لينك به منبع:
بی شک فضای نفرت آور زندان و رویارویی آن بر یکی از پرجمعیت ترین و پر سر و صداترین گذرگاههای شهر، او را به نظم کشیدن مشاهدات بایگانی شده برانگیخته است.
اصطلاحات و ترکیباتی که شاعر در این قصیده به کار برده، ابتکاری و گویاست.
شاعر گوش به صداها و تصاویر شهری سپرده و همانها را در بند بند شعر خود گنجانیده است.
بهار به ما می گوید تا چه حد از صدای "چق چق پای سُتور" =حیوان چهارپا) و "همهمه ی خلق"، " فر فر واگون" و "عرعر ماشین"، "تق تق نجّار" و "دمبدم حلبی ساز "، "عربدۀ بنز همچو کوسِ (=طبل بزرگ) سلاطین، "زنگ بی سیکلت" و "هفاهف موتورسیکلت"، "تاق تاق گاری بی دین"... که فضای شهر را گرفته بود، رنج می برد.
از آن همه بدتر "خرک دوره گرد و صاحب نحسش" بود و صدای روزنامه فروش که در گلوی هریکی تو گویی گشته است تعبیه طبل اسکندر و خُم (=طبل) رویین" ...
"هست وِثاقم (=اتاقم) به روی شارِع (= کوچه) و میدان/
ناف ری و رهگذار خیل شیاطین
چِق چق پای ستور و همهمۀ خلق/
فر فر واگون و بوق و عرعر ماشین
تق تق نجّار و دمدم حلبی ساز/
عربدۀ بنز همچون کوس سلاطین
زنگ بیسیکلت، هفاهف موتو سیکلت/
زین دو بتر (=بدتر) طاق طاق گاری بی دین
کاخ بلرزاند و صِماخ (=داخل گوش) بدرّد/
چون گذرد پر ز بار، کامیون سنگین
وان خرک دوره گرد و صاحب نحسش/
هر دو به هم، همصدا شوند و هم آیین...
بد تر ازین هر سه روزنامه فروش است/
زیر بغل دسته دسته کاغذ چرکین ...
در گلوی هر یکی تو گویی گشته است/
تعبیه، طبل سِکندر و خُم رویین..."
بر رهگذارهای شهر، که بهار آن را رهگذار شیاطین می نامد، منظر و صدای زشت گدایان و بیکاران را نیز باید افزود که روح حساس شاعر از آن سخت در عذاب بود. نه تنها به خاطر سر و صداهای آزاردهندۀ آن، بلکه از آن رو که نشان آشکاری از ناهنجاری و بیعدالتی اجتماعی را دائماً در برابر چشم می گذاشت.
هیچ شهروند عدالتجویی با دیدن درماندگانی که از سرِ ناچاری تن به گدایی می دهند و یا به بهانۀ نقص عضو و بیماری با تکدّی (=گدایی) گذرانِ زندگی می کنند، نمی تواند بی تفاوت بماند. شاعر و انسان دوستی چون بهار که دیگر جای خود دارد.
"از همه بدتر سرو صدای گداهاست/
کاین یک و النّجم خواند و آن یک یاسین
گوید آن یک، بده به نذر ابوالفضل/
یک دو سه شاهی به دست سیّد مسکین
و آن دگر اندر پیاده رو به بم و زیر/
نوحه کند با نوای نازک و غمگین
نرّه خری کج نموده پای، که لنگم/
گاهی بر لب دعا و گاهی نفرین
پیرزنی چند طفل زرد نگونسار/
گرد خود افکنده همچو بوتۀ یَقطین (=کدو)
یک طرف آید خروشِ دستۀ کوران/
کوری خوانَد دعا و مابَقی، آمین
آید هر دم قَلندَر (=گدا) از پی درویش/
همچون تِشرین (۱) که آید از پسِ تشرین
ز اوّل صبح این بلا شروع نماید/
و آخر شب، رفته رفته یابد تسکین
تازه به بالین سرم قرار گرفته/
بانگ سگانم بر آورند ز بالین
هست خیابان ز هول (=ترس و بیم)، بیشۀ اَرمَن/
بنده چو بیژن (۳) در آن و خواب چو گرگین(۳)...»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ «سایت ملک الشعرای بهار»، مقالۀ «بهار خراسانی در جهان تهرانی ـ چگونگی شکل گیری وطن در مفهوم شهری ـ اقلیمی
در شعر بهار، نوشته دکتر شهین سراج»
ــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ تِشرین نام دو ماه از ماههای رومی: تشرین اول و تشرین دوم.
۲ ـ بیژن، پسر گیو، از پهلوانان ایران کهن
۳ ـ گرگین: از پهلوانان همراه بیژن در دشت اَرمَن
«در
سال ۱۳۰۸[شمسی] بهار، قصیده یی سرود با عنوان "از زندان "، که در آن
تصویرهایی بسیار گویا و پر توان از زندگی شهر تهران و گذرگاههای پر سر و
صدای آن به دست داد.
هر
چند این قصیدۀ بلند (۷۵ بیت)، هنگام اسارت بهار در زندان سروده شده است،
ولی به دیدۀ ما، آنچه شاعر در این قصیده آورده، مشاهداتی است که او در ذهن
خود از زندگی شهری در تهران نگاه داشته بود.بی شک فضای نفرت آور زندان و رویارویی آن بر یکی از پرجمعیت ترین و پر سر و صداترین گذرگاههای شهر، او را به نظم کشیدن مشاهدات بایگانی شده برانگیخته است.
اصطلاحات و ترکیباتی که شاعر در این قصیده به کار برده، ابتکاری و گویاست.
شاعر گوش به صداها و تصاویر شهری سپرده و همانها را در بند بند شعر خود گنجانیده است.
بهار به ما می گوید تا چه حد از صدای "چق چق پای سُتور" =حیوان چهارپا) و "همهمه ی خلق"، " فر فر واگون" و "عرعر ماشین"، "تق تق نجّار" و "دمبدم حلبی ساز "، "عربدۀ بنز همچو کوسِ (=طبل بزرگ) سلاطین، "زنگ بی سیکلت" و "هفاهف موتورسیکلت"، "تاق تاق گاری بی دین"... که فضای شهر را گرفته بود، رنج می برد.
از آن همه بدتر "خرک دوره گرد و صاحب نحسش" بود و صدای روزنامه فروش که در گلوی هریکی تو گویی گشته است تعبیه طبل اسکندر و خُم (=طبل) رویین" ...
"هست وِثاقم (=اتاقم) به روی شارِع (= کوچه) و میدان/
ناف ری و رهگذار خیل شیاطین
چِق چق پای ستور و همهمۀ خلق/
فر فر واگون و بوق و عرعر ماشین
تق تق نجّار و دمدم حلبی ساز/
عربدۀ بنز همچون کوس سلاطین
زنگ بیسیکلت، هفاهف موتو سیکلت/
زین دو بتر (=بدتر) طاق طاق گاری بی دین
کاخ بلرزاند و صِماخ (=داخل گوش) بدرّد/
چون گذرد پر ز بار، کامیون سنگین
وان خرک دوره گرد و صاحب نحسش/
هر دو به هم، همصدا شوند و هم آیین...
بد تر ازین هر سه روزنامه فروش است/
زیر بغل دسته دسته کاغذ چرکین ...
در گلوی هر یکی تو گویی گشته است/
تعبیه، طبل سِکندر و خُم رویین..."
بر رهگذارهای شهر، که بهار آن را رهگذار شیاطین می نامد، منظر و صدای زشت گدایان و بیکاران را نیز باید افزود که روح حساس شاعر از آن سخت در عذاب بود. نه تنها به خاطر سر و صداهای آزاردهندۀ آن، بلکه از آن رو که نشان آشکاری از ناهنجاری و بیعدالتی اجتماعی را دائماً در برابر چشم می گذاشت.
هیچ شهروند عدالتجویی با دیدن درماندگانی که از سرِ ناچاری تن به گدایی می دهند و یا به بهانۀ نقص عضو و بیماری با تکدّی (=گدایی) گذرانِ زندگی می کنند، نمی تواند بی تفاوت بماند. شاعر و انسان دوستی چون بهار که دیگر جای خود دارد.
"از همه بدتر سرو صدای گداهاست/
کاین یک و النّجم خواند و آن یک یاسین
گوید آن یک، بده به نذر ابوالفضل/
یک دو سه شاهی به دست سیّد مسکین
و آن دگر اندر پیاده رو به بم و زیر/
نوحه کند با نوای نازک و غمگین
نرّه خری کج نموده پای، که لنگم/
گاهی بر لب دعا و گاهی نفرین
پیرزنی چند طفل زرد نگونسار/
گرد خود افکنده همچو بوتۀ یَقطین (=کدو)
یک طرف آید خروشِ دستۀ کوران/
کوری خوانَد دعا و مابَقی، آمین
آید هر دم قَلندَر (=گدا) از پی درویش/
همچون تِشرین (۱) که آید از پسِ تشرین
ز اوّل صبح این بلا شروع نماید/
و آخر شب، رفته رفته یابد تسکین
تازه به بالین سرم قرار گرفته/
بانگ سگانم بر آورند ز بالین
هست خیابان ز هول (=ترس و بیم)، بیشۀ اَرمَن/
بنده چو بیژن (۳) در آن و خواب چو گرگین(۳)...»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ «سایت ملک الشعرای بهار»، مقالۀ «بهار خراسانی در جهان تهرانی ـ چگونگی شکل گیری وطن در مفهوم شهری ـ اقلیمی
در شعر بهار، نوشته دکتر شهین سراج»
ــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ تِشرین نام دو ماه از ماههای رومی: تشرین اول و تشرین دوم.
۲ ـ بیژن، پسر گیو، از پهلوانان ایران کهن
۳ ـ گرگین: از پهلوانان همراه بیژن در دشت اَرمَن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر