اعدام غیرانسانی و غیرقانونی محمد ثلاث با توجه به پایه‌های لرزان حکومت ولایت‌فقیه قابل پیش‌بینی بود.
این اعدام دلیلی روشن بر واقعیت چند شعار محوری و اجتماعی دوران قیام است. از جمله «اصلاح‌طلب، اصولگرا ـ دیگه تمومه ماجرا»، «مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر خامنه‌ای»، «رو به میهن ـ پشت به دشمن» و نهایتا شعارهای مردم کازرون «می‌کشم، می‌کشم ـ آنکه برادرم کشت»، «وای به روزی که مسلح شویم». پژواک این شعارها به بیت پوسیده ولایت رسیده و آنان با گوشت و پوست خودشان به واقعی بودن این خواسته‌ها اشراف دارند و می‌دانند که روزهایشان شمردنی است. شعارهای دوران قیام بلوغ سیاسی، اجتماعی خواسته‌های مردم را نشان می‌دهد. با توجه به بحران‌هایی لاعلاجی که رژیم در آن به سر می‌برد و جو انفجاری جامعه و گسترش نارضایتی‌های اجتماعی، به هیچ عنوان در توان سران حکومت نیست که در مورد مسئله‌ای عقب‌نشینی کنند و به حق گردن بگذارند. چه که در هیچ زمانی این کار را نکرده‌اند. اگر رژیم قرار بود به پایه‌های اخلاقی و انسانی احترام بگذارد، بنیانگذارش خمینی فتوای تجاوز به دختران نوجوان را صادر نمی‌کرد. اگر در وجود اینان ذره‌ای شرف و انسانیت بود قتل‌عام سال ۶۷ صورت نمی‌گرفت.
برای تمامی کسانی که در دهه‌های هفتاد و هشتاد بعد از انقلاب به دنیا آمده‌اند، دهه شصت و آنچه بر مردم ایران گذشت تاریخ است. بعد از سی خرداد سال شصت وقاحت و درنده‌خوئی خمینی و دیگر سران رژیم به حدی بود که روزانه اسامی بیش از صد تن از اعدام‌شدگان را از رادیو و تلویزیون حکومتی اعلام می‌کرد و در روزنامه‌های خود عکس‌های جوانان و نوجوانانی را که بدون احراز هویت اعدام کرده بودند نشر می‌داد. رژیم نوپای جمهوری اسلامی برای تثبیت قدرتش هیچ چاره‌ای به‌جز از اعدام و از بین بردن مخالفین و معترضین را نداشت. سرکوب کردها و داستان ترکمن‌صحرا، اعدام دسته‌جمعی بهاییان در شیراز فقط نمونه‌های کوچکی از این سبعیت ضدبشری است. در یک کلام می‌توان گفت که تنها وسیله در قدرت ماندن حکومت ولایت‌فقیه سرکوب است و سرکوب! جوانان ایران در قیام ۸۸ و قیام دیماه سال گذشته نیز با طینت واقعی اینان روبرو شدند. حیله‌های انتخاب بین بد و بدتر از سوی خود حاکمان و به وسیله وابستگان آنان در خارج از کشور دامن زده می‌شد. دولتهای غربی در رأس آنان آمریکا نیز تا کنون به علت عدم تحلیل و شناخت درست از تفکرات ارتجاعی و ضد انسانی ولایت‌فقیه فکر می‌کردند که می‌توانند رژیم را مهار کنند و برای این کار بیشترین امتیازها را به آنان در طول سالیان دادند. یکی از مهمترین این امتیازها، اجازه نابودی و چشم بستن بر قتل‌عام‌های مکرر بزرگترین نیروی مقاومت سازمان یافته یعنی مجاهدین خلق بود. دلائلی که مقاومت ایران و مجاهدین در طول این سالیان چگونه ماندگار شدند در حوصله این مقاله نمی‌گنجد ولی شاید بتوان گفت یکی از مهمترین علت‌ها شناخت درست از ایدئولوژی ولی‌فقیه و پرداخت بهای تا بی‌نهایت برای مبارزه با رژیم بوده است.
اگر رژیم قرار بود به اعتراض‌های بین‌المللی پاسخی دهد، به بیش از شصت بار محکوم شدن در سازمان ملل به خاطر نقض حقوق بشر مردم ایران پاسخ می‌داد. چه برسد به در این شرایطی که آمریکا نشان داده است که دوران مماشات سپری شده و با دوازده شرط بر روی رژیم خواستار تغییر رفتار ملایان شده است. خامنه‌ای از یکسو بادی به غبغب می‌اندازد و از اینکه در بین مردم طرفدار دارد داد سخن می‌دهد و از سوی دیگر دستور آتش به اختیار صادر کرده است. آتش به اختیار است که دشمنی رژیم را با مردم نشان می‌دهد و نیک می‌داند که به‌جز مردم ایران هماوردی ندارد. همان گونه که مردم هم شعار می‌دهند «دشمن ما همین جاست ـ دروغ میگن آمریکاست».
محمد ثلاث اولین بیگناهی نبود که طناب اعدام را به گردنش انداختند. شاید محمد ثلاث اولین درویشی باشد که تنها به جرم درویش بودنش به اعدام محکوم شد. ثلاث تکبیرگویان و با سرود سر بر دار سپرد. این است رسم عاشقان
توفانی بزرگ در راه است! این را تاریخ نشان داده است. آتش به اختیار برای حفظ یک نظامی که دوران تاریخی‌اش به سر آمده هم زمانی دارد. انحصارطلبی دستگاه حکومتی حد و مرزی ندارد، یا آنکه که من می‌گویم میشوی (ضد بشر و ضد تمامی ارزشهای انسانی) در غیر این صورت اجازه زندگی نداری بهائی می خواهی باش، درویش می خواهی باش، سنی می خواهی باش، عرب، ترک، کرد و بلوچ می خواهی باش، شیعه می خواهی باش! فقط آن طور باش که من می‌خواهم. سیاست رژیم به همین سادگی است. سرکوب مطلق، ایجاد ترس و رعب که آن هم دورانش به سر آمده!
رسم سی خرداد برای سرنگونی پایدار است.