لينك به منبع:
پیشاهنگان راستین انقلاب ـ مسعود رجوی ۲۲بهمن ۱۳۶۳
…
یاد همه شهدا و یاد آن همه پاکباختگی و شور و غرور ملی و مردمی گرامی باد.
بهویژه باید به روان پاک شهدای پیشتاز فدایی و مجاهد خلق و نیز کلیه
پیشتازان مبارز دیگر درود فرستاد. آنها که بهمثابه پیشاهنگان راستین
انقلاب، با مبارزه مسلحانه راه قیام را گشودند و در این مسیر همه خطرات و
شکنجهها را به جان خریده و از هیچ جانبازی دریغ نکردند.
تأسفبار است که خمینی دجال،
این دزد بزرگ قرن، توانست رهبری انقلاب بزرگ مردم ایران را بهلحاظ تاریخ و
عقیدتی سرقت نماید. او امید و اعتماد تودههای مردم ما و همه دستاوردهای
رهاییبخش انقلاب را سبعانه لگدمال کرد و به جد کوشید تا همه چیز و همه کس و
همه پدیدهها و کلمات انقلابی را، در دریای ظلمت و ابتذال غرقه سازد…
الهام و اثرپذیری جامعه از پیشتازان فداکارش ـ مسعود رجوی، ۲۲بهمن ۱۳۸۰
بالا رفتن آرم سازمان مجاهدين خلق در جريان انقلاب ضد سلطنتي
.
انقلاب ایران، مانند همه انقلابها و دگرگونیهای بزرگ و تاریخی در شرایطی
رخ داد که مردم حکومتگران را نمیخواستند و حکومتگران دیگر نمیتوانستند به
حکومت ادامه دهند.
رژیم شاه که از کودتای ۲۸مرداد
سال ۱۳۳۲۲و سرنگونی حکومت ملی دکتر مصدق، فاقد مشروعیت و مورد نفرت مردم
ایران بود، پس از ربع قرن و پس از تمامی مانورها و رفرمهای ممکن، دیگر
ظرفیتش به انتها رسیده و قادر به حکومت کردن نبود.
مردم
به ستوه آمده دیگر حاضر به تحمل رژیم شاه نبودند و با الهام و اثر پذیری
از پیامهای انقلابی و سازشناپذیر جنبش مسلحانه و پیشتازان فداکارش، به
چیزی کمتر از سرنگونی رژیم شاه راضی نمیشدند.
اثر
تعیینکننده مبارزه مسلحانه در جامعه و بهخصوص درنسل جوان و قشرهای آگاه،
چنان بود که حتی وقایعنگاران رژیم آخوندی به آن اذعان میکنند:
«اگر
اندیشه مبارزه مسلحانه برانداز نبود به هیچوجه نسل جوان و آگاهی که به
عرصه انقلاب میآید و در سال ۵۶ و ۵۷در تظاهرات شرکت میکند، نمیتوانست
کار را به سرانجام برساند. اگر این نبود، حداکثر واقعهیی مثل پانزدهم
خرداد سال۱۳۴۲به وجود میآمد که با اولین سرکوب متوقف میشود و رژیم حاکم
میشود» (حیات نو۸بهمن۸۰).
بله،
درخشش پرچمداران مبارزه مسلحانه و بنیانگذاران مجاهدین به حدی است که
امروز همان دژخیمانی که تا دیروز حتی اسم خیابان حنیفنژاد را در تهران
تحمل نکردند و سنگ مزار او را هم درهم شکستند، لباس اصلاحطلبی به تن نموده
و میگویند:
– «اگر امروز بخواهید راجع به ستارخان صحبتی
بکنید، راحت میتوانید، چرا که کسی روی او حساسیتی ندارد و به منافع کسی
برنمیخورد اما اگر بخواهید درباره مثلاً مرحوم حنیفنژاد صحبتی داشته
باشید، حتی اگر با فکر او مخالف هم باشید، تبعات خاص خود را دارد…» ( عباس عبدی دستیار خوئینیها دادستان ارتجاع در زمان قتلعام مجاهدین در زندانهای خمینیـ صدای عدالت، ۲۰بهمن۸۰).
قیام پرچمداران و میوهچینی مرتجعان
۲۳سال پیش، در زمان انقلاب ضدسلطنتی و سرنگونی رژیم شاه در بهمن ۱۳۵۷، بیش از ۶۰۰درصد جمعیت کنونی ایران بهدنیا نیامده بودند.
در
آن روزگار کلمه انقلاب با آزادی عجین بود و به لوث وجود خمینی و خامنهای و
خاتمی و رفسنجانی آلوده نبود. کلمه انقلاب در همان ماههای آخر در دهانشان
افتاد و قبل از آن بهشدت از آن ترسان و گریزان بودند.
اما
وقتی که پرچمداران و پیشتازان انقلاب قیام کردند و به قول پدر طالقانی راه
جهاد گشودند و از خون آنها سیلابها و توفانها برخاست، آخوندها با تأنی و
تأخیر بسیار، به صحنه آمدند و به میوهچینی پرداختند.
وقتی
حنیف و محسن و بدیعزادگان و جزنی و احمدزاده و پویان (که خونشان را شاه
بر زمین ریخت) و پاکنژاد و خیابانی و اشرف (که خونشان را خمینی بر زمین
ریخت) در شکنجهگاههای دیکتاتوری سلطنتی و در بیدادگاههای نظامی
میخروشیدند و پرچم آزادی را به اهتزاز در میآوردند، این آخوندها کجا
بودند؟ یا گوشه عافیت گزیده بودند و یا برای کسب وجهه و درآمد به هواداری
از مجاهدین و قرائت کتابهای آموزشی مجاهدین، افتخار میکردند.
از سال ۵۴ به بعد هم، که اپورتونیستهای چپنما سازمان مجاهدین
را در یک مقطع متلاشی کردند، امثال رفسنجانی با فتواهای ننگین، انقلاب و
مبارزه انقلابی و مسلحانه را به سود ساواک شاه حرام اعلام کردند و امثال
کروبی و عسگراولادی آشکارا در تلویزیون سه بار شاهنشاه را سپاس گفتند. یعنی
همین که از زیر چتر مجاهدین بیرون رفتند، از تمامی هیأت و هیکل آخوندهای
سیاسی کار آن زمان، چیزی جز ارتجاع خلص و جریان راست ارتجاعی باقی نماند.
در این زمان، خاتمیطلبه ولگردی در خدمت بهشتی (در ظل عنایت دولت شاهنشاهی و
استاد اعظم لژ بزرگ فراماسونری در ایران) بود.
شاه
راهبران و راهگشایان انقلاب دموکراتیک مردم ایران را کشت یا به بند کشید.
خیانتکاران چپنما هم، سازمان و تشکیلات مجاهدین را که تنها جریانی بود که
میتوانست بهلحاظ ایدئولوژیک و تاریخی آخوندهای ارتجاعی را مهار کند،
متلاشی کردند. به این ترتیب راه برای شیخ هموار شد تا به سرقت رهبری انقلاب
و غصب حق حاکمیت مردم ایران بپردازد. بسا فراتر از شاهاین بزرگترین غصب و
سرقت قرن بود.
چنین
بود که شیخ در شقاوت و جنایت به اضعاف روی دست شاه بلند شد. آنقدر که
منتظری (جانشین وقت خمینی) در بحبوحه قتلعام مجاهدین به خمینی نوشت:
”جنایات اطلاعات شما و زندانهای شما روی شاه و ساواک شاه را سفید کرده است
(و) من این جمله را با اطلاع دقیق میگویم“.
بهدنبال
آتشبس تحمیلی در جنگ ضدمیهنی، خمینی برای حفظ نظام به خط و امضای خودش
همه مجاهدین زندانی را «محکوم به اعدام» کرد و با الگوبرداری از اجداد
مسلکی خود ابن ملجم و ابن زیاد و آخوند شمر ذیالجوشن، نوشت:
«رحم
بر محاربین سادهاندیشی است.قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول
تردیدناپذیر نظام اسلامی است. امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به
دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمایید.آقایانی که تشخیص موضوع به
عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند ”اشدّاءعلی الکفار“
باشند…»
بعد هم در
پاسخ به سؤال رئیس قضاییهاش درباره تعیینتکلیف زندانیانی که هنوز محاکمه
نشدهاند و زندانیانی که حکم حبس گرفته و مقداری از زندانشان را هم
کشیدهاند، خمینی اضافه کرد:
«در
تمام موارد فوق، هر کس در هر مرحله، اگر بر سر نفاق باشد، حکمش اعدام است.
سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید… – روحالله الموسوی الخمینی».
بهخاطر
همین جنایتها؛ بهخاطر ۱۲۰هزار اعدام از میان نیم میلیون زندانی سیاسی
شکنجه شده، بهخاطر مجازاتهای ضدانسانی، بهخاطر سرکوب زنان، بهخاطر سرکوب
اقلیتهای دینی، بهخاطر سرکوب ملیتها و بهخاطر صدور تروریسم و ارتجاع
است، که این رژیم تا کنون ۴۹ بار توسط جامعه بینالمللی در مجمع عمومی
مللمتحد و کمیسیون حقوقبشر
مللمتحد محکوم شده است. مطلعین و دستاندرکاران سیاسی بهروشنی میدانند
که به دست آوردن هر کدام از این محکومیتها در وضعیت کنونی جهان طی این
سالیان بهراستی بیشتر و بالاتر از کوه کندن است. کوهی از درد و دریایی از
رنج و خون مردم ایران و فرزندان رشیدش…
لینک: https://www.mojahedin.org/pages/specials.aspx?cat=27
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر