لينك به منبع:
اگر این فیلمهای مافیایی را دیده باشید، متوجه میشوید که بهشتی عیناً مانند سران باندهای مافیایی تلاش کرده یک پیام خیلی ساده را با کتک و ضرب و شتم و خونین کردن خبرنگار روزنامه مجاهد به سازمان مجاهدین برساند:
حاصل کلام هم یک جمله بیشتر نیست:
یا کوتاه بیایید و بیایید زیر پرچم ما، و یا اینکه همگی اینطوری میشوید.
البته مجاهدین زیر پرچمش نرفتند و هزارها شهید دادند و هنوز هم روی مرام خودشان ایستادهاند و این داستان همینطوری تا الآن ادامه دارد.
حسین غفوری فرد که یکی از وزرای تقریباً ثابت کابینههای آن سالهاست 21اردیبهشت 95 در مصاحبه با خبرگزاری پاسداران موسوم به خبرگزاری فارس نکته جالبی گفته که نشان از صحبتهای دور همی آنروزگار آقایان دارد و فضای درونی بیت خمینی و بهشتی درباره مخالفان سیاسیشان بهویژه مجاهدین را به خوبی تصویر میکند،
غفوری فرد گفته: ما حتی در جمع دوستان و خصوصی خودمان میگفتیم، یک به یک آنها (یعنی مجاهدین) را بکشیم مملکت درست میشود!
کاری که البته با حکم خمینی دژخیم در سال 67 کردند و اینی شد که اینروزها میبینید.
حالا حضرات ماندهاند و پرونده جنایتی که نمیدانند با عواقب آن چهکار کنند؟
باری!
برگردیم سر اصل مطلب خودمان و داستان این خبرنگار کتک خورده!
خبرنگاری که کتک خورده و همه دیگر خبرنگاران عزیز، آزاد هستند تصمیم بگیرند:
یا مثل خبرنگار روزنامه مجاهد بشوند
یا مثل خبرنگارهای خبرگزاری پاسداران که با غفوری فرد نشسته پالوده خورده و مصاحبه کردهاند.
بدبختانه توی این مملکت، کاری کردهاند که اصحاب رسانه یا باید شکنجه شوند یا همدست شکنجهگر شوند.
این تنها چیزی است که در نظام مقدس! ولایتفقیه آزاد است، آزاد آزاد!
حالا بفرمایید انتخاب کنید.
مگر اینکه قوانین حاکم بر ”خانه“ را از بیخ و بن تغییر دهید.
ضرورتی که مجاهدین از همان سالهای آغازین به آن پی بردند و نهایتاً به آن کمر بستند و بهایش را هم بیچشمداشت دادند و باز هم دارند میدهند.
نادر قاضی پور عضو مجلس ارتجاع
در
خبرها آمده بود که یک خبرنگار هنگام تهیه خبر در مجلس شورای آخوندها، توسط
نمایندهیی به اسم قاضیپور مورد ضرب و شتم قرار گرفته، یعنی به زبان
ساده، قاضیپور که بهاصطلاح نماینده مجلس است، خبرنگاره را گرفته و کتک
زده!
اینکه سطح مناسبات در مجلس آخوندها چنین است، خبر تازهیی نیست.
اینکه سطح نمایندگانش هم در برقرار کردن رابطه با دیگران (فرضا خبرنگارها) چاله میدانی است، اینهم خبر تازهیی نیست.
اینکه مجلس چنین ظرفی است و چنین ظرفیتی دارد که میشود داخلش دعوا و چاقو کشی راه انداخت هم، خبر جدیدی نیست،
اگر روزنامههای سال 59-60 را بخوانید میبینید که فرضا هادی غفاری و پرورش و بشارت و حتی نمایندگان دولت و سایر نهادها که برای امور پارلمانی؟ ! به مجلس میآمدند، موقع مواجهه با نمایندگان جناح مخالف، از چه فحشهای ”چارواداری“ ! استفاده میکردند که نگو!
نمایندگان جناح مخالف آنروزها که برخیهایشان هنوز هم زنده و در همین تهران دوران بازنشستگی را در خانه سالمندان طی میکنند، میتوانند به این موضوع شهادت بدهند.
اما برویم سراغ خبرنگاران
سه چهار تا کلیشه از روزنامه مجاهد آنروزگار بهعنوان نمونه خدمتتان تقدیم میشود تا این خبرنگار جدیداً کتک خورده برود خدا را شکر کند که حداکثر چندتا ”چک و لگد“ خورده، خبرنگار روزنامه مجاهد را آنروزها زدند تا خونین و مالین شد و بعد هم با همان پیکر مجروح و لباسهای آغشته به خون بردندش نزد پدر خوانده باند که حرف اصلی را بشنود و برای طرف حساب اصلی ببرد.
قضیه بر میگردد به روز 25مهر سال 1358 خورشیدی
مکان مجلس خبرگان
تهران
اینکه سطح مناسبات در مجلس آخوندها چنین است، خبر تازهیی نیست.
اینکه سطح نمایندگانش هم در برقرار کردن رابطه با دیگران (فرضا خبرنگارها) چاله میدانی است، اینهم خبر تازهیی نیست.
اینکه مجلس چنین ظرفی است و چنین ظرفیتی دارد که میشود داخلش دعوا و چاقو کشی راه انداخت هم، خبر جدیدی نیست،
اگر روزنامههای سال 59-60 را بخوانید میبینید که فرضا هادی غفاری و پرورش و بشارت و حتی نمایندگان دولت و سایر نهادها که برای امور پارلمانی؟ ! به مجلس میآمدند، موقع مواجهه با نمایندگان جناح مخالف، از چه فحشهای ”چارواداری“ ! استفاده میکردند که نگو!
نمایندگان جناح مخالف آنروزها که برخیهایشان هنوز هم زنده و در همین تهران دوران بازنشستگی را در خانه سالمندان طی میکنند، میتوانند به این موضوع شهادت بدهند.
اما برویم سراغ خبرنگاران
سه چهار تا کلیشه از روزنامه مجاهد آنروزگار بهعنوان نمونه خدمتتان تقدیم میشود تا این خبرنگار جدیداً کتک خورده برود خدا را شکر کند که حداکثر چندتا ”چک و لگد“ خورده، خبرنگار روزنامه مجاهد را آنروزها زدند تا خونین و مالین شد و بعد هم با همان پیکر مجروح و لباسهای آغشته به خون بردندش نزد پدر خوانده باند که حرف اصلی را بشنود و برای طرف حساب اصلی ببرد.
قضیه بر میگردد به روز 25مهر سال 1358 خورشیدی
مکان مجلس خبرگان
تهران
پیشاپیش
بدانید که: تازه این خبرنگار روزنامه مجاهد، مبارز زمان شاه بود و زندان
رفته و توسط ساواک شکنجه شده! و در زمستان 57 وقتی از زندان آزاد شده بود،
روی دوش مردم، و با کلی دسته گل، استقبال شده بود!
حالا همچین خبرنگاری داشته در مجلس خبرگان، برای روزنامهاش خبر تهیه میکرده که پاسدارهای بهشتی میریزند روی سرش و خلاصه...
بعد از اینکه خبرنگار مربوطه زیر کتک پاسدارها از حال میرود، دکتر شیبانی که او هم از بنیانگذاران حزب جمهوری بهشتی بود، از راه میرسد و با کلی فحش و فضیحت، طرف را میدهد در یکی از اتاقهای پاسدارخانه همان طبقه مجلس بازداشت کنند.
این شیبانی مثلاً آدم معقولشان بوده و قبلاً هم دوست همین مجاهدین بوده و خلاصه آنقدرها هم غریبه نبوده که طرف را و سازمانش را نشناسد و بگوییم اشتباه کرده، اما همین آدم بهاصطلاح معقول میرود توی همان اتاق پاسدارخانه و با تهدید از خبرنگار مجاهد میخواهد تعهد بدهد که از این پس برای تهیه خبر به مجلس نمیآید!
بعد از مدتی بهشتی (که خودش یک ملتی بود از برای این ملت؟ !، این جمله از شکر پاشیهای امام دجالان درباره بهشتی است، معنیاش هم پای خودش)، بله پس از مدتی بهشتی که تصادفا؟ ! از ماجرا با خبر شده بود،میفرستد و خبرنگار مجاهد را میبرند اتاق کارش در همان مجلس خبرگان.
بعد از چاق سلامتی و اینکه: اهه! چرا اینطوری شدی؟ !
حرف اصلی را به خبرنگار روزنامه مجاهد میزند:
اینهم کلیشه حرفش که در مجاهد همان زمان چاپ شد،
بهشتی به خبرنگار مجاهد میگوید:
چرا در اصول سازمان خودتان تجدیدنظر نمیکنید؟
که چی بشود؟
که شما هم مثل ما حزباللهی بشوید و راه بیفتید توی خیابانها همین کارهایی را بکنید که بچه حزباللهیها میکنند!
بعد هم رو میکند به خبرنگار روزنامه مجاهد و میگوید:
این حرفهایی را که گفتم خوب از ”بر “ کن و برو به سایر برادرانت در سازمان مجاهدین بگو منظورش هم از برادرانت در سازمان مجاهدین، مشخصاً مسعود رجوی بود.
حالا همچین خبرنگاری داشته در مجلس خبرگان، برای روزنامهاش خبر تهیه میکرده که پاسدارهای بهشتی میریزند روی سرش و خلاصه...
بعد از اینکه خبرنگار مربوطه زیر کتک پاسدارها از حال میرود، دکتر شیبانی که او هم از بنیانگذاران حزب جمهوری بهشتی بود، از راه میرسد و با کلی فحش و فضیحت، طرف را میدهد در یکی از اتاقهای پاسدارخانه همان طبقه مجلس بازداشت کنند.
این شیبانی مثلاً آدم معقولشان بوده و قبلاً هم دوست همین مجاهدین بوده و خلاصه آنقدرها هم غریبه نبوده که طرف را و سازمانش را نشناسد و بگوییم اشتباه کرده، اما همین آدم بهاصطلاح معقول میرود توی همان اتاق پاسدارخانه و با تهدید از خبرنگار مجاهد میخواهد تعهد بدهد که از این پس برای تهیه خبر به مجلس نمیآید!
بعد از مدتی بهشتی (که خودش یک ملتی بود از برای این ملت؟ !، این جمله از شکر پاشیهای امام دجالان درباره بهشتی است، معنیاش هم پای خودش)، بله پس از مدتی بهشتی که تصادفا؟ ! از ماجرا با خبر شده بود،میفرستد و خبرنگار مجاهد را میبرند اتاق کارش در همان مجلس خبرگان.
بعد از چاق سلامتی و اینکه: اهه! چرا اینطوری شدی؟ !
حرف اصلی را به خبرنگار روزنامه مجاهد میزند:
اینهم کلیشه حرفش که در مجاهد همان زمان چاپ شد،
بهشتی به خبرنگار مجاهد میگوید:
چرا در اصول سازمان خودتان تجدیدنظر نمیکنید؟
که چی بشود؟
که شما هم مثل ما حزباللهی بشوید و راه بیفتید توی خیابانها همین کارهایی را بکنید که بچه حزباللهیها میکنند!
بعد هم رو میکند به خبرنگار روزنامه مجاهد و میگوید:
این حرفهایی را که گفتم خوب از ”بر “ کن و برو به سایر برادرانت در سازمان مجاهدین بگو منظورش هم از برادرانت در سازمان مجاهدین، مشخصاً مسعود رجوی بود.
اگر این فیلمهای مافیایی را دیده باشید، متوجه میشوید که بهشتی عیناً مانند سران باندهای مافیایی تلاش کرده یک پیام خیلی ساده را با کتک و ضرب و شتم و خونین کردن خبرنگار روزنامه مجاهد به سازمان مجاهدین برساند:
حاصل کلام هم یک جمله بیشتر نیست:
یا کوتاه بیایید و بیایید زیر پرچم ما، و یا اینکه همگی اینطوری میشوید.
البته مجاهدین زیر پرچمش نرفتند و هزارها شهید دادند و هنوز هم روی مرام خودشان ایستادهاند و این داستان همینطوری تا الآن ادامه دارد.
حسین غفوری فرد که یکی از وزرای تقریباً ثابت کابینههای آن سالهاست 21اردیبهشت 95 در مصاحبه با خبرگزاری پاسداران موسوم به خبرگزاری فارس نکته جالبی گفته که نشان از صحبتهای دور همی آنروزگار آقایان دارد و فضای درونی بیت خمینی و بهشتی درباره مخالفان سیاسیشان بهویژه مجاهدین را به خوبی تصویر میکند،
غفوری فرد گفته: ما حتی در جمع دوستان و خصوصی خودمان میگفتیم، یک به یک آنها (یعنی مجاهدین) را بکشیم مملکت درست میشود!
کاری که البته با حکم خمینی دژخیم در سال 67 کردند و اینی شد که اینروزها میبینید.
حالا حضرات ماندهاند و پرونده جنایتی که نمیدانند با عواقب آن چهکار کنند؟
باری!
برگردیم سر اصل مطلب خودمان و داستان این خبرنگار کتک خورده!
خبرنگاری که کتک خورده و همه دیگر خبرنگاران عزیز، آزاد هستند تصمیم بگیرند:
یا مثل خبرنگار روزنامه مجاهد بشوند
یا مثل خبرنگارهای خبرگزاری پاسداران که با غفوری فرد نشسته پالوده خورده و مصاحبه کردهاند.
بدبختانه توی این مملکت، کاری کردهاند که اصحاب رسانه یا باید شکنجه شوند یا همدست شکنجهگر شوند.
این تنها چیزی است که در نظام مقدس! ولایتفقیه آزاد است، آزاد آزاد!
حالا بفرمایید انتخاب کنید.
مگر اینکه قوانین حاکم بر ”خانه“ را از بیخ و بن تغییر دهید.
ضرورتی که مجاهدین از همان سالهای آغازین به آن پی بردند و نهایتاً به آن کمر بستند و بهایش را هم بیچشمداشت دادند و باز هم دارند میدهند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر