جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۵ فروردین ۱, یکشنبه

جمشید پیمان:‌ بـــــــــــهـــــــــار آمــــــــــــــد، امّا آزادی جــــان، هـــنـــــــوز نــــــه!

جمشید پیمان
ــ آمدن بهار را به عزیزانم در لیبرتی، به ادامه دهندگان مسیر مبارزه برای آزادی در البانی، به اشرف نشانان در سراسر جهان، به قلب تپنده ی مقاومت یعنی مردم ایران و به رهبران شایسته و ارزنده مقاومت، مسعود و مریم، شادباش می گویم؛ برای همگی شان تندرستی و شادی و آرامش پایدار و از همه بالا تر و با اهمیت تر،در مبارزه سترگشان برای سرنگونی نظام آخوندی و استقرار آزادی در ایران، پیروزی قطعی آرزو می کنم.
ـــ دوستان نازنین، بهارآمد امّا آزادی جان باز هم نیامد. آزادی مثل بهار نیست که خودش بیاید، با دعوت بی دعوت، و خودش برود با خدا حافظی و بی خدا حافظی. حکایت حضور آزادی حکایت دیگریست، حکایتی پر از شگفتی و سرشار از رمز و راز و آمیخته با شور و شیدائی.

ــ هر کسی ممکن است خودش بیاید، با دعوت ویا بی دعوت. فقط و فقط این آزادی است که دعوتش هم بکنید،التماسش هم بکنید، با پای خودش نمی اید که نمی آید.
ـــ آزادی را هر که می خواهد باید هفت جامه آهنین و هفت کفش و عصای آهنین فراهم آورد و راه بیفتد و برود سراغش، دامنش را بگیرد و با خیل خیل مراقب و محافظ جان برکف و فدائی او را در هودجی ساخته ی دل و جان، بنشاند و بیاوردش. کاری که مجاهدان و مبارزان واقعی راه آزادی ایران طی سال های طولانی با پشتکار و از جان گذشتگی انجام داده اند و تا تحقق آرمان بزرگشان همچنان ادامه خواهند داد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر