لينك به منبع:
مسلما این اعترافات تنها نوک کوه فقر و فلاکت دامنگیر مردم را نشان می دهد و به هیچ عنوان نمی تواند بیانگر تمامی جوانب ابعاد فاجعه باشد.
اما از سوی دیگر نمودار روند خیزش و قیام از سال ۱۳۸۸ تا به امروز، بوضوح نشان از کیفیت نوینی دارد. می دانیم که نقطه عزیمت قیام سال ۱۳۸۸ اوجگیری جنگ گرگها و تضادهای درونی رژیم بر سر انتخابات فرمایشی در آن سال بود. برآیند حاصل از تضادهای باندی در آن شرایط بگونه ای بود که قبل از هر چیز جایگاه ولایت فقیه، بمثابه ستون فقرات نظام ولایت فقیه آماج تهاجم قرارگرفت، امری که به طلسم شکستگی ولی فقیه ارتجاع در حضیض ذلت و خواری منجر شد. هوشیاری مردم معترض در بهره برداری از شکاف ایجاد شده برای لجن مال کردن هر چه بیشتر ولی فقیه پوشالی، سبب گردید تا اصلاح طلبان قلابی که در آن خیمه شب بازی هم میدان دار صحنه بودند و هم در دامن زدن به تضادها بخشی از اهرم تشدید آن نیز محسوب می شدند، اجالتا از آتش خشم مردم در امان بمانند. این امر آنان، یعنی اصلاح طلبان حکومتی را چنان ذوق زده کرده بود که خیره سرانه جمعیت میلیونی به حرکت درآمده در خیابانها را همسوی سهم خواهی های “انتخاباتی” خود می پنداشتند و خودباورانه، دیگر پرونده شراکت خود در شکنجه و اعدام بهترین فرزندان این مرز و بوم در دوران طلایی امامشان را برای همیشه فراموش شده و شامل مرور زمان تلقی می کردند! آنها حتی فراتر از آن خود را با کمک های بی دریغ تبلیغاتی سیاست مماشات در جایگاه “رهبران جنبش” دیده و تلاش داشتند سقف مطالبات مردم را در انتخاب بین ولایت فقیه “سخت سر” و یا اصلاح طلبان “نرم تن” تقلیل داده تا از این طریق هم جنگ قدرت را به نفع خود تغییر دهند و هم موجبات تضمین بقای نظام را فراهم نمایند!
انقلاب اما راه خود و آلترناتیو مطلوب خود را جستجو می کرد و اولین نشانه های هدف گرفتن کل کشتی نظام از طرف مردم آگاه، اصلاح طلبان قلابی را به صرافت انداخت که بهتر است به فکر نجات کل نظام باشند تا خود نیزغرق نشوند! آنان سراسیمه از هرگونه همسویی با مجاهدین به عنوان نیروی سازمانیافته برانداز تبری جستند و بدین ترتیب بناچار چهره واقعی خود را بویژه برای نسل پرورش یافته در خفقان دهه خونین شصت به نمایش گذاشتند!
اگر مهمترین دستاورد قیام ۱۳۸۸ را در طلسم شکستگی ولایت فقیه و آغاز پروسه افول و مرگ اصلاح طلبی قلابی خلاصه کنیم، به یقین می توان گفت که قیام دی ماه ۱۳۹۶ با شعار “اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا” نه تنها عبور از آن که بنوعی خاکسپاری این جنازه متعفن بود. اینبار توده عاصی و مردمی که با عامل محرکه استبداد و فقر و بیکاری و بیداد به صحنه آمده اند، در ادامه مسیر و پس از عقب نشینی خفت بار و خائنانه اصلاح طلبان قلابی، کنجکاو تر از گذشته به دنبال الگوهای سازش ناپذیر و راهنما می گردند و اینجاست که نقش راهگشای پیشتازان قهرمان در اشرف و لیبرتی را پیش روی خود می بینند. آنها دیگر گوششان به موعظه ها و وعده های سرخرمن اصلاح طلبان قلابی بدهکار نیست و ندای رهایی و آزادی را در طنین پیام ایستادگی صبا هفت برادران در آخرین نفسهای قبل از شهادتش می شنوند؛ در هر محفل و اجتماعی کلام سردار شهید خلق خیابانی را سر می دهند و پیام دادخواهی خون شهیدان دهه شصت و قتل عام ۱۳۶۷ را فریاد می کشند؛ آنان در فعالیت های گسترده کانون های شورشی دوران جدیدی را در حال رقم خوردن می بینند و بدینگونه راه و رسم ایستادگی می آموزند. بی جهت نیست که تمام هم و غم رژیم و وزارت اطلاعات منفورش گسستن همین پیوند است!
در امتداد این مسیر تکاملی و با الهام از جسارت و فعالیت های شجاعانه کانونهای شورشی هزار اشرف، اکنون روزی نیست که میهن ما شاهد خیزش و قیام و تعرض جوانان دلیر به نیروهای سرکوبگر نباشد.
اما قیام مردم خوزستان و کازرون در هفته های گذشته مداری بس متعالی از بلوغ و رشد کیفی خیزش های مردمی را به منصه ظهور گذاشت. شعار “وای به روزی که مسلح شویم” مردم و جوانان شجاع کازرون حاوی چند پیام روشن است:
۱ - بطلان قاطع سراب مدراسیون و اصلاحات قلابی
۲ – بیان روشن این واقعیت که ظرفیت های نهفته در اشکال مختلف مقاومت مدنی تنها در صورت پیوند معنوی و مادی با مقاومت سازمان یافته به توانی مضاعف در راستای تحقق سرنگونی رژیم ولایت فقیه تبدیل میگردد. تشبثات دستگاههای امنیتی رژیم و درخواست عاجزانه آنها از فعالان خوشنام و مقاوم مدنی مبنی بر “آزادی بیان” مشروط بر دوری جستن از مجاهدین مؤید همین واقعیت است. آخرین نمونه این تلاش مذبوحانه اطلاعات بدنام رژیم درخواست ملتمسانه از آقای هاشم خواستار، معلم آزاده و مبارز است.
۳ – الگوبرداری و الهام از راه و رسم و سنتی که پیشتازان مجاهد پرچم آنرا از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ تا به امروز با پرداخت سنگین ترین بهای ممکن در اهتزاز نگه داشته اند؛ به بیانی دیگر بطلان همه اباطیلی که برای حفظ همین رژیم و البته در نقش “اپوزیسیون قلابی” مردم را از هر چه انقلاب و قهر انقلابی برحذر می دارند.
شاید بتوان از علل مختلف دیگری نیز برای این روند کیفی و پرشتاب حرکت های اعتراضی از قیام سال ۱۳۸۸ تا به امروز نام برد، به باور من اما مهمترین علت را باید در فعالیت های کانون های شورشی هزار اشرف در داخل کشور بویژه بعد از هجرت بزرگ رزمندگان آزادی به آلبانی و تمرکز تمام انرژی آنها جهت گسترش این کانون ها جستجو کرد. حرکات دیوانه وار و جنون آمیز مزدوران اطلاعات آخوندی با صرف هزینه های سرسام آور برای ضربه زدن به مجاهدین مستقر در آلبانی مؤید همین واقعیت است. این دست و پا زدنهای مذبوحانه البته نه تنها دردی از رژیم ولایت فقیه درمان نخواهد کرد، که به اعتبار و جایگاه مقاومت هم خواهد افزود.
خیزش
قهرمانانه مردم اصفهان، اهواز، شهرهای کردستان و کازرون یک بار دیگر بر
این حقیقت انکارناپذیر صحه گذاشت که موج خروشان و متلاطمی که از دی ماه
۱۳۹۶ در گستره جامعه ایران پدیدار گشته، سر ایستادن و آرام و قرار ندارد؛
قبل از هر چیز به این دلیل که شکل گیری این جنبشها و قیامها نه خودبخودی و
ناگهانی، بلکه معلول عوامل و شرایط اجتماعی خاصی هستند، شرایطى که خود نیز
پس از گذار از یک پروسه تکوین به نقطه کیفی کنونی رسیده و قیام و خیزش را
ممکن ساخته است.
این یک اصل بدیهی اجتماعی است
که معلول ها محصول علل هستند. این اصل بویژه در مورد پدیده های اجتماعی
مصداق دارد؛ و به همین دلیل مادامی که عوامل بوجودآورنده قیام و خیزش وجود
داشته باشند، وقوع، استمرار و پایداری آنها نیز حتمی بوده و به عبارتی
تابعی از شدت و حدت آن عوامل می باشند. اما در مورد قیام این عوامل کدامند و
آیا رژیم قادر به تعدیل آنها خواهد بود؟ مهمترین عامل و به اصطلاح موتور
محرکه قیامها و خیزش های جاری در میهنمان - علاوه بر خشم فروخورده ناشی از
قریب به ۴۰ سال دیکتاتوری خونریز و استبداد افسارگسیخته دینی – شرایط
اسفبار اقتصادی و معیشتی اکثریت جامعه ایران و بویژه نسل جوان است. این
شرایط نه تنها به هیچ عنوان تعدیل نیافته، بلکه هر روز وخیم تر گشته و بر
شدت آن نیز افزوده می گردد. بگونه ای که خود کارگزاران رژیم هم همه آژیرهای
خطر نزدیک شدن اعتراضات مردمی به نقطه انفجار را به صدا درآورده اند. در
این رابطه اعترافات احمد علی کیخا، نماینده مجلس ارتجاع از زابل در ۲۱
فروردین سال جاری هر ناظر بیطرف را از هر توضیح دیگری در مورد وضعیت
انفجاری جامعه و عوامل مورد اشاره محرکه قیام بی نیاز می سازد. وی می گوید:
“… اجازه میخواهم بر خلاف معمول و بدون مقدمه امروز فقط منعکس کننده وضعیت
مردم حوزه انتخابیه ام باشم که آخرین نفس های حیات اقتصادی اجتماعی و
فرهنگی خود را میکشند و ممکن است فردا دیر باشد….شب تا صبح عده زیادی از
زنان و مردان غیور این منطقه [زابل] برای سیری شکم خویش سر در سطل های
زباله شهر دارند، گورستان زابل خوابگاه خیل عظیم بی پناهانی ست که از داشتن
یک سرپناه مناسب محروم است.... چه بسیار زنان و مردان و کودکانی که در آتش
تیر ماموران انتظامی برای حمل چند لیتر سوخت برای امرار معاش سوختند و پر
پر شدند در حالیکه تانکرهای سی هزار لیتری صاحبان قدرت و ثروت جلوی چشم
آنها تردد میکند ...”مسلما این اعترافات تنها نوک کوه فقر و فلاکت دامنگیر مردم را نشان می دهد و به هیچ عنوان نمی تواند بیانگر تمامی جوانب ابعاد فاجعه باشد.
اما از سوی دیگر نمودار روند خیزش و قیام از سال ۱۳۸۸ تا به امروز، بوضوح نشان از کیفیت نوینی دارد. می دانیم که نقطه عزیمت قیام سال ۱۳۸۸ اوجگیری جنگ گرگها و تضادهای درونی رژیم بر سر انتخابات فرمایشی در آن سال بود. برآیند حاصل از تضادهای باندی در آن شرایط بگونه ای بود که قبل از هر چیز جایگاه ولایت فقیه، بمثابه ستون فقرات نظام ولایت فقیه آماج تهاجم قرارگرفت، امری که به طلسم شکستگی ولی فقیه ارتجاع در حضیض ذلت و خواری منجر شد. هوشیاری مردم معترض در بهره برداری از شکاف ایجاد شده برای لجن مال کردن هر چه بیشتر ولی فقیه پوشالی، سبب گردید تا اصلاح طلبان قلابی که در آن خیمه شب بازی هم میدان دار صحنه بودند و هم در دامن زدن به تضادها بخشی از اهرم تشدید آن نیز محسوب می شدند، اجالتا از آتش خشم مردم در امان بمانند. این امر آنان، یعنی اصلاح طلبان حکومتی را چنان ذوق زده کرده بود که خیره سرانه جمعیت میلیونی به حرکت درآمده در خیابانها را همسوی سهم خواهی های “انتخاباتی” خود می پنداشتند و خودباورانه، دیگر پرونده شراکت خود در شکنجه و اعدام بهترین فرزندان این مرز و بوم در دوران طلایی امامشان را برای همیشه فراموش شده و شامل مرور زمان تلقی می کردند! آنها حتی فراتر از آن خود را با کمک های بی دریغ تبلیغاتی سیاست مماشات در جایگاه “رهبران جنبش” دیده و تلاش داشتند سقف مطالبات مردم را در انتخاب بین ولایت فقیه “سخت سر” و یا اصلاح طلبان “نرم تن” تقلیل داده تا از این طریق هم جنگ قدرت را به نفع خود تغییر دهند و هم موجبات تضمین بقای نظام را فراهم نمایند!
انقلاب اما راه خود و آلترناتیو مطلوب خود را جستجو می کرد و اولین نشانه های هدف گرفتن کل کشتی نظام از طرف مردم آگاه، اصلاح طلبان قلابی را به صرافت انداخت که بهتر است به فکر نجات کل نظام باشند تا خود نیزغرق نشوند! آنان سراسیمه از هرگونه همسویی با مجاهدین به عنوان نیروی سازمانیافته برانداز تبری جستند و بدین ترتیب بناچار چهره واقعی خود را بویژه برای نسل پرورش یافته در خفقان دهه خونین شصت به نمایش گذاشتند!
اگر مهمترین دستاورد قیام ۱۳۸۸ را در طلسم شکستگی ولایت فقیه و آغاز پروسه افول و مرگ اصلاح طلبی قلابی خلاصه کنیم، به یقین می توان گفت که قیام دی ماه ۱۳۹۶ با شعار “اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا” نه تنها عبور از آن که بنوعی خاکسپاری این جنازه متعفن بود. اینبار توده عاصی و مردمی که با عامل محرکه استبداد و فقر و بیکاری و بیداد به صحنه آمده اند، در ادامه مسیر و پس از عقب نشینی خفت بار و خائنانه اصلاح طلبان قلابی، کنجکاو تر از گذشته به دنبال الگوهای سازش ناپذیر و راهنما می گردند و اینجاست که نقش راهگشای پیشتازان قهرمان در اشرف و لیبرتی را پیش روی خود می بینند. آنها دیگر گوششان به موعظه ها و وعده های سرخرمن اصلاح طلبان قلابی بدهکار نیست و ندای رهایی و آزادی را در طنین پیام ایستادگی صبا هفت برادران در آخرین نفسهای قبل از شهادتش می شنوند؛ در هر محفل و اجتماعی کلام سردار شهید خلق خیابانی را سر می دهند و پیام دادخواهی خون شهیدان دهه شصت و قتل عام ۱۳۶۷ را فریاد می کشند؛ آنان در فعالیت های گسترده کانون های شورشی دوران جدیدی را در حال رقم خوردن می بینند و بدینگونه راه و رسم ایستادگی می آموزند. بی جهت نیست که تمام هم و غم رژیم و وزارت اطلاعات منفورش گسستن همین پیوند است!
در امتداد این مسیر تکاملی و با الهام از جسارت و فعالیت های شجاعانه کانونهای شورشی هزار اشرف، اکنون روزی نیست که میهن ما شاهد خیزش و قیام و تعرض جوانان دلیر به نیروهای سرکوبگر نباشد.
اما قیام مردم خوزستان و کازرون در هفته های گذشته مداری بس متعالی از بلوغ و رشد کیفی خیزش های مردمی را به منصه ظهور گذاشت. شعار “وای به روزی که مسلح شویم” مردم و جوانان شجاع کازرون حاوی چند پیام روشن است:
۱ - بطلان قاطع سراب مدراسیون و اصلاحات قلابی
۲ – بیان روشن این واقعیت که ظرفیت های نهفته در اشکال مختلف مقاومت مدنی تنها در صورت پیوند معنوی و مادی با مقاومت سازمان یافته به توانی مضاعف در راستای تحقق سرنگونی رژیم ولایت فقیه تبدیل میگردد. تشبثات دستگاههای امنیتی رژیم و درخواست عاجزانه آنها از فعالان خوشنام و مقاوم مدنی مبنی بر “آزادی بیان” مشروط بر دوری جستن از مجاهدین مؤید همین واقعیت است. آخرین نمونه این تلاش مذبوحانه اطلاعات بدنام رژیم درخواست ملتمسانه از آقای هاشم خواستار، معلم آزاده و مبارز است.
۳ – الگوبرداری و الهام از راه و رسم و سنتی که پیشتازان مجاهد پرچم آنرا از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ تا به امروز با پرداخت سنگین ترین بهای ممکن در اهتزاز نگه داشته اند؛ به بیانی دیگر بطلان همه اباطیلی که برای حفظ همین رژیم و البته در نقش “اپوزیسیون قلابی” مردم را از هر چه انقلاب و قهر انقلابی برحذر می دارند.
شاید بتوان از علل مختلف دیگری نیز برای این روند کیفی و پرشتاب حرکت های اعتراضی از قیام سال ۱۳۸۸ تا به امروز نام برد، به باور من اما مهمترین علت را باید در فعالیت های کانون های شورشی هزار اشرف در داخل کشور بویژه بعد از هجرت بزرگ رزمندگان آزادی به آلبانی و تمرکز تمام انرژی آنها جهت گسترش این کانون ها جستجو کرد. حرکات دیوانه وار و جنون آمیز مزدوران اطلاعات آخوندی با صرف هزینه های سرسام آور برای ضربه زدن به مجاهدین مستقر در آلبانی مؤید همین واقعیت است. این دست و پا زدنهای مذبوحانه البته نه تنها دردی از رژیم ولایت فقیه درمان نخواهد کرد، که به اعتبار و جایگاه مقاومت هم خواهد افزود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر