لينك به منبع:
آتنا فرقدانی در پایان یادداشت خود افزود: میخکوب زمین شدم... بدنم یخ کرده بود... توان نشستن بر روی زمین از من ساقط شده بود... حتی از دهانم جملهای تراوش نشد که بداند من در هیچ حزبی جای ندارم، چون میدانم خانه از پای بست ویران است... ! دخترک رفت... و من تا به امروز سوالاتش در ذهنم نشخوار میشود، میزند، میکوبد، ولی هرگز نمیگذارم که بخوابد... ! اتنا فرقدانی.
جشن تبدیل اعدام به حبس ابد در قرچک ورامین - اثری از آتنا فرقدانی
آتنا
فرقدانی کاریکاتوریستی که از دیماه 93 بهخاطر کشیدن یک کاریکاتور از
اعضای مجلس ارتجاع دستگیر و اردیبهشت 95 آزاد شد، با انتشار طرحی از زندان،
طی یادداشتی با عنوان ”جشن تبدیل اعدام به حبس ابد در قرچک ورامین “که در
فضای مجازی منتشر شده است، نوشت: این تصویر، یکی از طراحیهای من میباشد که
در زندان قرچک بهمناسبت جشنی که برای تبدیل مجازات اعدام یکی از زندانیان
سالخورده به حبس ابد در زندان برگزار شد؛ کشیده بودم. … در طول زمان جشن،
دختری با خشم به چهرهی من زل زده بود... ! روی تمام بازوهایش رد تیزی و
خودزنی نمایان بود؛ به سمتم بلند شد... ترسیده بودم.. قلبم به تپش افتاد؛
ایستادم... روبه رویم ایستاد، با تلخی چهرهام را ور انداز میکرد... گفت:
من 'سارقم' ، اما تویی که زندانی سیاسی هستی به من بگو چه تفاوتی با جمهوری
اسلامی داری که اینجایی؟ ! تا خواستم شروع کنم، پرسید: آیا تو هم، زمانی
که کیف پولت را بدزدم و رو به رویت بایستم، با پلیس تماس نمیگیری به جای
اینکه از من بپرسی چرا سارق شدم؟ !
تا بهحال در بین زبالهها خوابیدی؟ ! چند بار از پدرت کتک خوردی؟ ! چند بار با کفش کهنه در برف و سرما لرزیدی؟ ! آیا امثال تو هم، مانند نظام حاکم درگیر حزب و حزب بازی نیستند؛ به جای اینکه از قاتل و سارق و... نترسند و ذرهیی از کاستیهای ما را ببینند؟ ! آیا فکر میکنی خانم'مولاوردی'که به اینجا آمدند بهخاطر ما سارقین و قاتلان آمدند یا فقط برای دیدار با امثال تو در این زندان؟ ! اگر ایشان برای ما آمده بودند که حداقل باید با یک نفر از امثال من گفتگو میکردند؛ نه اینکه در راهروها رژه روند و بدون کوچکترین پرسشی از یک نفر، که بدانند چه بر ما در این زندان میگذرد، زندان را ترک کنند! هم شما مخالفان، از ما فراری هستید و هم نظام حاکم در ایران؛ در صورتی که تکتک شما در فقر و بدبختی ما دست دارید!
تا بهحال در بین زبالهها خوابیدی؟ ! چند بار از پدرت کتک خوردی؟ ! چند بار با کفش کهنه در برف و سرما لرزیدی؟ ! آیا امثال تو هم، مانند نظام حاکم درگیر حزب و حزب بازی نیستند؛ به جای اینکه از قاتل و سارق و... نترسند و ذرهیی از کاستیهای ما را ببینند؟ ! آیا فکر میکنی خانم'مولاوردی'که به اینجا آمدند بهخاطر ما سارقین و قاتلان آمدند یا فقط برای دیدار با امثال تو در این زندان؟ ! اگر ایشان برای ما آمده بودند که حداقل باید با یک نفر از امثال من گفتگو میکردند؛ نه اینکه در راهروها رژه روند و بدون کوچکترین پرسشی از یک نفر، که بدانند چه بر ما در این زندان میگذرد، زندان را ترک کنند! هم شما مخالفان، از ما فراری هستید و هم نظام حاکم در ایران؛ در صورتی که تکتک شما در فقر و بدبختی ما دست دارید!
آتنا فرقدانی در پایان یادداشت خود افزود: میخکوب زمین شدم... بدنم یخ کرده بود... توان نشستن بر روی زمین از من ساقط شده بود... حتی از دهانم جملهای تراوش نشد که بداند من در هیچ حزبی جای ندارم، چون میدانم خانه از پای بست ویران است... ! دخترک رفت... و من تا به امروز سوالاتش در ذهنم نشخوار میشود، میزند، میکوبد، ولی هرگز نمیگذارم که بخوابد... ! اتنا فرقدانی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر