جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۵ آبان ۶, پنجشنبه

این‌جا کجاست؟

لينك به منبع:
آگهی فروش نوازادی که 20روز به تولدش مانده، در ایستگاه اتوبوس خیابان آزادی

آگهی فروش نوازادی که 20روز به تولدش مانده، در ایستگاه اتوبوس خیابان آزادی


خوب به  تصویر بالا نگاه کنید. چه می‌بینید؟
این‌جا کجاست؟
این‌جا ایران است. سرزمینی پهناور با بیش از 700میلیارد بشکه نفت و 34تریلیون مترمکعب گاز و انبوه معدن و امکانات طبیعی و مصنوعی و سرمایه‌های سرگردان.

این‌جا تهران است. پایتخت سرزمینی که نیم درصد از مردمش صاحب همان سرمایه‌ها و معادن و ذخایرند و ۹۹.۵درصد باقیمانده صاحب جانشان هم نیستند.

این‌جا خیابان آزادی مرکز پایتخت همان سرزمین پهناور است. در این‌جا این نیم درصد از مردم در کمال آزادی در کنار آن ۹۹.۵درصد زندگی می‌کنند. در این خیابان _آزادی_ همه چیز آزاد است.

برای نیم درصد‌ی‌ها ریا و ربا آزاد است؛ خرید مدرک دکترا و فروش آرا آزاد است؛ غصب زمین و فروش دین و معامله کلان تریاک و شیشه و هرویین آزاد است. آری برای این جماعت _نیم درصدی_ نه تنها خرید انسان و فروش خدا که هر نوع دودوزه‌بازی و فساد و دست درازی به نوامیس بقیه آزاد است... اما 99درصدی‌ها در این خیابان چون قدرت خرید ندارند فقط برای فروش آزادند. آزاد آزاد!. آزادی فروش چشم؛ فروش کلیه، فروش کبد و فروش فرزند...

بله! در این خیابان برای آنان فروش نوزاد هم آزاد است؛ فروش جان برای قرصی نان و فروش اندام در مسیری نافرجام... !

در این تابلو مادری نوزاد به دنیا نیامده‌اش را در همین ایستگاه آزادی به حراج می‌گذارد.

روز پنجشنبه 29مهر 95 به‌دنبال پیگیری یک خبرنگار در این مورد مشخص شد که به علت ضربه مغزی پدر نوزاد و ناتوانی مالی خانواده برای عمل جراحی، مادر تصمیم گرفت نوزادی که 20روز به تولدش مانده را به حراج بگذارد... یک ایستگاه جلوتر مادری خبر از فروش کودک 5ساله‌اش می‌دهد و بخشی از دیوار بانک صادرات در همین آزادی پر است از آگهی فروش کلیه و کبد با تخفیف ویژه.

این در حالی است که حقوق رسمی و خالص مدیران بی‌سواد و مجیزگوی ولایت چند ده و چند صد میلیون تومان و واحد دزدیهای نجومی سران و مقامات رسمی کشور میلیارد و هزار میلیارد است. آخوند صادق لاریجانی که بالاترین مسئول قضاییه است و بایستی با ترازوی عدل، عدالت را و انصاف و برابری را در میان مردم تقسیم کند، خود یکی از همان نیم درصدیهاست که همین روزها خبر 63حساب شخصی با موجودی هزار میلیاردی آن افشا شد. وی به همراه برادرش _محمدجواد لاریجانی معاون بخش حقوق‌بشر همین قوه_ دهها هکتار از زمینهای اطراف ورامین را برای گاوداری غصب کرده و هنوز پرونده‌اش باز است.


خوب به این تصوری نگاه کنید. چه می‌بینید؟ کمی پرده را کنار بزنیم و از سطح تصویر به عمق برویم.

می‌دانیم که عشق و عاطفه مادر به فرزند از بی‌شائبه‌ترین، بی‌رنگترین و بی‌ریاترین عشق است. عشقی و رابطه‌یی بی‌چشمداشت، یک طرفه، بی‌بازگشت و سراپا خالصانه و نیازمند. پس علت چیست؟

معلم یا کارمند یا کارگری که حقوق دریافتی‌اش تماماً خرج هزینه سرپناهش می‌شود و 10 یا 15سال است که در جستجوی یک وام چند میلیون تومانی بابت پرداخت بدهکاریهای ناشی از هزینه دوا و درمان _یا پرداخت کسریهای ماهانه_ روز و شبش را به هم دوخته تصمیم می‌گیرد بالاترین عواطف و فرزندش را به حراج بگذارد.

اگر برای پی بردن به واقعیت دردهای اجتماعی پرده را باز هم کنار بزنیم باید رد امکانات و سرمایه‌هایی که از جیب همین معلم و کارگر خارج شده و به کیسه مزدوران سرازیر می‌شود را ببینیم. یعنی این حق و حقوق ضایع شده را باید در جایی ببینیم تا بتوانیم با نگاه عمیق‌تر به سؤال بالا پاسخ دهیم.

در قدم بعد _به‌محض خارج شدن از پیله خود_ می‌بینیم فساد و غارت و چپاول مزدوران و مأموران حکومتی غوغا می‌کند.

می‌بینیم که در همین ایام ناگهان خبر از یک دزدی و اختلاس 8هزار میلیاردی در صندوق ذخیره فرهنگیان در شهر می‌پیچد. این پول از همان صندوقی ربوده شده که هر ماه بخشی از حقوق فرهنگیان را برمی‌داشت و قرار بود فرهنگیان با این سرمایه، نیازها و مشکلاتشان را حل کند. با این پول به 400هزار معلم و کارمند و نیازمند می‌توانستند وامهای 20میلیون تومانی بدهند و این فضاحت و بلای اجتماعی معامله جان و فروش جان مایه را تخفیف دهند.

کار به جایی رسید که آخوند جنتی در نماز جمعه گفت:
«در سطح‌های بالای مملکت، بعضی هم در بخشهای خصوصی ثروتهای کلان مملکت را دارند می‌برند. می‌برند به اندونزی، می برند به امارات، می برند به ترکیه، می برند به اروپا، چرا این‌طور می‌کنند؟. معلوم نیست از کجا آوردند. میلیاردیه. واحدشون میلیارده، بعضی وقتها هم میلیارد دلار.»

آخوند کودن که مغز کوچکش ظرفیت محاسبه و ارزیابی این ارقام را ندارد یک قدم جلوتر با ابراز حیرت و تعجب از این‌که با این همه دزدی سران حکومتی هنوز عذاب الهی _قیام مردم_ سراغشان نیامده می‌گوید:
«ما به‌قدری مقصر هستیم که تعجب می‌کنم خداوند چطور برای ما عذاب نازل نمی‌کند»

بله در این خیابان _آزادی_ وزیر و مزدوران حکومتی کاملاً آزادند. آن‌قدر آزادند که کودکان مدرسه‌یی را با ترکه و شلاق شکنجه کنند تا پول بگیرند و بودجه خالی شده را پر کنند. آن‌قدر آزادند که به‌راحتی صندوق فرهنگیان و بازنشستگان و محروم‌ترین لایه‌های اجتماع را خالی کنند تا کم‌ترین خللی _در شرایط تحریم و ضرورت ارسال سلاح و تجهیزات به سوریه و عراق و... _ درآمدهای نجومی آقایان ایجاد نشود. آن‌قدر آزادند که قاری قرآن بیت رهبری‌اش 6سال است روز روشن به کودکان معصوم تجاوز می‌کند و _در پناه خامنه‌ای_ ضمن شاخ و شانه کشیدن، به خانواده شکات می‌گوید اگر من را محاکمه کنند صد نفر را پایین می‌کشم. یعنی لااقل در همین قضاییه و بالای دستگاه، صد نفر آلوده‌تر و خلاف‌کار‌تر از من هست که اگر محکوم شوم آنها را رو می‌کنم. این قاری قرآن و معلم اخلاق در رژیم و بیت ولایت است...

جالب این‌که همین وزیر آموزش پرورش که در نگرانی از قیام فرهنگیان استعفا کرده _یا کنار گذاشته شده_ خود رئیس هیأت مدیره همین صندوق ذخیره فرهنگیان بود که 8000میلیاردش در یک نفس بالا رفت و گم شد. درست مانند محمدرضا رحیمی؛ معاون اول رئیس‌جمهور سابق که همان زمان که به 170 نماینده مجلس آخوندی یک میلیارد و دویست میلیون تومان رشوه داد تا دزدیها را رو نکنند، رئیس ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی بود. همان که داستان دزدیهای چند هزار میلیاردیش در بیمه ایران و موضوع حلقه فساد خیابان فاطمی و مدرک دکترای جعلی‌اش توسط خودشان در جنگ قدرت باندی افشا شد.

پس در همین نگاه و بررسی کوتاه می‌بینیم که فروش نوزاد نتیجه بنیاد فاسد و بیداد زمانه است. بیداد نظامی که تا پاک‌ترین عواطف و احساسات انسان را مصادره می‌کند و برای رهایی از آن بایستی با پاک‌ترین عواطف و احساسات بشری در برابرش ایستاد و تمامیتش را سرنگون و نابود کرد.

بله! این صحنه و صدها نمونه مشابه که هر روز بر در و دیوار می‌بینیم محصول و نتیجه همان بنیاد جنایت و بیداد ولایت است و تا نابودی و سرنگونی نظام ولایت‌فقیه ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر