جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۵ فروردین ۱۲, پنجشنبه

نامه پریا کهندل به پدرش زندانی سیاسی صالح کهندل

پریاکهندل:
سلام بابای عزیزم...
برای تو نوشتن خیلی سخت است. چندین بار برایت نامه ام را نوشتم ولی دوباره عوضش میکردم...چون همه ی حرفهایم را نمیتونم در قالب یک نامه برایت بنویسم. ولی بعد از دیدن فیلم چهارشنبه سوری و عکس های عیدتان آنقدر غرق شور و افتخار شدم که کلمات و جملاتم بی اختیار بر روی کاغذ می نشست، بدعادتم کردی به هر هفته مخاطبم شدن و برایت نوشتن...هنوز هم هر چهارشنبه به دستم نگاه میکنم و یاد مهری می افتم که اجازه نامه ی من برای شنیدن صدای تو بود ....هنوز هم تمام خیالات و رویاهایم از همان راهروهای گوهردشت میگذرد....هنوز هم یاد برگه ی کوچکی می افتم که رویش نوشته بود صالح کهندل بند 4 سالن 12....همان برگه ای که میخواست هر ثانیه نبودنت را به رخم بکشد.... و چقدر دلم تنگ شده برای اون پیروزی های دونفره....وقتی که میخواستند ما را مغلوب کنند، ناراحت کنند، باز میخندیدیم که ثابت کنیم اگر قرار است کسی شکست بخورد آنها هستند نه ما .... من خندیدن را هم از تو یاد گرفتم....و اولین پیروزی را هم با تو تجربه کردم...و حتی اولین جنگ را با تو لمس کردم...وقتی برای شنیدن کلمه به کلمه ی حرفهایت باید از 7 خان میگذشتم و از 7 تیغ سانسور....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر