لينك به منبع:
فقر در ایران
سایت
معجزه قرن نظام (احمدینژاد) ! روز 26تیر 95 با یادآوری خشم و نفرت مردم
از نظام به علت سقوط وضع معیشتشان، تلاش کرده آن دو جناح دیگر، بهویژه
باند خامنهای را با ترساندن از عصیان و انقلاب مردم، متوجه باند منحله خود
و کارآییهای! منحصربهفردش کند.
اینکه آن دار و دسته مبتذل و چاله میدانی، چقدر قابل جدی گرفتن است، به عوامل متعددی بستگی دارد که مهمترینش ورود جناح رفسنجانی – روحانی به منطقه ممنوعه باند خامنهای از جمله رو کردن فیشهای حقوقی و دیگر دریافتهایی است که سپاه و آخوندهای همکارشان انجام داده و هنوز هم میدهند.
امری که البته نامحتمل است، صرفاً هم به این علت که: خود ”اینها“ کمتر از ”آنها“ دزد نیستند! پروندهیی که جلوی احمدینژاد و باندش هم بود ولی تا روز آخر حکومتش اسم حتی یک نفر از برادران به قول خودش قاچاقچی را اعلام نکرد و رفت.
با این مقدمه نگاهی به آنچه که در این دعوای جناحی گفته شده، و تنها گوشه کوچکی از وضعیت اجتماعی ایران را نشان میدهد، ضروری است.
چند خطش را با هم بخوانیم:
«(در سفر اخیر احمدینژاد به ملارد) کسی نبود که از بیکاری، گرانی، رکود، تورم، عدم توجه به مشکلات، پای مال شدن عزت و شرافت ایرانی و از همه مهمتر نادیده گرفتن قشر مستضعف سخنی نگوید.
یکی میگفت دو سال است که رنگ گوشت قرمز را ندیده. دیگری ناله میکرد که ماههاست نتوانسته برای خانواده خود میوه بخرد. کارگر جوانی فریاد میزد که در 30روز گذشته فقط توانسته نصف روز کار پیدا کند. مادر شهیدی با اشک و آه و ناله از زیر زمین نموری میگفت که سه سال بود در آن با حداقلها زندگی میکرد. پیر مردی از کم شدن مستمری 60سالگی خود گله میکرد. بازنشستهیی عصا بهدست از عقب افتادن اندک حقوق 35سال خدمت خود میگفت. دیگری با همه وجود فریاد میزد کجاست عدالت! چرا یکی 150 میلیون در ماه پول بگیرد اما ما برای گرفتن 2 میلیون وام ماهها باید در صف بمانیم و آخر هیچ. کارمندی مینالید که چند ماه است حقوقی ندادهاند. جانبازی هق هق میکرد که خون برادرانش به هدر رفته و عزتی که برای آن دست و پا و عمر خود را داده بود زیر لبخندهای دیپلوماتیک با شیطان بزرگ دفن شده است.
کارگر مینالید. کارمند مینالید. جانباز مینالید. معلم مینالید. بنا مینالید. بازنشسته مینالید. راننده تاکسی مینالید. دانشجو مینالید. کوچک و بزرگ، همه مینالیدند. »
ستون نویس سایت احمدینژاد در ادامه نوشتهاش شرایط فعلی را با شرایط سالهای اول دهه هفتاد و قیامهای گسترده مردم بر ضد آخوندها مقایسه کرده و نوشته:
«در دهه هفتاد دقیقاً چه اتفاقی افتاد؟ چه بر سر مردم مشهد، شیراز، زاهدان، زنجان، مبارکه، چهاردانگه، ارومیه، اراک، قزوین و در نهایت اسلامشهر آمد؟ مگر غیر از این است که طرح تعدیل اقتصادی که توسط بانک جهانی و آمریکا به 150 کشور تجویز و توصیه شد، باعث به وجود آمدن تورم نزدیک به 50 درصدی و جهش نرخ فقر و بیکاری و آن وقایع تلخ و بحرانهای اجتماعی در ایران بود؟»
و بعد طوریکه دیگران متوجه نشوند درگوشی به حضرت آقایش رسانده که:
«اگر چه نگارنده دوست ندارد از حقیقتی بگوید که دشمن میتواند از آن سوءاستفاده کند. اما در شرایط بحرانی، چارهای جز به صدا در آوردن آژیر هشدار وجود ندارد. تا بهحال هیچ وقت، حتی در اوج هیجانات انتخاباتی سال 88، این مقدار عصبیت، خشم، نفرت انباشت شده، و عقده و کینه نزدیک به فوران در مردم دیده نشده است. باروت اعصاب مردم دیگر نمور نیست!» (سایت احمدینژاد موسوم به دولت بهار 26تیر)
اما جالبترین نکته آنجاست که نویسنده رو به خامنهای گفته: با این اوضاع و احوال، بدانید که مردم در آستانه شورشاند و اگر شورش نمیکنند فقط بهخاطر ”گل روی“ احمدینژاد است و امید به اینکه این آخرین سال حکومت روحانی هم تمام شود و در انتخابات بعدی احمدینژاد را انتخاب کنند! «آنهایی که باید بدانند، میدانند تنها مسالهای که همچون یک 'ضامن' ، مردم را در آستانه 'نقطه رهایی' مردد نگاه داشته، امید به بازگشت احمدینژاد است» . (همان منبع)
از بخش مضحک قضیه (یعنی انتخاب احمدینژاد) که بگذریم این سؤال باقی میماند که: بهرغم طمع ورزی احمدینژاد، راستی برای سال آینده و انتخابات ریاستجمهوری رژیم، آخوندها چه فکری کردهاند؟ بهویژه وقتی که مردم،
هم امام این نظام را دیدهاند،
هم امامزادههای اصلاحاتچی و اعتدالیاش را
و هم رئیسجمهور مستضعف پناهش را!
و به چشم خود دیده و با تمام وجود خود ”حس “ کردهاند که از هیچکدامشان هیچ خیری به ملت نمیرسد!
ظاهرا روزهای خوشی در پیش است!
خیلی خوش!اینکه آن دار و دسته مبتذل و چاله میدانی، چقدر قابل جدی گرفتن است، به عوامل متعددی بستگی دارد که مهمترینش ورود جناح رفسنجانی – روحانی به منطقه ممنوعه باند خامنهای از جمله رو کردن فیشهای حقوقی و دیگر دریافتهایی است که سپاه و آخوندهای همکارشان انجام داده و هنوز هم میدهند.
امری که البته نامحتمل است، صرفاً هم به این علت که: خود ”اینها“ کمتر از ”آنها“ دزد نیستند! پروندهیی که جلوی احمدینژاد و باندش هم بود ولی تا روز آخر حکومتش اسم حتی یک نفر از برادران به قول خودش قاچاقچی را اعلام نکرد و رفت.
با این مقدمه نگاهی به آنچه که در این دعوای جناحی گفته شده، و تنها گوشه کوچکی از وضعیت اجتماعی ایران را نشان میدهد، ضروری است.
چند خطش را با هم بخوانیم:
«(در سفر اخیر احمدینژاد به ملارد) کسی نبود که از بیکاری، گرانی، رکود، تورم، عدم توجه به مشکلات، پای مال شدن عزت و شرافت ایرانی و از همه مهمتر نادیده گرفتن قشر مستضعف سخنی نگوید.
یکی میگفت دو سال است که رنگ گوشت قرمز را ندیده. دیگری ناله میکرد که ماههاست نتوانسته برای خانواده خود میوه بخرد. کارگر جوانی فریاد میزد که در 30روز گذشته فقط توانسته نصف روز کار پیدا کند. مادر شهیدی با اشک و آه و ناله از زیر زمین نموری میگفت که سه سال بود در آن با حداقلها زندگی میکرد. پیر مردی از کم شدن مستمری 60سالگی خود گله میکرد. بازنشستهیی عصا بهدست از عقب افتادن اندک حقوق 35سال خدمت خود میگفت. دیگری با همه وجود فریاد میزد کجاست عدالت! چرا یکی 150 میلیون در ماه پول بگیرد اما ما برای گرفتن 2 میلیون وام ماهها باید در صف بمانیم و آخر هیچ. کارمندی مینالید که چند ماه است حقوقی ندادهاند. جانبازی هق هق میکرد که خون برادرانش به هدر رفته و عزتی که برای آن دست و پا و عمر خود را داده بود زیر لبخندهای دیپلوماتیک با شیطان بزرگ دفن شده است.
کارگر مینالید. کارمند مینالید. جانباز مینالید. معلم مینالید. بنا مینالید. بازنشسته مینالید. راننده تاکسی مینالید. دانشجو مینالید. کوچک و بزرگ، همه مینالیدند. »
ستون نویس سایت احمدینژاد در ادامه نوشتهاش شرایط فعلی را با شرایط سالهای اول دهه هفتاد و قیامهای گسترده مردم بر ضد آخوندها مقایسه کرده و نوشته:
«در دهه هفتاد دقیقاً چه اتفاقی افتاد؟ چه بر سر مردم مشهد، شیراز، زاهدان، زنجان، مبارکه، چهاردانگه، ارومیه، اراک، قزوین و در نهایت اسلامشهر آمد؟ مگر غیر از این است که طرح تعدیل اقتصادی که توسط بانک جهانی و آمریکا به 150 کشور تجویز و توصیه شد، باعث به وجود آمدن تورم نزدیک به 50 درصدی و جهش نرخ فقر و بیکاری و آن وقایع تلخ و بحرانهای اجتماعی در ایران بود؟»
و بعد طوریکه دیگران متوجه نشوند درگوشی به حضرت آقایش رسانده که:
«اگر چه نگارنده دوست ندارد از حقیقتی بگوید که دشمن میتواند از آن سوءاستفاده کند. اما در شرایط بحرانی، چارهای جز به صدا در آوردن آژیر هشدار وجود ندارد. تا بهحال هیچ وقت، حتی در اوج هیجانات انتخاباتی سال 88، این مقدار عصبیت، خشم، نفرت انباشت شده، و عقده و کینه نزدیک به فوران در مردم دیده نشده است. باروت اعصاب مردم دیگر نمور نیست!» (سایت احمدینژاد موسوم به دولت بهار 26تیر)
اما جالبترین نکته آنجاست که نویسنده رو به خامنهای گفته: با این اوضاع و احوال، بدانید که مردم در آستانه شورشاند و اگر شورش نمیکنند فقط بهخاطر ”گل روی“ احمدینژاد است و امید به اینکه این آخرین سال حکومت روحانی هم تمام شود و در انتخابات بعدی احمدینژاد را انتخاب کنند! «آنهایی که باید بدانند، میدانند تنها مسالهای که همچون یک 'ضامن' ، مردم را در آستانه 'نقطه رهایی' مردد نگاه داشته، امید به بازگشت احمدینژاد است» . (همان منبع)
از بخش مضحک قضیه (یعنی انتخاب احمدینژاد) که بگذریم این سؤال باقی میماند که: بهرغم طمع ورزی احمدینژاد، راستی برای سال آینده و انتخابات ریاستجمهوری رژیم، آخوندها چه فکری کردهاند؟ بهویژه وقتی که مردم،
هم امام این نظام را دیدهاند،
هم امامزادههای اصلاحاتچی و اعتدالیاش را
و هم رئیسجمهور مستضعف پناهش را!
و به چشم خود دیده و با تمام وجود خود ”حس “ کردهاند که از هیچکدامشان هیچ خیری به ملت نمیرسد!
ظاهرا روزهای خوشی در پیش است!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر