید بسیار دعایش میکنم و واقعا جایش در بهشت است. هردو برادر رضا (نوازنده چیره دست ویلن) و مرتضی خان از مردان نیک روزگارمان بودند...»
مرحوم سلمکی با کار و کوششی خستگی ناپذیر و با ساختن بیش از یکصد و پنجاه ترانه برای خوانندگان آن دوران بخصوص مرحوم قاسم جبلی و بانو روحبخش (خاله زندهیاد پوران شاپوری هنرمند برجسته و بسیار با استعداد) بعنوان یک موسیقیدان پرکار توانست با ارتقای کارهنریش به رهبری ارکستر شماره 5 رادیو ایران نائل شود. او در این ارکستر با ذوق ویژه خود و با بکارگیری سازهایی همچون ویلنسل، کلارینت و گاه آکاردئون و سایر سازهای اروپایی در کنار سازهای ایرانی توانست با موفقیت آثارش را با زیبایی خاص خود اجرا و ضبط نماید. اکثرا در روزهای جمعه در «برنامه شما و رادیو» با همین ارکستر و با حضور ویلنیست دیگری بنام مرحوم ناصر زرآبادی که او هم از سرپرستهای ارکسترهای رادیو بود، خوانندگان بسیاری را همراهی میکردند. علاوه براینها او چندین سال نیز برای همسرش بنام بانو نرگس که خواننده رادیو بود ترانههایی ساخت که مورد توجه عامه مردم قرار میگرفت.
زندهیاد سلمکی اکثر کارهای خود را در گام شور میساخت که بنحوی ملهم از موسیقی عربی بود. او همچنین با ظرافت و با اشاره به گوشه های حجاز، عراق، عشاق، بیداد و شوشتری و همچنین دستگاه سه گاه کارهایی زیبا و مردم پسندی مینوشت. به دلیل نزدیکی موسیقیش با موسیقی عربی گاه رگه هایی از کارهای هنرمندان بزرگ عرب از جمله فریدالاطرش، عبدالحلیم حافظ و ام کلثوم را میتوان در آنها شنید. البته او این مهارت و ذوق سلیم را داشت که بتواند فضای موسیقی مطبوع خود را با روح موسیقی ایرانی درهم بیامیزد و کار خود را با دقت به بار بنشاند. باید اذعان کرد که آثار او را نمیتوان موسیقی کافه ای و مبتذل نامید اما علیرغم آنها،همیشه چوب تکفیر خیلی ها بر روی سرش بلند بود؛ اما این انسان خوب و دوست داشتنی و مردمی، با روحیه بذله گو و لطیفش بدون هیچ کینه و دلسردی بکار خود ادامه میداد؛ زیرا او قلبا معتقد بود که موسیقیش زبان حال و در واقع پاسخگوی نیازهای عاطفی طبقات محروم و ستمدیده ای است که خوراک هنری خودشان را طلب میکنند و او بی هیچ چشمداشتی به این واقعیت توجه داشت. روانشاد سلمکی در این رابطه گفته بود بدلیل عشق وافری که به خوزستان دارد خود آفریننده دستگاهی در موسیقی است که او آنرا
«بیات خوزستان» نامید. آهنگ امواج کارون او در زمان خودش شهره خاص و عام بود. این کار در آن دوران در شمار پرفروش ترین صفحات موسیقی در سراسر ایران بود.او اولین کسی بود که بقول خودش برای طبیعت و رودخانه ترانه سازی میکرد.
بعد از روی کار آمدن رژیم هنرستیز و هنرمندکش آخوندی استاد ابراهیم سلمکی بسان دیگر همکاران هنرمندش از کلیه فعالیتهای هنری مطلقا محروم شد. خودش دراینباره چنین گفت:
«بعد از انقلاب حقوق ما را قطع کردند. وقتی از چند نفر هم سئوال کردیم هیچکس جواب ما را نداد! در رادیو بیش از ۴۱ سال واقعا زحمت کشیدم. الان هیچ مستمری بازنشستگی درستی از هیچ جا نداریم! این اواخر وزارت ارشاد ماهی ۲۰۰ هزار تومان بحسابمان میریزد که آنهم به هیچ جا نمیرسد.!»
ابراهیم سلمکی هنرمند شریف و مردمی درحالکیه برههای از تاریخ موسیقی ایران با نامش عجین گشته و در روزگارانی که در هر رادیویی نامش مطرح بود در زمان حکومت ولایت فقیه کاملا به محاق و فراموشی رفت. یقینا کسانی که این روزها نامش را از خاطر نبرده اند میدانند که روزگاری ترانه های او همچون «امواج کارون» و «دنیا» که حتی شعر آنرا هم خودش سروده بود، با صدای زندهیاد قاسم جبلی دل دوستداران موسیقی را لرزانده بود.
دنیای سلمکی دنیایی مملو از مهر و انسانیت و احترام به انسانها است. هنرمند ارزنده استاد عارف ابراهیم پور در وصف فضائل اخلاقی و صفات نیک انسانی این هنرمند در دورانی که با او در رادیو تبریز همکاریهای تنگاتنگی داشته سخنهای ناگفته بسیار شنیدنی و شیرینی دارد. استاد عارف ابراهیم پور او را همواره مردی سرشار از شوخ طبعی آمیخته با مهر و احترام و ساده زیستی و تواضع میداند. از موسیقی و خاطرات موسیقیایی با او حرفها دارد که باید خود روزگاری انها را بر قلم جاری کند..
آری هنرمند بظاهر خاموش ولی پرجوش و خروش سر به آستان ارتجاع فرود نیاورد و تا آخر عمر حتی در بستر بیماری نیز کار تدریس را رها نکرد و تا به آخر هر سازی را که به دست میگرفت به زیبایی و مهارت مینواخت و بی هیچ ادعا در لابهلای آهنگی که مینواخت چنان غرق میشد که گویی با موسیقیش به یگانگی و یکیایی رسیده است.
فقدان اسفبار این هنرمند گرانمایه مردم دوست را به خانواده ایشان و دیگر هنرمندان شریف و آزاده میهن مان تسلیت میگوئیم.
در فراق دوستان از جسم و جان چیزی نماند
هرکه رفت از هستی ما اندکی با خویش برد
روانش شاد و در آرامش باد!
استاد سلمکی در حال نواختن سنتور با ویلونیست بزرگ معاصر شادروان پرویز یاحقی در ایام جوانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر