جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۶ آبان ۴, پنجشنبه

مروری بر پایداری در برابر سیاست مماشات

نگاهی شتابان به روابط ایران و آمریکا در 64سال گذشته

در گذر تاریخ سیاسی و اجتماعی ملت‌ها، ایستگاهها یا تلاقی‌هایی هستند که منافع مردم و جامعه را رقم می‌زنند. اما الزام درک این ایستگاهها و تلاقی‌ها و منافع، نیاز به یک شناخت همه‌جانبه از تحولاتی دارد که منجر به رسیدن به این موقعیتها می‌شوند.

در گیر و دار جنگ اول جهانی، منافع و آینده ملت روسیه با چگونگی استفاده از تحولات و نیروهای درگیر این جنگ، گره خورد. لنین موقعیت را دریافت و توانست فرصت نادر به‌دست آمده را شکار کند تا ملت روس یکی از بزرگترین امپراتوریهای قرن ۱۹و ۲۰جهان را واژگون سازد.

مصداق بارز این ایستگاه و این تلاقی در این زمان برای میهن و ملت ما، شکست سیاست مماشات با نظام ولایت فقیه است. مماشات و سازش و حمایتی که هیچ سلطان و امیر و دولتی در تاریخ ایران از آن برخوردار نبوده است. قدمت این مماشات، تاریخی دیرینه در زندگی سیاسی و اجتماعی کشور و ملت ما دارد. از این رو شکست این مماشات و مسیر طی شده، شایسته تأمل و دقت در آن است.

نمودهای این تغییر شرایط عبارت‌اند از: تغییر سیاست دولت ایالات متحده آمریکا نسبت به حاکمیت آخوندها، عواقب کشدار آثار انتخابات ریاست‌جمهوری در ایران، بن‌بست برجام میان نظام ولایت فقیه و آمریکا، بحرانهای روزافزون اجتماعی ایران ناشی از به باد دادن سرمایه‌های ملی باسیاست جنگ‌افروزانه صدور ارتجاع توسط رژیم آخوندی در منطقه می‌باشد و نیز نقش جدید مقاومت ایران در تعادل‌قوای سیاسی با حکومت ملایان.


ایران و آمریکا ـ انتخابات در ایران (۱۳۹۶) و آمریکا (۲۰۱۶)

برای شناخت همه‌جانبه‌تری از مسیر طی شده و شناخت اهمیت شرایط کنونی، باید به نشو و نما و شکل‌گیری روابط آمریکا با دول ایران در لااقل ۶۴الی ۷۰سال گذشته پرداخت. به همین دلیل هم هست که موقعیت کنونی برای کشور و ملت ما تا جایی که به روابط بین‌المللی برمی‌گردد، تقریباً بی‌نظیر بوده و می‌باشد. در ۷۰سال پشت سر، دول حاکم بر ایالات متحده آمریکا هرگز هویت مبارزاتی و استقلال رأی و آزادی ایران و ایرانی را برنتابیده‌اند؛ که بالعکس همواره جانب حاکمیت وقت را داشته‌اند. نزدیک‌ترین و دم دست‌ترین نمونه آن، حمایت نکردن باراک اوباما از قیام مردم ایران علیه نظام ولایت فقیه در قیام سراسری سال ۸۸و باز گذاشتن دستان سرکوب و جنایت این رژیم در قلع و قمع این قیام و خیانت به آرمان تاریخی مردمی در پی آزادی بود.

سفری شتابان به تاریخ روابط آمریکا با دول و ملت ایران، ما را به دهه ۲۰شمسی می‌برد. دو دهه پیش از این، آمریکا میوه‌های جنگ اول جهانی را در سبد خود چید و قدرت تازه نفس و جدید جهان شکل گرفت. قدرت و میراث او سرمایه‌های استعمارگران کهن جهان که با قشون‌کشی و تسخیر مستعمره‌ها قوام می‌یافتند، نبود؛ قدرت جدید جهان، بر قله‌ها و اورست‌های سر به فلک کشیده پول نشسته بود.

اولین ظهور تعیین‌کننده آمریکا در سرنوشت میهن و ملت ما با کودتای ۲۸مرداد ۳۲و پس زدن استعمار کهنه‌کار انگلستان آغاز شد. مصدق امیدی نو در افق آینده ایران بود. او می‌توانست تابلوهای تکراری نقش و نگار یافته با امیران و سلاطین جامعه سنتی ما را برگرداند تا این ملت روی دیگری از تابلو حیات خود را تجربه کند. آمریکا در اولین پله مماشات با حاکمان بر ملت ما، آن افق در انتظار را تا چند صباحی پاک کرد و بوف کورهای در کمین بامدادان استقلال و آزادیِ ایران‌زمین را بر لب بام این کشور نگهداشت.

ایران و آمریکا ـ پیشوای آزادی، قربانی مماشات و کودتا

کودتای طراحی شده و مورد پشتیبانی و حمایت عملی آمریکا علیه مصدق، پایه‌گذاری یک استراتژی و سیاست از جانب آمریکا در ایران شد. جوهر و هدف آن، مشروط کردن هرگونه تحول و تغییری در ایران با منافع آمریکا بود. همین‌طور هم شد. سلطنت برآمده از کودتا علیه مصدق، مطیع خط و سیاست آمریکا گشت. در سال ۱۳۳۹که نخست‌وزیر وقت، علی امینی خواست در چهارچوب سلطنت پادشاهی حاکم، اندک شکافی محدود ایجاد کند، آمریکا تاب نیاورد و میز را وارونه نمود. از این پس بود که سیاست آمریکا تکیه‌گاه دیکتاتوری در ایران شد.

با آغاز دهه ۴۰، تغییر بافت فئودالیته ایران به بورژوازی نوپا، وابستگی ایران به آمریکا را تثبیت نمود. این وابستگی، قدرت سرکوب جنبش‌های سیاسی علیه دیکتاتوری را توان، قدرت و امکانات بیشتری بخشید. این‌ دوره هم عرصه‌یی بود که ندای استقلال و آزادی ایران به دیوار منافع و استراتژی آمریکا برمی‌خورد. بدینگونه ۲۵سال از تاریخ ایران بعد از کودتای ۲۸مرداد، گروگان سیاست و منافع آمریکا بود.

شروع نیمه دوم دهه ۵۰توأم با تحولات فرهنگی، فکری، اجتماعی و سیاسی در میان جوانان و دانشجویان ایران بود. نمایندگان و پیشتازان این تحولات البته در زندانها و گرفتار و اسیر ساواک سلطنت بودند. با این حال، زمینه‌های ایجاد شده توسط آن پیشتازان در رگ جامعه‌ جوان ایران به جریان افتاد. مشعل روشنابخش این تحول، عطش آزادیخواهی نسل نو بود. «آزادی» همان اکسیری بود که می‌توانست «کیمیا» ی التیام‌بخش رنج و زخم تاریخی ایران باشد. از مشروطیت تا سال ۵۷هر جنبشی در ایران سر از خاک این دیار برآورد، حرف و خواست نخستش آزادی بود. تمام تجربه‌های آمریکا در مواجهه با جنبش‌های آمریکای لاتین و آسیا نیز مصاف با «جنبش‌های آزادی‌بخش» بود. این مصاف از منافع آمریکا و شوروی در جنگ سرد نیز بسیار اثر می‌پذیرفت. لذا تجربه‌های انباشته در اذهان تئوریسینهای آمریکایی، پاسخ ایران را در مرحله جدید، رشد جنبش بالنده و پایدار بر منافع استقلال و آزادی ایران نمی‌دید. از طرفی با رشد جریان آزادیخواهی در نیمه دوم دهه ۵۰، آمریکا مجبور به انتخاب خطی بود که بتواند این جریان را خنثی نماید. کارتر در سخنرانی روز ۲۲مه ۱۹۷۷گفت: «آمریکا باید ترس از کمونیسم را کنار بگذارد و از این پس درصدد گسترش وحشت آفرینی از کمونیسم در جهان برنیاید؛ چون تعقیب چنین سیاستی پیوسته سبب شده است تا آمریکا هر حاکم دیکتاتوری را که در مقابل کمونیسم ایستاده، با آغوش باز بپذیرد. (خدمتگذار تخت طاووس، پرویز راجی، ص ۷۱). از این‌جا بود که سیاست حقوق‌بشر کارتر در ایران پیش رفت و شکافی عمیق در دستگاه سرکوب و وحشت‌افکنی ساواک ایجاد شد.

ایران و آمریکا ـ کارتر و برژینسکی، تغییر سیاست در ایران

با ایجاد فضای نیمه باز آزادی بیان، انتشار کتاب و مجله و نمایش فیلم و نیز ایراد گرفتن بر حکومت سلطنتی، جریانی تازه در رگان جامعه ایران دمیده می‌شد. در این میان خمینی هم پس از سال‌ها انفعال و سکوت و بی‌عملی، با دادن چند اطلاعیه سر برآورد. اما جریان جدی‌یی که تصور آینده ایران را در آن می‌شد تداعی نمود، همان نسل نوخواه ضددیکتاتوری و تشنه آزادی بود. تنها حلقه کمبود این نسل، در زندان بودن رهبران و پیشتاران و نمایندگان خواسته‌ها و نیازهایش بود.

تظاهرات میدان ژاله تهران در ۱۷شهریور ۵۷و کشتار مردم توسط ارتش شاهنشاهی، سرفصلی در شکل‌گیری قیامی شد که در استمرار هفتگی و ماهانه و چهلم قربانیان، منجر به قوام و دوام یافتن شورش سراسری در ایران و در نهایت، سقوط سلطنت آریامهری در ۲۲بهمن ۵۷گردید.

آنچه به این بحث برمی‌گردد، رابطه آمریکا با طرفین این قیام سراسری و نقش تعیین‌کننده‌اش است. گفتیم که پس از کودتای ۲۸مرداد ۳۲، یک خط و استراتژی از جانب آمریکا در ایران پایه‌گذاری شد که تا تعیین سیاست حقوق‌بشری کارتر، هیچ تغییری نداشت. سیاست حقوق‌بشری کارتر نیز دو هدف داشت: تحکیم و استمرار سلطنت با هدف حفظ منافع آمریکا در منطقه / خنثی کردن جنبش انقلابی و آزادیخواهی که در سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریک‌های فدایی خلق تبلور یافته بود.

با فقدان عینی دو سازمان پیشتاز آزادی و سربرآوردن خمینی در این خلأ، قابل انتظار بود که قدری خیال آمریکا آسوده گشت. این خاطرجمعی را البته در موازنه جنگ سرد با شوروی هم نیاز داشت. نمو قارچ‌گونه خمینی و شناخت آمریکا از نقش ارتجاع در جامعه سنتی ایران، همان انتظار و مائده‌یی بود که سیاست آینده آمریکای آن زمان را تضمین می‌کرد. محور این سیاست، پس زدن جنبش انقلابی و آزادیخواه، پیشی گرفتن خمینی و تأمین منافع آمریکا در منطقه بود. مخصوصاً این‌که خمینی طیفی از عناصر مورد توجه آمریکا را در کنار خود بکار گرفته بود

ایران و آمریکا ـ اشغال سفارت آمریکا و گروگان‌گیری به دستور خمینی برای تصفیه رقبای داخلی

کاکل سیاست مماشات آمریکا با خمینی را باید در تأمین کلیه شرایط لازم برای ورود خمینی به ایران و انتقال آرام قدرت از سلطنت به ولایت برشمرد. این خط و سیاست را استراتژی آمریکا در جمعبندی از مواجهه با جنبش‌های آزادیبخش در جهان ـ به‌خصوص پس از فاجعه ویتنام ـ تعیین نمود. بر اساس این سیاست، نباید شرایط انقلابی ایجاد شود که منجر به دگرگونی و تحول بنیادین گردد؛ بلکه باید با انتقال آرام قدرت، حتی از منافع کوتاه مدت نیز دست کشید.

آمریکا پس از سقوط سلطنت، ایرانی را می‌خواست که تأمین منافع درازمدت آمریکا را تضمین کند. تیغ‌کشی خمینی از فردای ۲۲بهمن علیه آزادی و تخصص و خواسته او برای بردن ایران به ۱۴۰۰سال قبل، اگر‌چه از نظر تاریخی با بورژوازی و فرهنگ رایج آن همخوان نبود، اما در ورای شعارهای میان‌تهی و عوامفریبانه و دجالگرانه «ضد استکباری» خمینی، پاسخ و پیامی غیرمستقیم به حفظ منافع سیاسی و اقتصادی و استراتژیکی آمریکا در منطقه بود. بعدها هم رو شد که خمینی به قدرت رسیدنش را وامدار مماشات غرب و آمریکا و قربانی کردن سلطنت آریامهری به پای وی بوده است.

عرصه بعدی مماشات آمریکا و غرب با خمینی، سکوت رقت‌انگیزشان نسبت به جنایات و قتل‌عام‌های خمینی و وارثانش علیه مردم ایران می‌باشد. این سالیان و دهه‌ها، از سخت‌ترین ادوار حیات ملت ایران و مقاومت پیشتارانش در نبرد برای تحقق آزادی بوده است. دیکتاتوری قرون‌وسطایی بی‌وقفه علیه زنان، جوانان و نسل جدید، تعدی و تجاوز و کشتار می‌کند؛ نظامی با لباس خدا و دین و شریعت دست به افسارگسیخته‌ترین سرکوب و جنایت و قتل‌عام علیه مخالفانش می‌زند، اما آمریکا و اروپا آگاهانه چشمشان را می‌بندند و با قدرت حاکم بازی نرد منافع می‌کنند! چشمان سیاست‌سازان و پیشبرندگان حکومت در غرب فقط منافع اقتصادی و تجاری را می‌دیدند و مد نظر داشتند. در این نگرش، حقوق‌بشر هیچ جایگاه و حرمت و ضرورتی ندارد. سیاست با تجارت عجین می‌شود. قربانی آن البته ملتها و گروه‌های مدافع حقوق و آزادی مردم هستند؛ اما از منظر تاجران سیاست‌گزار، همه این‌ها قابل اغماض و بی‌اهمیت‌اند! دولتهای اروپایی و آمریکا در سه دهه گذشته، بین مردم و حکومت فاشیستی ملایان، همواره با نظام ولایت فقیه منافع خود را تراز کرده‌اند.

‌این میزان مماشات و سازش و سکوت در قبال یک دیکتاتوری فاشیستی مذهبی از جانب نظام‌هایی متکی بر دموکراسی را تنها می‌توان با مماشات و سکوت مقابل تهدید و رشد فاشیسم هیتلری در سال‌های قبل از جنگ دوم جهانی مقایسه نمود. در عین این‌که چنین سیاستی از جانب اروپا و آمریکا نسبت به هیچ سلطان و امیر و حاکمی در تاریخ ایران نمونه نداشته و ندارد!

در مسیری که می‌آییم، شاهد تحلیل و شناخت غلط دولتها و استراتژیست‌های آمریکا نسبت به شرایط ایران هستیم. این نادرستی در شناخت و تحلیل، البته از آمریکا بهای بسیار سنگینی می‌گیرد که در ادامه این مسیر به آن می‌رسیم. نمونه‌یی از این اشتباه در تشخیص خط و استراتژی و نیز تأمین منافع، سیاست آمریکا در قبال بازی‌ها و نمایش‌های قدرت در دستگاه حکومتی ولایت فقیه است. این امر بسیار عجیب به‌نظر می‌رسد که چگونه ممکن است نظامی که سر تا پای امورش را یک فرد به نام ولی‌فقیه در کنترل و ید قدرت خود دارد، بتواند با جابه‌جایی مهره‌یی در درون خود، مدعی اصلاحات شود؟ اما آمریکا با تمام سوابق اطلاعاتی و تئوریسینهای کارکشته‌اش، دل به اصلاح‌چیِ قسم خورده به ولایت فقیه می‌بندد! مابه‌ازای این دلدادگی به عروسک خط‌خطی و رنگ شده ولایت فقیه، پایدارترین مقاومت تاریخ صدساله ایران برای آزادی و قربانی اصلی قتل‌عام توسط خمینی و خامنه‌ای را به‌خاطر مماشات و اثبات حسن نیتش به ملایان، در لیست گروهها و سازمانهای تروریستی می‌گذارد!

تا این‌جا آنچه از سیاست مماشات آمریکا ـ و اروپا ـ حاصل شده، این است که دولتهای آمریکا هرگز توان درک پتانسیل آزادیخواهی در تاریخ ایران و نیز استعداد و هوشیاری تشخیص تضاد اصلی در ایران را نداشته‌اند. این کمبود شناخت وقتی با منافع تجاری و اقتصادی عجین می‌شود، حاصلش بازی در دستگاه حکومتی ملایان و فریب خوردن از سیرک‌های هر چند مدت یک‌بار ولایت فقیه است.
 

ایران و آمریکا ـ استمالت از اصلاحات‌نمایی سرسپرده به ولایت فقیه

با این لیست‌گذاری، حیات سیاسی مستقل در جهانی تک‌قطبی، آن هم از جانب یک نیروی غیرحاکم در مواجهه با انواع دیوارها و زنجیرهای مریی و نامریی در سراسر جهان، تلاشی نفس‌گیر می‌طلبید. هم باید هویت و استقلالش را پاس می‌داشت، هم باید مبارزه‌اش را ادامه می‌داد، هم باید این تور بزرگ و سنگین را از سر و روی و دست و پای خود پس می‌زد و مهم‌تر از این‌ها باید مماشات آمریکا و اروپا را توأم با افشای پشت پرده‌های زد و بندشان با نظام ولایت فقیه افشا می‌کرد.

معادله‌یی چند مجهوله باید حل می‌شد تا گره‌های این تور جهانی، بند بند باز شود.

این است زنجیرهایی که سیاست‌ها و سیاست‌مداران تجارت‌پیشه بر دست و پای ملت و آزادیخواهانش می‌بندند. اغراق نخواهد بود که مماشات آمریکا و اروپا با ملایان قرون‌وسطایی در دهه‌های ۷۰و ۸۰و نیمه نخست دهه ۹۰شمسی، از سخت‌ترین روزگاران ملت ایران تعبیر شود. از آن سو نیز امدادهایی که با این تجارت سیاسی و اقتصادی روانه دستگاه سرکوب و جنایت ملایان شد، از بی‌نظیرترین حمایت‌های قدرتهای جهانی به یک حکومت ارتجاعی در قرن ۲۰و دو دهه قرن ۲۱میلادی بوده است.

پادزهر این سیاست مماشات و قدرتی که می‌بایست این تور سنگین ارتجاع و استعمار را بند بند می‌گشود، یک امید صیقل خورده در وفای به پیمان با آزادی در تاریخ ایران می‌طلبید. آزادی، همان ایمان و عشق در مقابله و نبرد با دجال و ابلیس است. آزادی، همان تندرهای خجسته تاریخ ملتها در تیرگی‌ها و ظلمات به‌ظاهر مستقر می‌باشد. آزادی، پچ‌پچ‌های عاشقانه راهیان سپیده با ستارگان و کهکشانهای دیرین و اکنون افق‌های سرنوشت‌ساز است. آزادی، پایداری سرکش و سمج توأم با طمأنینه در امیدهای صیقل‌یافته و مغرور و فرحبخش است. نیرویی الهام‌بخش که هیچ دیکتاتور و خودکامه ودجال فاشیستی توان درک مقام و مرتبت و کرامت آن را کسب نکرده و صلاحیت حتی گذار لمحه‌یی از نیاز و حس آن را نداشته و نخواهد داشت. آزادی، معنایی است که هیچ مستبد و استثمارگری درک شوق‌آمیز و نیاز پرداخت بهای وصال به آن، در وجودش تفویض نگشته است.

عشق یک‌جانبه به آزادی و عطش وصالش، سرمایه ملت و مقاومتی برابر مماشات تاجران سیاست با خون آزادی در نهفت و پتانسیل تاریخ سیاسی ـ اجتماعی ایران بوده و هست. این‌ها مشعل‌های فروزان مقاومت مردم ایران در دهه‌های ۷۰، ۸۰و ۹۰شمسی برای مصاف با زنجیرهای جهانی و سرکوب و تروریسم آخوندی بود و می‌باشد.

نمود داخلی‌اش در این سه دهه، در مقاومت اعتلایافته زندانیان، اعتراضها و تحصن‌ها و تظاهرات روزافزون اقشار گوناگون مردم، در قیام تیر ۷۸و قیام سراسری ۸۸متبلور شده و نمود بیرونی‌اش در پایداری مجاهدین خلق ایران در اشرف و لیبرتی و ایرانیان خارج از کشور.

ایران و آمریکا ـ قیام ۸۸مردم ایران که به آن خیانت شد

با این سرمایه بود که مقاومت ایران سراغ وجدانهای آغشته نشده به سیاست مماشات و تجارت با ملایان در اروپا و آمریکا و دیگر کشورها رفت. اما «شرح این هجران و این خون جگر / این زمان بگذار تا وقت دگر»...

گره‌های محکم و سخت تور سنگین تهمت و افترای ساخته ملایان و خریدارانش در اروپا و آمریکا، سال‌ها سال با کاروانی از حقوق‌دانان و وجدانهای بیدار سیاسی و با تکاپوی خستگی‌ناپذیر اعضا و اجزای مقاومت ایران، بند به بند باز شد. حاصل آن: اعتراف به اصالت مقاومت در برابر دیکتاتوری آخوندی و حق مبارزه برای سرنگونی آن‌ ...

یک اشتباه استراتژیک، نقطه مرگ و ناگزیری تصمیم

در سال‌هایی که در گذار از آن‌هاییم، هیچ دولت و ریاستی در آمریکا و اروپا رفتار بالفعل و پتانسیل تروریسم و کشتار جمعی را نسبت به نظام ولایت فقیه حاکم بر ایران جدی نگرفت. ورای موضعگیریهای دیپلوماتیک هرازگاهی که تلاش می‌شد این کانون ترور در جهان را محکوم کند، در پشت پرده، بزرگترین معاملات اقتصادی همراه با چشم بستن بر جنایات آن در ایران و جهان صورت می‌گرفت. گویی این دیکتاتوری مذهبی، رگ خواب اقتصادی و تجاری این دولتها و ریاستها را یافته و به گروگان گرفته بود.

این در حالی بود که آمریکا از ضربه ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱باید به هوش می‌آمد که خانه و لانه اصلی و تأمین کننده واقعی تئوری و ایدئولوژی بنیادگرایی در کجاست. با این حال به‌جای تشخیص درست تضاد، به شاخ و برگ‌های آن پرداخت. گویی باید به شوکی دچار می‌شد تا از غفلت استراتژیکی درآید. اما این به‌ظاهر بیدار شدن را به‌جای اتخاذ هوشیاری و روبه‌رو شدن با واقعیت، به تعبیر خواب پرداخت! خوابی که لابی‌های بین‌المللی آخوندها و خواب‌گزاران جاسوس ولایت فقیه برایش تعبیر کردند: حمله به عراق و اشغال آن کشور و سرنگون کردن حاکمیت آن با بهانه وجود سلاحهای کشتار جمعی و شیمیایی در عراق!

ایران و آمریکا ـ حمله آمریکا به عراق، تغییر جغرافیای سیاسی منطقه

این است فرجام و دستاورد مماشات و سازش با دیکتاتوری مهیب ارتجاعی قرون وسطایی! این است حاصل تماشا و نگاه دولتها از پشت عینک اقتصاد و تجارت! این است نتیجه نداشتن شناخت و تئوری واقعی نسبت به تهدیدهای سیاسی منطقه‌یی و بین‌المللی! حمله آمریکا به عراق، اشتباهی استراتژیک بود که قندها در دل خامنه‌ای و دستگاه حکومتی و لابی‌هایش آب کرد. زمینه‌هایش را هم خودشان برای برون‌رفت از بن‌بست داخلی و ایجاد بازار جدید منافع اقتصادی و سیاسی و تروریستی چیدند.

آمریکا در عراق به‌ظاهر پیروزی نظامی به‌دست آورد و دولتی را ساقط نمود. اما از نظر سیاسی و استراتژیکی، تبعات آن تصمیم و عمل اشتباه، دامنش را گرفت: ادامه مماشات با نظام ولایت فقیه و تحویل دادن عراق به آن.

یک سوی دیگر اشتباه استراتژیکی آمریکا و متحدانش، بمبارانهای هماهنگ شده و درخواستی آخوندها علیه قرارگاههای ارتش آزادیبخش ملی و پایگاههای مجاهدین خلق در عراق بود. می‌بینیم که مماشات به‌ظاهر مسالمت‌آمیز اقتصادی و سیاسی با دیکتاتوری مذهبی حاکم بر ایران، باعث ایجاد اعوجاج در مسیر درست آینده و قربانی کردن سرمایه و منافع سیاسی آمریکا در پای هیولای بنیادگرایی می‌شود. نقطه شروع انحراف از چشم بستن به «ام‌القرای» تروریسم در تهران بود.

با تعادل‌قوای جدید خاورمیانه که با اشتباه و حضور آمریکا شکل گرفت، دم و دنبالچه‌های ایدئولوژیک و ریزه‌خواران سفره تروریستی آخوندها، فضا را مهیا را دیدند و با راهنمایی و پشتیبانی و چراغ سبز حاکمیت ولایت فقیه، به عراق سرازیر شدند. از آن پس بود که انفجار و ترور، شهرها ـ به‌خصوص بغداد ـ و شهروندان عراقی را درو می‌کرد. کشوری از جنگ با آمریکا بیرون آمده بود و حالا داشت با دستان دست‌آموزان پاسداران خامنه‌ای به نابودی کشانده می‌شد. انفجارها و ترورها، پیشینه آشنایی از روش‌های نظام ولایت فقیه در عملیات تروریستی در سطح جهان را آدرس می‌دادند؛ مطبوعات عراق، منطقه و جهان و نیز شهروندان و روشنفکران عراقی گواهی می‌دادند که دست رژیم ملایان در کار است؛ اما عجیب این بود که آمریکا آن‌قدر در مماشات با ملایان غرق و مسخ بود که نمی‌دانست از کجا و چگونه می‌خورد! به‌راستی ابر قدرت اول دنیا هیچ شناخت و تصویر درستی از فاجعه‌یی که ایجاد کرد، نداشت. سیاست آمریکا در عراق، جاده صاف کنی برای استیلای آخوندها بر این کشور شد: لانه زنبور ترور، ملجأ بنیادگرایی، مشوش کردن جغرافیایی سیاسی منطقه و نیز تحت‌الشعاع قرار دادن مبارزه مردم و مقاومت ایران با حاکمیت ولایت فقیه.

آمریکا قبل و بعد حمله نظامی به عراق هیچ سلاح شیمیایی نیافت. از اساس هم‌چنین خبری نبود و بازرسان سازمان ملل‌متحد و گزارشگران مستقل هم گواهی داده بودند که چنین سلاحی در کار نبوده و نیست. اما وقتی مماشات با دیکتاتورها بدل به استراتژی می‌شود، عواقب و تبعات بالفعل آن نخست متوجه مردم کشورها، سپس نابودی سرمایه‌های طبیعی و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی ملتها می‌شود. درست مانند همان اشتباهات و مماشاتی که اروپا و آمریکا با هیتلر کردند و دودش به چشم جهان رفت و هنوز هم آثارش باقیست.

جنگ دوم جهانی ـ نتیجه مماشات با نازیم هیتلری

درس مهمی که از تکرار این اشتباهات در تاریخ می‌گیریم، به ما می‌گوید داشتن سلاح برتر نظامی و نیز داشتن سرمایه و صنعت و قدرت ناشی از آن، نیروی لازم برای سیر درست به سوی آینده موفق را کفاف نمی‌دهد. در پند و اندرزهای زمانه‌ها و روزگاران خوانده و شنیده‌ایم که «استعدادهای آدمی نیستند که سرنوشت او را تعیین می‌کنند، بلکه انتخاب‌های او مسیر آینده‌اش را رقم می‌زنند». این مصداق را در اشتباه بزرگ حمله آمریکا به عراق شاهدیم. اما آنچه به بحث ما ربط دارد، انتخاب و تشخیص اشتباه در تعیین هدف به‌دلیل مماشات با حاکمان قرون‌وسطایی مسلط بر ایران و زیر پا گذاشتن منافع و خواسته و حقوق‌بشر مردم ایران بود. اشتباهی که حتی زرادخانه تسلیحاتی و قدرت بی‌همتای نظامی آمریکا در جهان را دچار اعوجاج و سر درگمی در استراتژی نمود. سوت و کف و هورا بر این اشتباه را نظام ملایان به کام سیاست خود ریخت و عراق را در سایه و سازش آمریکا، اشغال غیررسمی‌نمود.

شاخه‌یی دیگر از مماشات با ملایان، سر از عملیاتی هماهنگ شده با آخوندها در فرانسه درآورد. عملیات تسخیر و انهدام پایگاههای مجاهدین و شورای ملی مقاومت و خانه‌های هوادارانشان توسط پلیس فرانسه در ۱۷ژوئن ۲۰۰۳. این‌جا هم توجیه بستن چشم‌ها به روی جنایات ملایان در عراق جدید و نقض حقوق‌بشر در تهران، بستن قرارداد کلان با شرکت توتال فرانسه بود: بازی تجارت توسط شوالیه‌های سیاسی در تهران و فرانسه!

آمریکا و اروپا از منظر سیاست رسمی و دولتی‌شان، چشمشان را بر نقض کامل حقوق‌بشر توسط ملایان بستند و هم و غمشان را صرف به محاق بردن مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت نمودند.

اگر اشرف بایستد، جهان خواهد ایستاد

«اینک فصلی که سرمایش
از درون
درک صریح زیبایی را پیچیده می‌کند.» (احمد شاملو)
این‌گونه بود که فصلی ورق خورد. دست‌اندازهای پیش روی مقاومت ایران چندین برابر گشت. زمینه و صحنه‌یی جدید از مبارزه با نظام ولایت فقیه ایجاد شد که نمود ظاهری آن بس‌بسیار تیره می‌نمود. گذرگاهی بود چونان تونلی یک‌طرفه که در انتهای آن دریچه‌یی سوسو می‌زد. رسیدن به این دریچه، حکایت ۱۴سال پایداری بود که تنها و تنها با ایستادگی و پافشاری بر آرمان آزادی می‌شد آن را رقم زد. رمز نمادینی که بیان تئوری پایداری بود، در این کلمات تبلور یافت: «اگر اشرف بایستد، جهان خواهد ایستاد». این‌گونه بود که «اشرف» کانون امید و توجه و بخشی از سیاست منطقه و اروپا و آمریکا گردید.

ایران و آمریکا ـ ۱۴سال پایداری اشرف و لیبرتی
 
این ایستادگی و فرستادن پرتوهای آن به منطقه و جهان، یک همبستگی را در هالة خود شکل داد. ارتباط با منظومه‌های سیاسی، حقوقی و فرهنگی در اروپا و کشورهای بالنسبه دموکراتیک در آسیا و آفریقا، موجب شکل‌گیری بال‌هایی شد که سایه و حریم امنی بر گرد اشرف می‌کشید. رفته‌رفته کاروان سیاسی ـ حقوقی مقاومت ایران توانست در بیرون دایره قدرت دولتها، وجدانهای بشری را جلب کند. این کاروان شاخ و برگ زد، گسترش یافت و به حیطه‌ها و کانونهای قضایی و دیپلوماتیک و فرهنگی راه یافت. تمرکز این ارتباط، شخصیت‌های حقوقی و سیاسی مستقل و بیرون از دولتهای اروپایی بودند.

هدف اصلی این کانون پایداری و آن کاروان سیاسی و حقوقی، هم شکست محاصره بود و هم افشای مماشات با ملایان و تلاش برای شکستن دیوار مماشات. دیگر واضح شده بود که تمام آسیب‌ها و مصیبت‌های متوجه مردم ایران که دستگاه سرکوب ولایت فقیه بی‌هیچ حساب پس دادنی اعمال می‌کند، با پشتگرمی و سکوت و چشم بستن اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها صورت می‌گیرد.

سنگی بر شیشه و بیداری خفتگان

بخشی از این افشاگریها موجب باز شدن چشم نظامیان آمریکایی‌ مستقر در عراق شد. گویی تازه از یک غفلت بیرون آمده باشند تا ببینند که آخوندها زیر سایة‌ آمریکایی‌ها چه ماری از آستینشان در عراق بیرون آورده‌اند. از طرفی برای اولین بار با یک مقاومت سازمانیافته و منسجم و هدفمند و دارای استراتژی و از همه مهمتر با یک نیروی مستقل دارای پرنسیپ‌های مترقی سیاسی و اجتماعی مواجه شدند. این‌جا هم از همان ایستگاهها و تلاقی‌هایی است که معمولاً در تاریخ حیات سازمانها و گروهها و دولتها و ملتها کمتر اتفاق می‌افتد.

دوره‌یی که از آن بحث می‌کنیم، به‌مثابه سنگ صبوری برای نشاندن حقیقت بر کرسی عدالت بود. جوهر این حقیقت، پایداری بر سر آرمان آزادی بود. طرف حساب مجاهدین در اشرف و عراق که به‌دلیل تغییر جغرافیای سیاسی، لاجرم آمریکایی‌ها بودند، مواجه با نیرویی سازمانیافته شدند که هیچ سودایی جز آزادی میهن و مردمش را نداشته است. این هدف را هم با وقف و فدای عیال و خانمان در پای گوهر آزادی رقم زده و پیش رفته است. هیچ تعدی به حقوق سیاسی و شهروندی در هیچ کشور دیگری نداشته است. در سیاست و روابط اجتماعی هیچ دولت و ملتی دخالت نکرده و اساساً در پرنسیپ‌های سیاسی و اجتماعی و اعتقادی و فرهنگی‌شان نبوده و نیست. کادرها و اعضای این جنبش و مقاومت، فداکارترین نسلهای تاریخ معاصر ایران بوده‌اند که که همه چیز خود را وقف آزادی مردم و میهنشان از چنگال اختاپوس ایدئولوژی و سیاست انسان‌ستیز ولایت فقیه نموده‌اند.

ایران و آمریکا ـ رأی دادگاه عدالت اروپا به مشروع بودن مبارزه مقاومت ایران

این‌ها واقعیتهایی تجربه شده و عینی بودند که بسان سنگی بر شیشه مات دایره قدرت سیاسی و نظامی می‌خوردند و تصورات پیشین ـ توأم با اطلاعات پرداخته شده در دنیای مماشات ـ را ترک می‌انداختند . رفته‌رفته تیغ آخوندها که قرار بود هم‌چون بمباران مجاهدین و کودتای ۱۷ژوئن، از آستین آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها بیرون بیاید، کند و کندتر گشت. از طرفی کاروان سیاسی ـ حقوقی سراسری مقاومت، وجدانهای بین‌المللی را بیدار و عرصه‌های ناباوری را یکی یکی فتح می‌کرد. این منظومه پایداری بر گرد اشرف از عراق تا اروپا و آمریکا باعث شد که مراجع قضایی مستقل، رأی به اصالت مبارزة‌ مجاهدین و مقاومت ایران بدهند و آنها را مبرا از افترای تروریستیِ نسبت داده شده از جانب رژیم ملایان و لابی‌هایش بدانند. این پیروزی بزرگ، منشأ دستاوردها و پیشروی‌های سیاسی و حقوقی بیشتری برای مجاهدین و مقاومت ایران گردید. از طرفی ضربه‌یی به سیاست مماشات به ملایان بود و توانست اثرات قابل توجهی بر ضرورت بازبینی نقش تعیین‌کننده مقاومت ایران در تعادل‌قوای سیاسی با ملایان بگذارد.

یادآوری این واقعیتها ـ البته بسیار مختصر و اندک و شتابان ـ از این رو می‌باشد که سیر مماشات با ملایان از جانب آمریکا و اروپا و از طرفی فعالیت متقابل مقاومت ایران را درک کنیم تا شاید تصویر گویا و روشن‌تری از مسیر طولانی یک جنبش تاریخی را ببینیم.

خنجر مماشات آمریکا بر فرق یک فرصت تاریخی مردم ایران

همزمان با تحولات عراق در پیرامون مجاهدین، یکی از بزرگترین، گسترده‌ترین و طولانی‌ترین قیامهای مردم ایران علیه فاشیسم مذهبی ولایت فقیه شکل و قوام و دوام یافت: قیام مردم ایران از خرداد تا دی سال ۱۳۸۸. قیام مردمی با دست خالی اما با اتحاد و فداکاری و امید و آرزویی یکپارچه. کانون هدف و خواسته قیام، همان خواسته تاریخی مردم ایران بود: آزادی. مردمی که از ۳۱سال جنایات افسارگسیخته و دخالت در تمام عرصه‌های زندگی‌شان توسط حاکمیتی مذهبی و دیکتاتوری به ستوه آمده بودند. در به‌اصطلاح انتخاباتی هم که حاکمیت در مدار بسته درون خودش برگزار کرده بود، رأی‌ اکثریت را به هیچ انگاشته و مطامع و نیات خودش را در اتاق تجمیع آرا به مردم قالب کرد. مردم به‌جان آمده از حاکمیتی متکی بر دروغ و دجالیت، با خشمی سراسری به فاشیسم مذهبی‌پاسخ دادند. قیام به سراسر ایران گسترش یافت. پیشتازان آن هم نسل جوان و نوخواه و زنان و دختران به جان آمده و دلیر ایران‌زمین بودند. این قیام در ادامه رشدیابنده‌اش به سرنگونی‌خواهی حاکمیت ولایت فقیه بالغ گشت.


ایران و آمریکا ـ اوباما اوباما... با اونایی یا با ما؟ (قیام سال ۱۳۸۸ایران)

در این ۸ماه قیام مردم ایران، فرصتی نادر برای ابرقدرت جهانی تک‌قطبی پیش آمد. این فرصت را مردم ایران جلواش گذاشتند تا پتانسیل دموکراسی‌خواهی برای ملت‌های جهان را اثبات و بارز کند. دکترین اوباما درباره ایران، بر استمالت و مماشات مطلق با آخوندها و دست باز دادن به این حاکمیت جنایتکار در عراق و سوریه و نیز در منطقه بود، واضح بود که از این سیاست آبی برای مردم ایران گرم نخواهد شد. افتضاح سکوت مقابل سرکوب آخوندها و استمرار مماشات با آن‌ها، کار را به جایی کشاند که مردم ایران مستقیماً شخص اوباما را خطاب قرار می‌دادند و می‌پرسیدند: «اوباما اوباما! ــ با اونایی یا با ما؟».

سرمستی‌های ناشی از مماشات که بر پایه معامله کلان اقتصادی و سیاسی سوار بود، دست بازی به رژیم ولایت فقیه برای سرکوب قیام سراسری مردم داد. این‌گونه بود که در مسیر طولانی زد و بند و استمالت دیکتاتوری مذهبی، خنجر مماشات بر فرق فرصتی تاریخی فرود آمد.

دنیا در خواب مماشات و هیولا دنبال بمب اتم

جنبه‌یی دیگر از پهنه مماشات با ملایان، ایجاد فرصت برای پنهان‌کاری ولایت فقیه جهت ساختن بمب اتم بود. آخوندها که از فردای ۲۲بهمن ۵۷در رؤیا و تصور امپراطوری ابدی بودند، به‌دنبال برملا شدن ماهیت و سیاست واقعی‌شان در پیشگاه مردم ایران، به‌خوبی دریافتند که جایی میان قلب و ضمیر و عواطف و حیات این مردم ندارند. آنها به‌خصوص بعد از شکستشان در جنگ هشت ساله با عراق و برچیده شدن بساط دجالگری «فتح قدس از طریق کربلا» شصتشان خبردار شد که این مردم و فرهنگ و قدمت تمدن و مبارزاتش برای آزادی، بدون ارعاب و سرکوب عریان، به آنها سریر جولان ابدی نخواهند داد. از این رو بود که به موازات به راه‌انداختن چوبه‌های «دار» و اعدام در خیابانها و قتل‌عام در زندانها، تصمیم به ساختن و دستیابی به بمب اتم و هسته‌یی گرفتند. هدف، تضمین استمرار حکومت ولایت فقیه بود.

اروپا و آمریکا که در این زمینه‌ها از کوچکترین اطلاعاتی در جهت حفظ منافعشان در نمی‌گذرند، در مورد آخوندها اما در استمرار خواب مماشات و نشئة استمالت بودند. سرمایه و نفت و منابع ایران به سوی آنان سرازیر بود. آنان حتی قتل‌عام هزاران زندانی سیاسی ایران را که در سراسر جهان افشا شد، محکوم نکردند و به ندیدن و نشنیدن گذراندند!

در تابستان سال ۲۰۰۳بود که افشاگری مقاومت ایران در مورد بمب‌سازی آخوندها، قدری دنیای تاجران سیاسی و استمالت‌جویان با ملایان را تکان داد. از آن پس بود که سلسله افشاگریهای مقاومت، اطلاعات دقیق بمب‌سازی هیولای بنیادگرایی را به جهان عرضه کرد. با این حال هم‌چنان منافع اقتصادی و معامله با ملایان بر هر تحولی چیره بود و سایه می‌انداخت.
 


ایران و آمریکا ـ افشاگری اتمی مقاومت درباره بمب‌سازی مخفیانه ملایان زیر سایه مماشات

نقطه مرگی دیگر و ضرورت بازخوانی یک مسیر

تروریسم ملایان در سایه امن مماشات و استمالت، در عراق و خاورمیانه گسترش می‌یافت. از این رو ولایت فقیه حاکم بر ایران پاسخگوی هیچ مرجعی در جهان نبود. مولود جدید اشتباه استراتژیکی در عراق، شکل‌گیری «داعش» بود. این تروریسم به اروپا و آمریکا هم کشیده شد. ترورهای کور شهروندان بی‌گناه در معابر و اماکن عمومی، پدیده و نمود جدیدی بود که اروپا و آمریکا را به بازخوانی مسیر طی شده با آخوندها واداشت.

تحول دیگر که این بازخوانی را ضروری می‌کرد، دخالت تمام‌عیار رژیم ایران در سوریه و کشتار مردم و مخالفان بشار اسد بود. از این رو سوریه نیز کانون دیگری برای گسترش ماشین ترور و کشتار ملایان علیه مردم منطقه گردید. در سرعت گرفتن این ماشین جنایت، بی‌عملی و مماشات باراک اوباما با ملایان تأثیر بسیار گذاشت. سوریه هم علاوه بر تهران و عراق، کانون صدور تروریسم به اروپا و آمریکا گردید.

یادآوری این نکته مهم است که سال‌ها پیش از وقوع ترورها در آمریکا و اروپا، مقاومت ایران به آنان هشدار و انذار داده بود که ادامه‌ مماشات و استمالت با آخوندها، باعث جری شدن خصلت تروریستی‌شان و گرفتن دامن خودتان خواهد شد. همین‌طور هم شد.

اروپا ـ انفجارهای تروریستی، نتیجه‌ مماشات با پدرخوانده بنیادگرایی در تهران

آمریکا خود را هدف این تروریسم دید و به مرحلة‌ جدیدی از ضرورت تغییر مواضع نسبت به حکومت ولایت فقیه رسید. کش و قوس‌های این تحول به انتخابات آمریکا و تغییر ریاست‌جمهوری در پاییز ۲۰۱۶رسید. اوباما ارثیة مماشات و استمالت با ملایان را در کاخ سفید گذاشت و رفت. دونالد ترامپ که از دوران تبلیغات انتخاباتی‌اش مورد بحث و جنجال بسیار پیرامون برنامه‌هایش در خاورمیانه بود، از جانب مردم آمریکا انتخاب شد. سیاست وی پایان بخشیدن به سازش‌ ، سکوت و استمالت اوباما با ملایان بود. او رفتن به عراق و عقد قرارداد با نظام ولایت فقیه تحت نام «برجام» را از اشتباهات بزرگ رؤسای پیشین آمریکا خواند. این مواضع سیاسی و استراتژیک، در انتخابات آمریکا پیروز شد. در جهان تک‌قطبی، همواره نتیجه انتخابات آمریکا بر سیاستهای جهانی اثرگذار بوده و می‌باشد. واضح و آشکار و قابل فهم بود که این اثرگذاری باید متوجه نظام ولایت فقیه باشد. دونالد ترامپ هم صریح و روشن اعلام نمود که دوران مماشات و استمالت با ملایان به پایان رسید. او در مقابل دوربین‌ها و انظار جهانیان، نظام ولایت فقیه را «دیکتاتوری» و ناقض حقوق مردم خود معرفی کرد. چنین مواضع و سیاستی از جانب دولتمردان آمریکایی هرگز نسبت به حق مردم ایران وجود نداشته است. همواره با حاکمان و دیکتاتورها تنظیم و تراز بودند. این اولین بار است که چنین مواضع تندی علیه حاکمان و دیکتاتور نامیدنشان اتخاذ می‌گردد؛ از طرفی داشتن آزادی و دموکراسی و برخوردار بودن از حقوق‌بشر را حق مردم ایران دانسته و به‌رسمیت بشناسند.

برایند تحولاتی را شاهدیم که از سال ۱۳۳۲تاکنون هرگز در سیاست جهانی در ارتباط با ایران وجود نداشته است. باید اعتراف کرد که این پایداری مردم ایران و مقاومت پیشتازانشان بود که چهره واقعی حاکمیت ولایت فقیه را در جهان افشا نمود. اعتراف به حق برخوردار بودن مردم ایران از حقوق‌بشر، حاصل یک پایداری پر شکوه برای چنین پیروزی‌هایی بوده است. کاری سترگ با پیشروی سانتی‌متر سانتی‌متر طی سالیان متمادی در ایران و سراسر جهان صورت گرفت تا چشم جهان را به سه واقعیت باز کرد:
واقعیت ایستادگی و پایداری مردم ایران برابر سرکوب افسارگسیخته طی 39سال حاکمیت قرون‌وسطایی خمینی و خامنه‌ای؛

واقعیت استقلال و اصالت مبارزة‌ مقاومت ایران برای آزادی همراه با پرداخت کهکشانی از شهیدان و دل کندن از بسیاری تعلقات مشروع انسانی جهت نجات مردم و میهنش از ستم و تبه‌کاری نظام و ایدئولوژیی فاسد و انسان‌ستیز.

واقعیت نظام و حاکمیتی سر پا مانده با اعدام و ترور و شکنجه و اسیدپاشی و جنگ و سرکوب و ارعاب و صدور تروریسم به دیگر کشورها.

ایران ـ گسترش جنبش دادخواهی قتل‌عام شدگان

اکنون به مرحله و دورانی سرنوشت‌ساز رسیده‌ایم: به سرفصلی از تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران، به ایستگاه‌ یا تلاقی‌ تحولاتی که منافع مردم و جامعه ما را رقم خواهد زد. ایستگاه و تلاقی‌یی بی‌نظیر در تاریخ ۷۰ساله میهنمان که در عصر ارتباطات نوین جهانی، سرنوشت ما را با سیاستهای جهانی گره زده است. این تحول را خودمان رقم زده‌ و به مختصات و مشخصات و ویژگیِ کنونی‌اش کشانده و رسانده‌ایم. در این تحول، ققنوس درد و عشق‌های مشترک و همپیوندمان از خاکستر رنج‌ها و فراق‌ها و هجرانهایمان برمی‌خیزد و به پرواز درمی‌آید.

در این گیتی که هر کجایش بودیم، ایران ومهر و گهرش را با خود بردیم، همه نیروهای آزادیخواه و وجدانهای بیدار انسانی در سراسر جهان می‌خواهند که حاصل رنج و فراق و فدای رشیدترین فرزندان ایران‌زمین به ثمره نهایی خود یعنی آزادی و رهایی از فاشیسم مذهبی برسد. در این چشم‌انداز:
«من اگر ما نشوم
تنهایم.
تو اگر ما نشوی
خویشتنی.
چه کسی می‌خواهد
من و تو ما نشویم؟».

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر