جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۵ خرداد ۶, پنجشنبه

مي‌آموزم زتو، من آرامش ندارم، سر سازش ندارم



 بهداد رضايي از رزمگاه لیبرتی
از مترسکی سؤال كرد: «آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشدهای؟»
پاسخ شنيد: «در ترساندن دیگران برای من لذتی به یاد ماندنی است، پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمیشوم
اندكي انديشيد و گفت: «راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم
مترسك گفت: «تو اشتباه میکنی! زیرا هيچ انساني نمیتواند چنین لذتی را ببرد مگرآن‌که درونش مانند من، با کاه پر شده باشد.»
سال 57 ميهن عزيزم به دست يك عده موجودات انسان‌نما كه درونشان از كاه پر شده است افتاد، رهبرشان يك مترسك دجال و خون‌آشام با نام كثيف خميني بود و حكومت را قبضه كرد. واقعاً درون او از كاه كه چه عرض كنم، از عصارة همة پليدي‌ها پر شده بود. زيرا از جناياتش لذتي بي‌حد وحصر مي‌بْرد. نقل است كه لاجوردي سرشكنجه‌گر زندان اوين، هر روز قبل از صبحانه گزارش اعدام مجاهدان را به خميني اطلاع مي‌داده است! تا ولع و اشتهاي حيواني‌اش سيراب شود. اكنون وارث پليدش خامنه‌اي چه‌ها كه با اين مردم نكرده و نمي‌كند. سال گذشته خبري من را به واقع شوكه كرد. به‌دليل عبور وانت از روي دو كودك كه زير كارتني خوابيده بودند، يكي از آن‌ها در همان لحظه جان سپرد و ديگري به شدت مصدوم شد. (سايت هرانا 2/5/94)
هنوز هم با يادآوري اين خبر تمام تنم مي‌لرزد. احساس مي‌كنم قلبم توان تحمل آن را ندارد و انگار مي‌خواهد بايستد. هنگامي كه در كوچه‌هاي تهران كودكان يتيم و گرسنه را مي‌ديدم احساس مي‌كردم نمي‌توانم راحت باشم و بايد كاري كنم. ابتدا مي‌رفتم به‌آن‌ها كمكي كنم اما قانع نمي‌شدم، زيرا صحنه‌هايي بود كه اصلا كاري نمي‌توانستم بكنم، اعدام جوان 18 ساله در لويزان، شلاق بر كمر نحيف جوان ديگري در ميدان ونك، قطع دست يك جوان از ناحيه مچ در ميدان خراسان، ريختن اسيد برصورت زنان و در ادامه غارت و دزدي اموال مردم، فقري كه هروز مردم را شلاق‌كش و وادار به خودسوزي و خودكشي مانند پرت كردن خود از ساختمان مي‌كرد.
آخوند جنايتكار روحانيِ مترسك نيز به اين جنايات شدت بيشتري بخشيده است. جهت ايجاد ترس و وحشت ِبيشتر، عامدانه تمامي جنايات را در ملأ عام انجام مي‌دهد! تا به جوان‌ها القاء كند اميدي به آزادي و زندگي سعادت‌مندانه نداشته باشند. آن‌ها كوچك و ناچيز هستند و بايد زير همين نعلين ما لگدمال و كوبيده شوند. يادم مي‌آيد تحت تاثير همين فشارها، مادرِ دوستم به من مي‌گفت پسرم سياست پدر و مادر ندارد، دنبال اين كارها نرو! به دانشگاه و زندگي خودت بچسب!؟
اما تاريخ اين را نمي‌گويد! اگر كمي در لابه‌لاي صفحات آن كندوكاو كنيم، مي‌بينيم كه در میان انسان‌هایی که به دنیا می‌آیند و سپس در می‌گذرند، كساني هستند که زندگیشان، حیاتی خلاق و جوشان است و مرگشان، نه نیستی، که جاودانگی است. زیرا خالقان اميد، قدرت معنوی و حیاتي پاینده‌ هستند.
من يكي ازجوان‌هاي بي نهايت خوشبخت ايران هستم. زيرا يكي از استادان بزرگ زندگي را پيدا كردم! يك ماه كنعاني! كه در تاريخ انسان برمسير بيگانگي به سمت يگانگي مي‌تابد. در واقع او ماه كنعاني تمامي مجاهدين و به طور خاص دلبر گلگون عذار، مرشد و راهنماي برادر مسعود مي‌باشد. او محمد آقا ـ محمد حنيف نژاد ـ است. در جهاني كه مترسك‌ها هرلحظه مي‌خواهند براي بقاي ننگين خود مردم را بترسانند، محمد آقا با فداي بي چشمداشت، ظرفي سرشار از ارزش‌هاي توحيدي و برابري براي هميشة تاريخ، در مبارزه خلق كرد. به همين علت همواره خودم را زير بال و پر او حس مي‌كنم. حسي از هر لحظه نو شدن و هر لحظه دچار ناتواني در بجا آوردن شكر اين نعمت! بله محمد آقا از اينكه برزگترين رؤيايش يعني بناي يك سازمان با آرمان توحيدي براي هميشه تحقق يابد، ترسي نداشت. زيرا مي‌دانست لياقتش را دارد و مي‌تواند از عهدة آن بربيايد. او نشان داد به خاطر كشمكش‌هاي پوچ زندگي نبود كه ما به‌دنيا آمديم! ما به دنيا آمده ايم تا الهام بگيريم، عشق بورزيم، نماز بگذاريم و با ستمگران براي تحقق آزادي بجنگيم.
محمد آقا انقلابي بزرگ، با شهادت خود دنياي قدرقدرتي شاه را به هم ريخت و نظمي نو در هميشه مبارزه به وجود آورد. رهبري كه اول از خود شروع كرد و نشان داد وقتي ازعدل و قسط صحبت مي‌كنيم، كاري ذهني و بازي با واژه‌ها نيست و كلمات را مفت و بي‌حساب وكتاب به كار نمي‌بريم ، ما اين كاره نيستيم.
محمد آقا يكپارچه یکرنگی، صمیمیت، صفا و پاکیزگی بود والا که راهش اينگونه ماندگار نمي شد. در آن روزها كه با دستگيري بيش از 90درصد كادرها و اعضاي مركزيت سازمان، امیدی در افق پيدا نبود، او چیزی در دوردست‌ها در آسمان مي‌ديد و كليدي در جيب داشت! «نثار كردن و پرداخت».
در آخرين ملاقات با پدرش با شوقي وصف ناپذيري مي‌گويد: «ما رهرو امام حسین هستیم، سال‌های سال گفتیم ”یا لیتنی کُنت معکم فافوز فوزاً عظیما” الآن وقتش رسیده است، باید به وظیفه تاریخی و عقیدتی خودمان عمل کنیم.» كاري كه محمد آقا در آن سياهي و ظلمات انجام داد، بیان و حقیقت یک سرچشمه سرشار‌کننده است با نام «عشق» و «پیمان»، با ویژگی و خصلت ضعف‌زدایی، شکیبایی و جوشش نیروی غران و شکافندة مبارزاتی که امام حسين (ع) بارزترین مصداق آن بوده و در مواجهه با یزید به‌اثبات رسانید و این آموزش و الهامی است که محمد آقا به آن اندیشید و با ‌عشق به مولا، بر سر پيمانش رفت.
بردرگه دوست هر كه صادق برود تا حشر زخاطرش علائق برود
فداي او شگفتي عجيب و رويدادي عظيم شد جنبشي كه بايد نابود مي شد اوج گرفت. انگار در آن شهادت، منتهاي هستي و زندگي بود كه فوران كرد، بي جهت نبود كه پس از او در ميان مبارزان و مجاهدان ارزشي براي ادامه مسير ثبت شد«جنگيدن تا سرحد مرگ با فداي بي چشم داشت» و اين یک «پیمان» است میان خدا و پیامبر(ص) و امامان(ع) بسته شده و توسط مجاهدينِ راه و طريقت آن‌ها دنبال می‌شود.
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافری است رنجیدن
ويليام فالكنر مي‌گويد: «انسان بدان سبب جاودانه است كه پايداري مي‌كند».
محمد آقا نشان داد مهم چگونگي رسيدن به اين راه نيست بلكه چگونه ماندن در اين راه است و تنها كليد پايداري، فداي بي چشم‌داشت مي‌باشد و چه زيبا احمد شاملو نوشت:
بگذار آفتاب نيز برنيايد
به خاطر فرداي ما
اگر بر ماش منتي است
چرا كه عشق خود فرداست، خود هميشه است.
من، نسل بعد از سال 57 هستم كه هرگز محمد آقا را نديدم. اما الحق برادر مسعود چنان عشقی از او در دل ما كاشت كه می‌توان امروز هم بنیاد ارتجاع را زد و خواهر مريم سمبل و خواهران شوراي مركزي الگوهاي ما در اين عشق به آرمان و جنگيدن براي تحقق آن هستند. به همين علت در مقابل سياهي و تباهي نظام ولايت فقيه، آرمان محمد آقا در قلوب تك به تك مجاهدينش ريشه دوانده و مي‌گويند:
ماه كنعاني، مي‌آموزم زتو
من آرامش ندارم، سر سازش ندارم
صداي زنده بودن در خروشم، به ساحل چون بيايم خموشم
به هنگامي كه دنيا به فكر ما نيست، براي مرگ هم درخانه جا نيست
اگر خاموش بنشينم روا نيست، دل از دريا بريدن كار ما نيست.
بهداد رضايي

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر