لينك به منبع:
دختری سوری که جنازه برادرش را در کلاس کالبد شکافی دید
تلویزیون العربیه 13ابان95 در گزارشی تکاندهنده گفت:
خوله، دختر ۲۰ ساله سوری، دانشجوی رشته پزشکی، در درس کالبدشکافی شرکت میکند. در این درس دانشجویان با جنازههای حقیقی انسان مواجه میشوند.
خوله، وارد کلاس کالبد شکافی میشود. استاد میگوید: «امروز جنازهیی تازه داریم، شما دانشجویان بسیار خوش شانس هستید».
هنگامی که ملافه سفید از جنازه کنار رفت، خوله آرزو کرد که کاش یک روز بیشتر هم زنده نماند و ای کاش این لحظه نمیرسید که برادرش را جنازه آرامی میدید که بر روی تخت کلاس کالبدشکافی خوابیده است.
جنازه، متعلق به برادرش بود که سه سال پیش از آن، هنگام عبور از یکی از ایستهای بازرسی وابسته به نظام اسد در شهر دمشق، ناپدید شده بود.
آخرین اخباری که به خانوادهاش رسید، این بود که پسرشان به زندان نظامی صیدنایا تحویل داده شده است. یک سال پیش، از خانواده مبلغ بسیار کلانی تنها برای دیدن فرزندشان خواسته بودند.
خوله، شوک زده روبهروی جنازه برادرش ایستاد و به چهرهاش که اکنون لاغر شده بود، نگریست.
به گزارش رسانهها، او دانست که اگر مسأله را بر زبان بیاورد، احتمال دارد او نیز تحت تعقیب قرار بگیرد، از این رو خود را به بیهوشی زد و از کلاس درس به بیرون منتقلش کردند.
خوله نمیدانست که تنها یک دیوار میان او و برادرش در آن دانشکده فاصله داشت؛ دانشکدهیی که اکنون برایش گورستان خیلی چیزها شده؛ از جمله گورستانی برای برادرش که اکنون در لولههای آزمایشگاهی است. گورستانی برای رازی که هیچگاه برای مادرش فاش نخواهد کرد، چرا که خود را ناتوانتر از آن میبینید که بتواند حقیقت را با مادرش در میان بگذارد؛ مادری که شبانه روز برای آزادی فرزندش دعا میکند.
خوله، دختر ۲۰ ساله سوری، دانشجوی رشته پزشکی، در درس کالبدشکافی شرکت میکند. در این درس دانشجویان با جنازههای حقیقی انسان مواجه میشوند.
خوله، وارد کلاس کالبد شکافی میشود. استاد میگوید: «امروز جنازهیی تازه داریم، شما دانشجویان بسیار خوش شانس هستید».
هنگامی که ملافه سفید از جنازه کنار رفت، خوله آرزو کرد که کاش یک روز بیشتر هم زنده نماند و ای کاش این لحظه نمیرسید که برادرش را جنازه آرامی میدید که بر روی تخت کلاس کالبدشکافی خوابیده است.
جنازه، متعلق به برادرش بود که سه سال پیش از آن، هنگام عبور از یکی از ایستهای بازرسی وابسته به نظام اسد در شهر دمشق، ناپدید شده بود.
آخرین اخباری که به خانوادهاش رسید، این بود که پسرشان به زندان نظامی صیدنایا تحویل داده شده است. یک سال پیش، از خانواده مبلغ بسیار کلانی تنها برای دیدن فرزندشان خواسته بودند.
خوله، شوک زده روبهروی جنازه برادرش ایستاد و به چهرهاش که اکنون لاغر شده بود، نگریست.
به گزارش رسانهها، او دانست که اگر مسأله را بر زبان بیاورد، احتمال دارد او نیز تحت تعقیب قرار بگیرد، از این رو خود را به بیهوشی زد و از کلاس درس به بیرون منتقلش کردند.
خوله نمیدانست که تنها یک دیوار میان او و برادرش در آن دانشکده فاصله داشت؛ دانشکدهیی که اکنون برایش گورستان خیلی چیزها شده؛ از جمله گورستانی برای برادرش که اکنون در لولههای آزمایشگاهی است. گورستانی برای رازی که هیچگاه برای مادرش فاش نخواهد کرد، چرا که خود را ناتوانتر از آن میبینید که بتواند حقیقت را با مادرش در میان بگذارد؛ مادری که شبانه روز برای آزادی فرزندش دعا میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر