لينك به منبع:
همچنین «رهبر معظم» با بیان این جملات به واقعیت دیگری در درون جامعه دردمند ایران اعتراف کرده است. خامنهای بخوبی میداند که نوکتیز حملات و شعارهای مردم در کوچه و خیابانها نخست علیه شخص وی و رئیسجمهور نظام و سپس علیه ارگانهای سرکوبگر مانند سپاه، بسیج، رادیو تلویزیون حکومتی و امامان جمعه میباشد. بر این منطق نیز وی بخوبی ترجمان شعار «وای بروزی که مسلح شویم» را که اخیرا مردم دلیر کازرون سر دادهاند را درک میکند.
نوکتیز این شعار و یا شعار تودهای «مرگ بر اصل ولایتفقیه» نیز سمت سوی هیچ ارگانی، بجز شخص خامنهای و نیروی سرکوبگر سپاه پاسداران، بسیج و اطلاعاتیهای رژیم را ندارد. لذا اگر برهان خلف را به این دادهها اضافه کنیم، به همان واقعیتی خواهیم رسید که خامنهای خواسته یا ناخواسته بدان اعتراف کرده است.
وی چند جمله فراتر میگوید: «این را شما توجّه داشته باشید که نظام در یک کارزار عظیمی قرار دارد. اینکه گفتم جای خودمان را بدانیم، مسئله را بشناسیم، اصل مسئله این است: شما در وسط میدان کارزارید، یک کارزار همهجانبهی عظیم؛ این کارزار را باید احساس کنید، طرف مقابل را باید بشناسید و اینجور، تکلیف همهی ما معیّن میشود».
در
بحبوحه عدم مشروعیت و بروز بحرانها و تنگناهای شدید علیه کلیت نظام
آخوندی و در حالیکه میلیون هموطن بجان آمده در شهرهای مختلف میهن همچنان
آتش قیام برای رسیدن به حاکمیت مردمی و واژگون کردن بساط استبداد دینی را
روشن نگهداشته اند، روز گذشته «رهبر موقت» نظام آخوندی با جمع کردن «مشتی
بسیجی و لباس شخصی» دست به صحنهسازیهای مضحک و «تقلید» از دمکراسی زد تا
بدینسان خود بر موج نارضایتی عموم و تنفر مردمی از نظام ولیفقیه سوار
شود.
زنده
یاد استاد معین چنین «ادا و اطوار» هایی را در فرهنگ غنی پارسی به «شکلک و
تقلید درآوردن» تعبیر کرده است؛ اما گذشته از این توضیحات ضروری، جریان از
این قرار بود که بیت «مقام معظم» در یک «شو» صرفا نمایشی و مضحک، پارهای
سوالات دستچین شده را بدست «دلواپسان» نظام داد تا ضمن قرائت، ناخواسته به
واقعیتی بنام «بیکفایتی، عمق نارضایتی و تنفر مردم، هرج و مرج و قدر
قدرتی» ولیفقیه اعتراف نمایند.
خامنهای که شخصا مسئول تمامی حرمان و درد و رنج مردم است، بر اساس این سناریوی سوخته، تلاش نمود تا با معرکه گیری و در آوردن «ادا و اطوار», خود را به «کری و کوری» عامدانه زده و نه تنها شخص اول نظام را از مسئولیت تمامی جنایات، سرکوب، فقر، بیکاری، رکود اقتصادی، شکستهای منطقهای و بینالمللی و بویژه ظلم و ستم حاکم بر میهن امان مبری نماید، بلکه فراتر از آن «عبای» طلبکاری نیز بر تن کند.
وی در پاسخ به یک سوال حکومتی دال بر «همه کار بودن رهبر» زهر خورده نظام میگوید: «آنچه مربوط به نیروهای مسلّح و مانند اینها است که آنجا بحث مدیریت رهبری است؛ یعنی آنجا رهبری مدیریت میکند در زمینهی نیروهای مسلّح؛ صداوسیما اینجوری نیست، قوّهی قضائیّه اینجوری نیست. بله، رئیس قوّهی قضائیّه را رهبری میگذارد امّا رهبری قوّهی قضائیّه را مدیریت نمیکند؛ باید بین اینها تفاوت قائل شد. البتّه شما بدانید که من در مواجههی با صداوسیما همیشه موضع انتقادی دارم؛ هم در مدیریت فعلی، هم در مدیریتهای قبلی دائماً من انتقاد دارم».
گرچه خامنهای در جای جای این جملات به عمد چندین بار «دروغ» گفته است، اما با قدری ژرفنگری میتوان در این جملات به این واقعیت که «آری من همه کاره» این نظام هستم، نیز رسید!. همچنین مظلوم نمایی ولیفقیه طلسم شکسته و وارونه نماییهای وی را بخوبی میتوان در سطر سطر این جملات خواند. وی بخوبی با بیان عامدانه به چند واقعیت در درون نظام پوسیده و مطلقا وابسته به بند نبات «ولیفقیه» اعتراف میکند.
با نیم نگاهی به قانون اساسی رژیم و مجموعه اختیاراتی که نظام آخوندی به «رهبر موقت» داده است، میتوان بخوبی به دروغ های خامنهای پی برد.
سخن از اختیارات و زیرمجموعه های عظیم بیت خامنهای است که بنا بردادههای قطرهای حکومت حداقل «25 ارگان» لشکری و کشوری و مجموعه عظیمی از ارگانها و نهادهای مخفی و نیمه مخفی را شامل میگردند.
از موسسات مالی و بانکهای گسترده برای پولشویی و قاچاق گرفته تا ارگانهای سرکوبگر، رادیو و تلویزیون، تعیین رئیس قوه قضائیه، اعلام جنگ و صلح، تعیین مجلس، بسیج، مجمع تشخیص مصلحت، شورای عالی امنیت ملی، اوقاف و امور خیریه، سازمان حج و زیارت، سازمان تبلیغات ارتجاعی، آستان قدس رضوی، مجموعهای از بنیادهای فرهنگی، فکری و رسانهای، نهادهای دانشگاهی، مرکز فضای مجازی، شورای عالی انقلاب فرهنگی، رادیوتلویزیونهای حکومتی، نمایشات جمعه، مجلس خبرگان، صدور احکام حکومتی، تائید ریاست جمهوری، تعیین شورای نگهبان، فرماندهی کل نیروهای مسلح و تعیین سیاستهای استراتژیک از جمله این اختیارات می باشند.
خامنهای که شخصا مسئول تمامی حرمان و درد و رنج مردم است، بر اساس این سناریوی سوخته، تلاش نمود تا با معرکه گیری و در آوردن «ادا و اطوار», خود را به «کری و کوری» عامدانه زده و نه تنها شخص اول نظام را از مسئولیت تمامی جنایات، سرکوب، فقر، بیکاری، رکود اقتصادی، شکستهای منطقهای و بینالمللی و بویژه ظلم و ستم حاکم بر میهن امان مبری نماید، بلکه فراتر از آن «عبای» طلبکاری نیز بر تن کند.
وی در پاسخ به یک سوال حکومتی دال بر «همه کار بودن رهبر» زهر خورده نظام میگوید: «آنچه مربوط به نیروهای مسلّح و مانند اینها است که آنجا بحث مدیریت رهبری است؛ یعنی آنجا رهبری مدیریت میکند در زمینهی نیروهای مسلّح؛ صداوسیما اینجوری نیست، قوّهی قضائیّه اینجوری نیست. بله، رئیس قوّهی قضائیّه را رهبری میگذارد امّا رهبری قوّهی قضائیّه را مدیریت نمیکند؛ باید بین اینها تفاوت قائل شد. البتّه شما بدانید که من در مواجههی با صداوسیما همیشه موضع انتقادی دارم؛ هم در مدیریت فعلی، هم در مدیریتهای قبلی دائماً من انتقاد دارم».
گرچه خامنهای در جای جای این جملات به عمد چندین بار «دروغ» گفته است، اما با قدری ژرفنگری میتوان در این جملات به این واقعیت که «آری من همه کاره» این نظام هستم، نیز رسید!. همچنین مظلوم نمایی ولیفقیه طلسم شکسته و وارونه نماییهای وی را بخوبی میتوان در سطر سطر این جملات خواند. وی بخوبی با بیان عامدانه به چند واقعیت در درون نظام پوسیده و مطلقا وابسته به بند نبات «ولیفقیه» اعتراف میکند.
با نیم نگاهی به قانون اساسی رژیم و مجموعه اختیاراتی که نظام آخوندی به «رهبر موقت» داده است، میتوان بخوبی به دروغ های خامنهای پی برد.
سخن از اختیارات و زیرمجموعه های عظیم بیت خامنهای است که بنا بردادههای قطرهای حکومت حداقل «25 ارگان» لشکری و کشوری و مجموعه عظیمی از ارگانها و نهادهای مخفی و نیمه مخفی را شامل میگردند.
از موسسات مالی و بانکهای گسترده برای پولشویی و قاچاق گرفته تا ارگانهای سرکوبگر، رادیو و تلویزیون، تعیین رئیس قوه قضائیه، اعلام جنگ و صلح، تعیین مجلس، بسیج، مجمع تشخیص مصلحت، شورای عالی امنیت ملی، اوقاف و امور خیریه، سازمان حج و زیارت، سازمان تبلیغات ارتجاعی، آستان قدس رضوی، مجموعهای از بنیادهای فرهنگی، فکری و رسانهای، نهادهای دانشگاهی، مرکز فضای مجازی، شورای عالی انقلاب فرهنگی، رادیوتلویزیونهای حکومتی، نمایشات جمعه، مجلس خبرگان، صدور احکام حکومتی، تائید ریاست جمهوری، تعیین شورای نگهبان، فرماندهی کل نیروهای مسلح و تعیین سیاستهای استراتژیک از جمله این اختیارات می باشند.
همچنین «رهبر معظم» با بیان این جملات به واقعیت دیگری در درون جامعه دردمند ایران اعتراف کرده است. خامنهای بخوبی میداند که نوکتیز حملات و شعارهای مردم در کوچه و خیابانها نخست علیه شخص وی و رئیسجمهور نظام و سپس علیه ارگانهای سرکوبگر مانند سپاه، بسیج، رادیو تلویزیون حکومتی و امامان جمعه میباشد. بر این منطق نیز وی بخوبی ترجمان شعار «وای بروزی که مسلح شویم» را که اخیرا مردم دلیر کازرون سر دادهاند را درک میکند.
نوکتیز این شعار و یا شعار تودهای «مرگ بر اصل ولایتفقیه» نیز سمت سوی هیچ ارگانی، بجز شخص خامنهای و نیروی سرکوبگر سپاه پاسداران، بسیج و اطلاعاتیهای رژیم را ندارد. لذا اگر برهان خلف را به این دادهها اضافه کنیم، به همان واقعیتی خواهیم رسید که خامنهای خواسته یا ناخواسته بدان اعتراف کرده است.
وی چند جمله فراتر میگوید: «این را شما توجّه داشته باشید که نظام در یک کارزار عظیمی قرار دارد. اینکه گفتم جای خودمان را بدانیم، مسئله را بشناسیم، اصل مسئله این است: شما در وسط میدان کارزارید، یک کارزار همهجانبهی عظیم؛ این کارزار را باید احساس کنید، طرف مقابل را باید بشناسید و اینجور، تکلیف همهی ما معیّن میشود».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر