منبع به لينك:
آيتالله
بيبيسي در تاريخ 10 مرداد 94 يعني 37 سال بعد از به گور سپرده شدن حكومت
پهلوي و ساواك، نبش قبر كرده و اين پيكر پوسيده و متعفن بيرون كشيده ميشود
تا بهظاهر به آن چوب زده شود. درحاليکه همينالان رژيمي حاكم است كه
آقاي منتظري در زماني كه هنوز قائممقام خميني بود، گفت: دستگاه سركوبش روي
ساواك و شكنجهگران آن را سفيد كرده است. رژيمي كه استخوانهاي مردم ايران
را زير فشارهاي فقر و سركوب خردکرده است. رژيمي كه سراسر منطقه، از سوريه
تا عراق و لبنان را با جنگافروزيهاي خود در خون و آتش غرق كرده است.
رژيمي كه جلاد دستنشاندهاش در سوريه روزانه با فروريختن بشکههاي انفجاري
و بمبهاي شيميايي مردم بيگناه را قتلعام ميکند. پس چه چيزي باعث شده
كه آيتالله بيبيسي به فكر نبش قبر ساواك بيفتد و چنين برنامهيي راه
بيندازد؟!
بهتر است ابتدا نگاهي به
معرفي ميهمانهاي اين برنامه و نخود لوبياي اين آشي كه آيتالله بيبيسي
ميخواهد به خورد بينندگانش بدهد، از زبان مجري اين برنامه بيندازيم.
– احمد فراستي از رهبران
عملياتي اداره سوم ساواك يا اداره امنيت داخلي بهطور اخص مخالفت، مبارزه،
خنثيسازي و سركوب گروهها و سازمانهاي داخلي را به عهده دارد.
– عرفان قانعي فرد مورخ،
آقاي قانعي فرد افزون بر يك مصاحبه مفصل كه بهصورت كتاب درآمد با آقاي
ثابتي رئيس اداره سوم ساواك در سالهاي پيش از انقلاب و يك مقاله هم در
مورد تخصيص ساواك نوشته بود.
– سعيد شاهسوندي هم بهعنوان زنداني سياسي هم در دوره پهلوي دوم هم در دوره جمهوري اسلامي
لازم است ابتدا در مورد
شرکتکنندگان در اين برنامه يك توضيحي داده شود. دژخيمي كه بهعنوان يكي از
رهبران عملياتي ساواك به صحنه آمده، عنوانش گوياست و نيازي به توضيح نيست.
اما كسي كه بهعنوان بهاصطلاح محقق معرفيشده نشان از شاه و شيخ دارد. هم
مدافع ساواك منفور و هم خدمتگزار خليفة ارتجاع است.
نفر سوم هم كه با
ردهبندي سرويسهاي جاسوسي بهعنوان كسي كه در زمان دستگيري عضو مركزيت
مجاهدين بوده، معرفي شد، شاگرد جلادي است كه سعيد حجاريان معاون وقت وزارت
اطلاعات در توجيه فرستادن او به خارج براي اجراي مأموريت عليه مجاهدين، گفت
كه او اطلاعاتي نداشت و در خارج كارايي بيشتري داشت. شاگرد جلاد اين
كارايي را با شركت در طراحي ترور شهيد بزرگ حقوق بشر دكتر كاظم رجوي، اثبات
كرد.
براي پاسخ به سؤالي كه در ابتدا مطرح شد، لازم است به گوشهيي ازآنچه آيتالله بيبيسي در اين برنامه به نمايش گذاشته نگاه كنيم:
احمد فراستي: ما سركوب
نميكرديم سركوب كردن با مبارزه كردن با اعمال تروريستي فرق دارد…ما شكنجه
نميکرديم، كار ما فشار و خشونت بود براي كسي كه با زبان خوش حرف نميزد،
آنهم فقط شلاق بود به كف پا…
قانعي فرد: علاوه بر آقاي
پرويز ثابتي با اكثر رؤساي قبلي ساواك مثل شادروان علوي كيا و آقاي
فرازيان، شادروان اماني، آقاي پژمان، آقاي ثابتي و بعضي ديگر افرادي كه
تمايلي به بردن اسمشون خودشون ندارند من گفتگو كردم… ساواك در شناخت
سازمانها و جريانها ميشه گفت موفق عمل كرده و بسياري از خرابکاريها را
تا حد ممكن جلوش را گرفته… من دنبال گمگشته خودم بودم كه اول حركت را چه
كسي شروع كرد از اول ترور را چه كسي به داخل جامعه تزريق كرد آيا ساواك از
روز اول با خشونت و ترور برخورد كرده يا نخير گروهاي سياسي براي مقاصد
خودشون اول ترور را شروع كردند…
احمد فراستي: شكنجه آزار
بدني به يك متهم و يا يك مجرمه، يعني اول متهم هستيد يا مجرم هستيد و بعد
شكنجه خواهيد شد، ضمناً آنکه از شکنجههاي ساواك فرموديد، شکنجههايي است
كه خود شما در سازمان مجاهدين خلق تدوين كرديد، اين نوع شكنجه هايه كه شما
ثبت كرديد كه انجام بشود:
شلاق زدن شيوه مرسوم در
همه زندانها _ حبس در سلول انفرادي _ سلولها به شکلي است كه براي هر
زنداني فضاي كوچكي، جهت هواخوري در سلولش ساختند تا با ساير زنداني ارتباط
نگيرد _ تحميل گرسنگي _ قطع آب گرم حمام در زمستان _ از كار انداختن سيستم
تهويه
سندي است كه آقاي مهندس
علياکبر راستگو از سازمان مجاهدين، مواردي را كه خود مجاهدين، براي شكنجه
اعضاي خودش در نظر گرفتند را اينجا تنظيم كرده و داده…
قانعي فرد: 1700 مورد
خرابكاري ثبتشده در تاريخ معاصر ايران داريم از 10 گروه تروريستي، 11 گروه
تروريستي گروه تروريستي كه 90 درصد كارهايش توسط ساواك کنترلشده. علاوه
بر ساواك، ارتش، شهرباني، ژاندارمري بيش از حدوداً اگر اشتباه نكنم بيش از
1700 نفر مأمور ژاندارمري و ساواك و شهرباني و ارتش كه انسانهايي بودند
درراه ايران به شهادت رسيدند، اينها كشته مي شند بخاطرترقه بازي حضرات،
خوب اون رو هم بايد ديد.
مجري: آقاي فراستي ميگه
در بسياري موارد همكارانش، خودش ناچار بودند اعمال فشار بكنند، به قول
خودشون شكنجه كنند. به دليل اينكه عملياتي را خنثي كنند كه ممكن بود به
قيمت جان آدمهاي بيگناه تمام شه.
شاگرد جلاد (سعيد شاهسوندي): بنده صحبت خودم رو ميکنم طبعاً.
احمد فراستي: شما خوب نميخواهيد عليه جمهوري اسلامي صحبتي بكنيد.
شاگرد جلاد: اين نظر شماست.
مجري بيبيسي: ساواك
چگونه سازماني بود؟ با مخالفان نظام چه رفتاري داشت؟ از مقايسة رفتار ساواك
با گروههاي مسلح و چپ و رفتار اون با ديگر مخالفان چه نتيجهيي ميتوان
گرفت؟
***
با مرور اين قسمت از
برنامة آيتالله بيبيسي اين سؤال مطرح ميشود كه بالاخره چه هدفي را
دنبال ميکند؟ چرا مسائل حاد روز كه برنامة همة تلويزيونهاي خبري و
بينالمللي را پركرده، در اينيکي بهاصطلاح تلويزيون بهكناري گذاشتهشده
تا استخوانهاي پوسيدة ساواك را از گور نزديك به 40 ساله بيرون بكشد و بر
سرش بحثهاي به اصطلاح داغ راه بياندازد؟!
قطعاً هدف از ساختن اين
صحنه، رسيدن به نتايجي در مورد ساواك شاه نميتواند باشد. چرا؟ چون 37 سال
از بهگور سپرده شدن ديكتاتوري سلطنتي و ابزار سركوبش كه ساواك باشد، گذشته و
بحث در مورد چيزي كه وجود خارجي ندارد، موضوعيت ندارد، مگر اينکه قرار
باشد از اين بررسي در مورد وضع موجود نتيجهيي گرفته شود. درواقع جواب در
پاسخ به همان سؤالي است كه مجري آيتالله بيبيسي هم در پايان مقدمة خودش
گفت: «چه نتيجهيي ميتوان گرفت؟»
اول اينکه شكنجه يك
ابزار ضروري براي حفظ امنيت است، براي دفاع از شهروندان است و ساواك هم در
مواردي كه خطري مردم را تهديد ميکرده، از اين ابزار استفاده كرده است.
بهطور خلاصه اگر بحث پرگار آيتالله بيبيسي را جمع بزنيم، در بهترين
حالت ميتوان نتيجه گرفت شكنجه خيلي هم بد نيست. يعني مشروعيت دادن به
شكنجه. ضمن اينکه اين انقلابيون بودند كه ساواك را وادار به دست زدن به
شكنجه كردند. به گفته ساواكي حاضر در پرگار، اول آنها شروع كردند.
دوم ميتوان با شکنجهگر
پشت يك ميز نشست و مذاكره كرد، بايد به شکنجهگر فرصت بحث داده شود، حق
بيان او بايد حفظ شود. اين تصور را كه شکنجهگر دژخيمي است كه بايد در
برابر دادگاه قرار گيرد، بايد به فراموشي سپرد.
سوم تمركز اذهان روي
ساواك به گور سپردهشده است زيرا بههر ميزان كه توجهات را از جهنم كنوني كه
در حاكميت آخوندها وجود دارد دور كند، براي نظام ولايتفقيه غنيمت است.
حالا كه تا حدودي روشن شد
كه سمتوسوي اين برنامه چيست و چه چيزي را نشانه گرفته است بايد به اين
نكته هم توجه كرد كه اين مطالب در چه شرايطي مطرح ميشود و چه شرايطي باعث
شده كه آيتالله بيبيسي اينطور به تكاپو بيفتد.
براي روشن شدن موضوع لازم
است نگاهي به سوابق بيبيسي فارسي بيندازيم تا معلوم شود سر و كلة اين
آيتالله استعماري چه مواقعي پيدا ميشود:
سوابق امدادرساني آيتالله بيبيسي به رژيم آخوندي در مواقع خطير
ايرانزمين|156|76/07/21 گفتار راديو صداي مجاهد در بارهٌ اباطيل راديو بيبيسي
(پنجشنبه 17 مهر76)، به
دنبال خبر انجام پيروزمند 400 عمليات مجاهدين در خاك ميهن و خبر برگزاري
اجلاس بزرگ شوراي ملي مقاومت و قطعنامهيي كه در پايان اين اجلاس صادر شد،
بخش فارسي راديو بيبيسي، با به خدمت گرفتن سعيد شاهسوندي، شاگرد جلاد
اوين و دو مزدور ديگر وزارت اطلاعات، به تكرار لجنپراكنيهاي رژيم آخوندي
عليه سازمان پرداخت و تلاش كرد تا جرم و جنايتهاي اين رژيم از قبيل شكنجه و
اعدام را به مجاهدين و مقاومت ايران نسبت دهد.
تأييد و حمايت رژيم آخوندي در بمباران و حملة هوايي به اشرف
مجاهد 306 ـ 14 تير 72
16 فروردين 71: در پي
شكست حملة هوايي رژيم به قرارگاه اشرف كه رژيم طي آن يك جنگنده ـ بمبافكن و
دو خلبانش را از دست داد، آيتالله بيبيسي توسط يكي از مستخدمانش (به
نام باقر معين) به تيمار آخوندها و مشتومال دادن آنها شتافت و از زبان او
گفت: «به فرض هم كه ما يك هواپيما ازدستداده باشيم، بازهم عملياتمان
موفقيتآميز بوده است»!
تشويق رژيم به حمله هوايي به قرارگاههاي ارتش آزاديبخش
مجاهد 306 ـ 720414- رذيلت پيشگي آيتالله بيبيسي
9 تير 72: «آيتالله
بيبيسي»… در برنامه روز خود با نهايت رذالت به آخوندهاي حاكم بر ايران
تلويحاً خط و رهنمود داد كه با استفاده از فرصت و موقعيتي كه حملهٌ موشكي
آمريكا به عراق به وجود آورده، ميتوان به مجاهدين و قرارگاههاي ارتش
آزاديبخش حمله كرد! آيتالله بيبيسي در گفتار خود، با رضايت و خشنودي از
اينكه بقاياي رژيم خميني گفتهاند ازاينپس براي مقابله با مجاهدين منتظر
حملهٌ آنها نخواهند نشست و به عمليات بازدارنده دست خواهند زد، گفت:
«دولت ايران در وضعيتي اين تصميم را اعلام كرده، كه دولت آمريكا با توسل به
مادهٌ 51 منشور سازمان ملل كه حق دفاع از خود را به رسميت ميشناسد، به
عراق حمله كرد».
خاطرجمعي دادن به رژيم كه نگران عواقب حملة هوايي به مجاهدين و ارتش آزاديبخش نباشد
مجاهد 306 ـ 14 تير 72
در پي شكست تهاجم هوايي 4
خرداد 72 رژيم عليه مجاهدين و ارتش آزاديبخش، يكي از مستخدمان بنگاه
بيبيسي به نام باقر معين به دلداري آخوندهاي انگليسيتبار پرداخت و گفت:
«واكنش بينالمللي در حال حاضر چندان زياد نخواهد بود».
وي در ابتداي برنامه نيز
گفت كه عمليات مسلحانهٌ مجاهدين «در بين مردم اثر بسيار بدي گذاشت و
همينطور باعث اعدام بسياري از اعضاي مجاهدين در زندانها شد».
يقهدرانيهاي «آيتالله بيبيسي» در همدردي با رژيم آخوندي
مجاهد 319 ـ 1 آذر 72
19 آبان 72: آشفتگي و
سرگيجهٌ مرگباري كه در پي اعلام خبر رياستجمهوري خواهر مجاهد مريم رجوي
دامنگير رژيم آخوندي شد، تعادل بخش فارسي راديو بيبيسي را هم برهم زد و
باعث شد كه به مفتضحانهترين صورت همدردي و همنوايياش را با اين رژيم ضد
بشري، بروز دهد و در موضع وكيل و قيّم آخوندهاي انگليسيتبار به دولت
فرانسه نيز ايراد ميگرفت كه چرا حضور خانم رجوي را ميپذيرد:
«… فرانسه ميگفت تا
زماني كه سازمان مجاهدين خلق به فعاليتهاي مسلحانهٌ خود ادامه ميدهد به
اعضاي اين سازمان پناهندگي سياسي داده نخواهد شد. ولي هنوز معلوم نيست كه
پسازاين فاصلهٌ طولاني به چه علت مريم رجوي ميتواند بهعنوان يك پناهندهٌ
سياسي در فرانسه اقامت كند» (بي. بي. سي 19 آبان 72).
مجاهد 319 ـ 1 آذر 72
19 آبان 72: وقتي رژيم
خميني با نارنجكاندازي به سفارت فرانسه و دفتر ايرفرانس، بيچارگي و خشم
علاج ناپذير خود از انتخاب رئيسجمهور آيندهٌ ميهنمان و حضور او در فرانسه
را به نمايش گذاشت آيتالله بيبيسي براي رفعورجوع اين فضيحت به امداد
رژيم آخوندي شتافت و به آخوندها اينطور خط داد:
«با توجه به اينکه دولت
ايران باوجود اختلافاتش با فرانسه ميخواهد روابطش را با غرب بهبود بخشد،
بنابراين ممكن است اين امر (يعني حملهٌ تروريستي به سفارت فرانسه و
ايرفرانس) کارگروههاي مختلف باشد. ازجمله خود مجاهدين، براي بدنام كردن
دولت ايران»! (بيبيسي 19 آبان 72).
آيتالله بيبيسي حملة تروريستي به سفارت فرانسه در تهران را به مجاهدين نسبت داد
2 آذر 72: بيبيسي
فارسي: «گفته ميشود شخصي كه بلافاصله پس از حمله به سفارت فرانسه دستگير
شد، از مجاهدين خلق بوده است». «آيتالله» فرومايه استعماري در جهت
امدادرساني به آخوندها، البته هيچ اشارهيي به تکذيبيههاي مكررّ دفتر
مجاهدين در اين مورد كه توسّط راديوها و خبرگزاريهاي مهم بينالمللي
منتشرشده نكرد.
آيتالله «بيبيسي» و همکاري با اطلاعات آخوندي در بازجويي و گرفتن ندامت از يک زنداني تحت شكنجه
19 دي 75: كمتر از 24
ساعت پس از شكست بزرگترين حملهٌ تروريستي رژيم به دفتر مركزي مجاهدين و
جنايت نفرتانگيز آخوندها كه با توپهاي غولپيكر 320 ميليمتري در مركز شهر
بغداد، بيماران، كودكان و شهروندان بيگناه را به خاک و خون كشيد،
آيتالله «بيبيسي» در هماهنگي با وزارت اطلاعات رژيم، يك اسير
درهمشكسته را پاي خط آورد.
«بيبيسي» درعينحال كه
تصريح ميكرد كه اين زنداني «در بازداشت مقامهاي امنيتي و انتظامي» است،
اظهارات ديكته شده به وي عليه مجاهدين را بهعنوان اعترافات پخش كرد.
ازجمله اعترافات او اين بود كه «به مايك فضايي القا ميكنند از جمهوري
اسلامي ايران، آدم وقتي ميآيد و مواجه ميشود با يکچيزي كه 180 درجه با
آن فضا فرق ميكند».
در همين حال «بيبيسي»
اين بازجويي و سؤال و جواب را هم پخش كرد كه: «شما الآن دولت جمهوري اسلامي
را ميپذيريد، قبول داريد؟» و زنداني مجبور به اعتراف هم ميگويد: «بله
كاملاً ميپذيرم و كاملاً قبول دارم الآن!»
اين همكاري آشكار بخش
فارسي بيبيسي با جلادان شكنجهگر آنقدر رسوا بود و آنچنان با تمامي
عرفهاي بينالمللي مربوط به كار رسانههاي خبري تعارض داشت، كه تنفر و
انزجار افكار عمومي بينالمللي و محافل سياسي و مطبوعاتي در كشورهاي
اروپايي را برانگيخت. ازجمله پارلمان اروپا با صدور قطعنامهٌ شديداللحني
عليه اين اقدام موضعگيري كرد و بيبيسي را در قطعنامهٌ مورخ 9 اسفند 75
تحت عنوان نقض کنوانسيونهاي بينالمللي محكوم كرد. دريکي از بندهاي اين
قطعنامه آمده بود: پارلمان اروپا «از دستگيريهاي گستردة اخير و شكنجهٌ
زندانيان عقيدتي و از پخش اعترافهاي اسيران سياسي از طريق راديوهاي
فارسيزبان، كه ناقض کنوانسيونهاي بينالمللي ميباشد، ابراز انزجار
ميكند».
همون طوري كه ديده ميشود
تمام مواردي كه آيتالله بيبيسي بلندگوي استعماري را بهنفع رژيم آخوندي
كوك كرده، مواقعي بوده كه آخوندها با يك ضربه يا شكست يا رسوايي سياسي
مواجه شدهاند و در اين شرايط سر و كلة آيتالله پيداشده است.
بنابراين اين سؤال مطرح
ميشود كه شرايط كنوني چه شرايطي است كه اينطور آيتالله براي آخوندها
صحنهسازي و از آبروي خودش هزينه كرده است؟ نگاهي به يك نمونه از
صحنهسازيهاي اين نمايش، رسوايي بهخدمت گرفتن جلاد ساواكي براي امدادرساني
به آخوندها را نشان ميدهد:
«احمد فراستي: تعريف
شكنجه را هم اشتباه فرموديد، شكنجه آزار بدني به يك متهم و يا مجرمه، يعني
اول متهم هستيد، يا مجرم هستيد و بعد شكنجه خواهيد شد، ضمناً آن روايتي كه
از شکنجههاي ساواك فرموديد، شکنجههايي است كه خود شما در سازمان مجاهدين
خلق تدوين كرديد، اين نوع شکنجههايي است كه شما ثبت كرديد كه انجام بشه،
شلاق زدن شيوة مرسوم در همة زندانها، حبس در سلول انفرادي، سلولهاي
ساختهشده به شكلي است كه براي هر زنداني فضاي كوچكي جهت هواخوري در سلولش
ساختهاند تا ساير زندانيان ارتباط نگيرد، تحميل گرسنگي، قطع آب گرم حمام
در زمستان، از كار انداختن سيستم تهويه…
مجري بيبيسي: اين سند چيه آقاي…
احمد فراستي: سندي هست كه
آقاي مهندس علياکبر راستگو از سازمان مجاهدين مواردي رو كه خود مجاهدين
براي شكنجة اعضاي خودشون در نظر گرفتن رو اينجا تنظيم كرده و داده كه…»
مشاهده ميشود كار رژيم
به كجا رسيده و كفگيرش تا كجا به تهديگ همة مزدوران سوخته و نيمهسوخته
خورده است كه مجبور شده براي تكرار اباطيل وزارتساخته، دست به دامن دژخيم
ساواك شود.
بعد از مرور بخشي از
صحبتهاي جلاد ساواكي، حالا نگاهي به حضور شاگرد جلاد داشته باشيم. به كسي
كه توسط سرويسهاي اطلاعاتي بهعنوان «مركزيت» مجاهدين ردهبنديشده است.
عنصر كثيف و فرومايهيي با كارنامهيي مملو از خيانت و جنايت، از اوين تا
آلمان و تا همنشيني و همنوايي با مقام ساواك شاه بهمنظور امدادرساني به
شيخ در پيشگاه آيتالله بيبيسي.
تسليم و زانو زدن در مقابل دشمن
تلويزيون رژيم – پاسدار جعفري معاون سياسي امنيتي استانداري كرمانشاه – 3 مرداد 86:
«زماني كه درگيريها
خاتمه يافته بود و شبي كه ما رفتيم يکدفعه ديديم از داخل سپاه فرياد يك
نفر بلند شد، فرياد ميزد كه من فلاني هستم، بعد رفتيم جلو، ديدم سعيد
شاهسوندي است… بعداً كه با او صحبت ميکرديم…گفت ديدم… عجب در پادگان
منافقين شور و هيجاني هست، همه دارند سوار تانك ميشوند، سوار خودروها
ميشوند… تعريف ميكرد كه من هم وقتي آن جو را ديدم، قبول كردم و گفتم
همراه ميشويم و با توجه به اينكه مسئوليتي نداشتم من را با يک راننده
قراردادند و آمديم اينجا … بههرحال، زماني كه رسيديم اينجا، بعد از
درگيريها كه بعد از دو روز ما ضربه خورديم ميگفت… نهايتاً اسير نيروها
شد… ايشان فرياد ميزد كه من بايد در دنيا افشا بكنم كه چهره منافقين چه
بود»
سعيد شاهسوندي پس از
تسليم خيانتكارانة خود به پاسداران حوالي اسلامآباد و انتقال به اوين، در
خدمت دژخيمان قرار گرفت و در همة جنايتهاي آنان از دستگيري، شكنجه،
تيرباران و زدن تير خلاص به شمار زيادي از مجاهدين در زندان مستقيماً شركت
كرد. او رد و اطلاعات نزديکترين اقوام و آشنايانش و اطلاعات دورترين
هواداران مجاهدين را که در تهران و شيراز ميشناخت در اختيار دژخيمان گذاشت
همچنين كليهٌ اطلاعات خود را دربارهٌ هواداران و پناهندگان ايراني كه در
فرانسه و آلمان ميدانست، در اختيار رژيم قرارداد. وي در طرح ترور دكتر
كاظم رجوي دست داشت. سپس بر اساس خط حجاريان كه آن موقع از سران وزارت
اطلاعات بود، براي انجام مأموريتهاي جاسوسي و تروريستي عليه مجاهدين و
مقاومت ايران به آلمان اعزام ميشود.
سعيد امامي در
بازجوييشاهسوندي با غريزه ضدانقلابي و ضد انساني خود، «ماهيت يكسان و مشابه
شاهسوندي» را كشف كرد! در اعترافات سعيد امامي كه تنها در 17 جلسه، ارتكاب
350 قتل را به عهده گرفته است، از شاهسوندي و بازجوئيهاي او تعريف ميكند
و اذعان ميکند كه در برخورد با شاهسوندي« شگفتزده شده»!
مصاحبههاي راديويي و تلويزيوني شاگرد جلاد
در سال 67 پسازآن كه
مجاهدين به طرز گستردهيي جنايتها و همکاريهاي سعيد شاهسوندي با رژيم
آخوندي را افشا كردند، رژيم او را كه ديگر كارت سوختهيي محسوب ميشد علني
كرد و به مصاحبههاي تلويزيوني كشاند. در خيمهشببازي تلويزيوني رژيم
خميني اين آلت فعل مفلوك را بهعنوان عضو مركزيت سازمان مجاهدين معرفي كرد.
بهنحويكه گويي تا روز قبل از ورود به اوين عضو مركزيت مجاهدين بوده است!
حال آنكه:
اولاً: اين فرد خيانتکار هيچگاه مسئول هيچ بخش يا نهادي در سازمان مجاهدين نبود.
ثانياً: سعيد شاهسوندي قبل از سال 63 دو نوبت از سازمان مجاهدين اخراج شده است.
و سرانجام از اواسط سال
65 از روابط دروني سازمان مجاهدين نيز براي سومين بار به دليل بريدگي و
مسائل حاد اخلاقي اخراج شده است. شرح اين مراتب تماماً به خط و امضاي خودش
موجود است و ساواك خميني نيز در نمايش تلويزيوني بهطور تلويحي به وجود
آنها اذعان كرد.
يک سال بعد از انجام
مأموريت ترور دكتر كاظم رجوي، آخوندها شاگرد جلاد اوين را به آلمان
فرستادند تا با استفاده از شرايط سياسي ناشي از جنگ كويت، او را تحت عنوان
مضحك «عضو كميتهٌ مركزي مجاهدين» عليه مقاومت ايران بهخدمت بگيرند. اين
بار وزارت اطلاعات نامبرده را با مأموريت و ادعاي محاكمه مسعود رجوي به
اروپا فرستاد.
شاهسوندي سالها نقش بازي
ميكرد تا ماهيت پليد و آلوده خود را بهعنوان مأمور اطلاعات آخوندي پنهان
كند ولي سعيد حجاريان طي مصاحبهيي، پرده از راز افشاشده شاگرد جلاد اوين
برداشت!
نقش سعيد حجاريان در طرح اعزام شاگرد جلاد به خارج كشور براي ادامه مأموريت
حجاريان ـ نشريه چشمانداز 31 خرداد 84
«خرسندم كه سهمي در نجات
جان سعيد شاهسوندي، كه او هم از نيروهاي بالاي سازمان بود، داشتهام. من
همين كار را سر شاهسوندي كردم و آنجا به نتيجه رسيدم… اطلاعاتش به درد كسي
نخورد. به قول خودش او را (K)، يعني كانديد عضو كرده بودند و رده
سازمانياش را تنزل داده بودند»
سالها پيش از اين مقاومت
ايران رسماً گفته بود كه فرستادن سعيد شاهسوندي به خارجه يك خط جديد است
تا عناصر خودفروخته بهعنوان اپوزيسيون مقاومت!« کارکردي دوگانه» براي رژيم
داشته باشند.
اعتراف شاگرد جلاد به طرح وزارت اطلاعات
نگاه نو 21 بهمن 85- مصاحبه مسعود بهنود با شاهسوندي
مسعود بهنود: همين
تشكيلاتي كه شمارا شكنجه ميکند، شمارا از زندان ميآورد بيرون و …شمارا
سوار هواپيما ميکند و شما راهي جهان آزاد ميشويد و در قفس را باز ميکند و
شمارا پرواز ميدهد و همين لحظات و چندي بعدازاين هست كه شروع ميشه حملات
شديد سازمان مجاهدين عليه شما؛ و شما تبديل به يك خائن ميشويد …
شاهسوندي: اونهايي كه
باعث آزادي من شدند کاملاً يك طيف بودند در حاكميت و حتي در وزارت اطلاعات و
اونهايي كه ميزدند و ميدريدند و فحاشي ميکردند يك طيف ديگر بودند.
درواقع جرياني كه باعث آزادي من شد و من امروزه بايد اسم بيآرم، آقاي
حجاريان بودش و كساني از ياران آقاي حجاريان در زندان بودند كه ميآمدند با
من ملاقات ميکردند.
حالا بايد به پاسخ سؤال
ابتدايي پرداخت كه چرا در اين شرايط رژيم به چنين امدادرساني نياز دارد و
آيتالله هم البته در خدمت حاضر است؟ در سوابق ديديم كه آيتالله بيبيسي
چطور سر بزنگاههاي خطير براي امداد به آخوندهاي تحت الحماية خودش سر
ميرسد. حالا رژيم در كدام بزنگاه قرار دارد؟
با يك نگاه به رسانههاي
رژيم و آنچه اين روزها بهطور شبانهروزي توسط سردمداران رژيم و مهرهاي هر
دو باند عنوان ميشود، ميتوان فهميد كه در شرايط پس از خوردن زهر اتمي،
رژيم در موقعيت بسيار خطيري قراري گرفته است كه خودشان از آن با عنوانهايي
مثل «پيچ خطرناك تاريخي» يا «شرايط بسيار خطير» نام ميبرند. در اين شرايط
البته نظام ولايت به امدادرساني ويژه نياز دارد، بهخصوص كه پس از زهر
خوران هستهيي، رژيم بهشدت نگران زهر حقوق بشر است كه مجاهدين عزم كردند كه
اين زهر را هم مثل زهر اتمي به حلقوم رژيم بريزند. اين وضعيت خطر شرايط را
براي رژيم مضاعف كرده است. پس خيلي طبيعي است كه آيتالله در اين بزنگاه
نيز بساط کمکرساني را پهن كند.
در پايان نگاهي به خبري
كه سه روز پس از پخش اين برنامههاي رسوا اعلام شد، بهتنهايي گوياي اين
امدادرساني ويژه و سر بزنگاه توسط آيتالله بيبيسي است:
«روز سهشنبه معلوم شد كه
دولت ايران به بيبيسي براي اولين بار بعد از 6 سال اجازه گزارش از ايران
ميدهد. گزارشگر تايم تأكيد ميکند كه عملاً اشتباه خطرناكي است كه فكر
شود وضعيت (فشار روي خبرنگاران) كاهش پيداکرده است». (مجله تايم 13 مرداد
94)
بله اين هم مزد آيتالله
بيبيسي و معلوم ميشود كه برنامة رسواي پرگار پيشپرداخت بازگشت اين
بلندگوي استعماري به ايران تحت حاكميت آخوندها بوده است.
كلام آخر اينكه آيتالله
بيبيسي از اين روشهاي ننگين جز هر چه رسواترشدن خودش در ميان مردم
ايران هيچ نتيجة ديگري به دست نخواهد آورد. مقاومت ايران، افتخار ميكند كه
همچون مصدق بزرگ مورد كينه و حملهٌ يک چنين بلندگوي استعماري معلومالحالي
باشد.
دستگاه ننگين جاسوسي و
جاسوس پروري كه بقول شاعر نامدار ميهنمان شاملو، بيبيسي «دستگاه تبليغاتي
دولتي كه به جلاد ملت ما شمشير ميفروشد» و «حرامزادهترين نوع سانسور»
است.
پاسخ نهايي را هم از زبان شاعر ميهنمان خاقاني بشنويم كه گويي امروز درباره اين آيتالله پليد و پرگار ننگينش سروده است:
همين نام بايد كه ماند نه ننگ
بدين مركز ماه و پرگار تنگ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر