لينك به منبع:
مجلس خوابیده-ملت بیدار
مجلسِ خوابیده- ملت بیدار
آه دل مظلوم به سوهان ماند گر خود نبُرد برنده را تیز کند
ای مستبد از قوه مظلوم بترس کز کاسه صبر، خشم سرریز کند
در شمارههای گذشته تاریخ در ضمن مطالعه ماجراهای 9ماهه پس از صدور فرمان مشروطه، شاهد تعمیق انقلاب بودیم. اکنون آن ماجراها را از پاییز سال 1286 ادامه میدهیم.
پیشرفت جنبش و تغییرات سیاست بینالمللی
با پیشرفت جنبش، در زمانی که محمدعلیشاه و استبداد فئودالی تن به آزادی و مشروطیت نمیدادند، هم در جبهه انقلاب، صفوف، از مرتجعان و میانهبازان بیشتر تصفیه شد، و انقلابیون سازشناپذیر بیشتر شناخته شدند، و هم در جبهه ضدانقلاب، ماهیت استبدادی شاه و دربار بیشتر مشخص گردیده. و ملایان مرتجع هم با برپایی عُلَم دجالگرانه مشروعه، همدستی خودشون با استبداد را علنی کردند. در سطح بینالمللی هم با قدرت گرفتن آلمان، دو قدرت روس و انگلیس که تا این زمان در ایران بر علیه یکدیگر موضع میگرفتند، با یکدیگر کنار آمدند.
تقسیم ایران به مناطق نفوذ شمالی و جنوبی در حقیقت پیمان عدم مخالفت و ضدیت روس و انگلیس با یکدیگر در ایران بود. امری که به نفع استبداد حاکم بر ایران تمام میشد، چرا که دست مشروطه طلبان، برای برچیدن بساط استبداد فئودالی بیشتر بسته میشد، در حالی که شاه و دربار که از حمایت کامل روسیه برای سرکوبی مشروطه برخوردار بودند، دست بازتری پیدا میکردند.
محمدعلیشاه مصممتر میشود
در چنین شرایطی بود که محمدعلیشاه، برای برچیدن مشروطه مصممتر شد و زمینهچینی برای برچیدن مشروطه را شروع کرد. این زمینه چینی، کار و وظیفه ملایان مرتجع بود. بهانه این توطئه علیه آزادی، اسلام خواهی و بالابردن پرچم مشروعه بود.
از ماه آبان سال 1286 یک رشته نیرنگها از سوی شاه و دربار سر زد که نشان میداد سوگندهایی که برای وفاداری به مشروطه خورده بودند، دروغین است. یکی از این نیرنگها تشکیل انجمن از سوی درباریان بود.
انجمن فتوت، یک انجمن قلاّبی. انقلاب مشروطه احمد کسروی ص 480: «کسانی از درباریان، از اقبالالدوله و وزیر مخصوص و ناصرالسلطنه و مفاخرالدوله و دیگران، به پیروی از شیوه آزادیخواهان، انجمنی بهنام انجمن فتوت بنیاد نهادند که خواستشان جز کوشش به زیان مشروطه نمیبود.»
روزنامه روحالقدس در همان ایام مقالهیی به قلم سلطان العلمای خراسانی در افشای ماهیت شاه چاپ کرد که به شاه عنوان قصاب مردم داده بود. لحن و مطالب این مقاله اوضاع ایران در آن ایام را بهخوبی بیان میکند.
مقاله روزنامه روحالقدس (شماره 13) پنجشنبه چهاردهم آبان 1286. بهنقل از کتاب انقلاب مشروطه احمد کسروی ص 484:
«نطق غیبی یا اشاره لاریبی؟. دور سلطنت به ناصرالدینشاه رسید ورق برگشت. جماعت تن پرور پست فطرت بیشرف، معاون قوه باطنی سلطان شدند ابتدا جهت تحصیی پارک و کالسکه و مبل اتاق، … اموال ملت را به غارت بردند و قطعه قطعه خانمان رعیت را به اجانب فروختند… عاقبت سلطانالمستبدین (ناصرالدینشاه) با رئیس الخائنین (اتابک) گرفتار آه ملت مظلومه شده هر دو هدف گلوله وطنپرست غیبی گشتند. … چون سلطنت به اعلیحضرت (محمدعلیشاه رسید مال ملت تمام غارت شده غیر از یک جانی (منظور جان است) برای ملت باقی نمانده است. در این عهد دست به جان ملتزده شد… یک طرف اقبالالسلطنه به حکم مرکزی مشغول ریختن خون ملت شد، یک سمت عثمانی تحریک شده اطفال ملت را ذبح و اهل بیت ملت را اسیر و… تلف کرد. یچ جانب وزیرنظام مأمور قتال و اغتشاش خراسان میشود، از طرف دیگر جهانشاه خان، از تهران به زنجان رفته اهل زنجان را قطعه قطعه نمود،
آه دل مظلوم به سوهان ماند گر خود نبرد برنده را تیز کند
(ای محمدعلیشاه!) خوب است قدری از مستی سلطنت به هوش آمده چشم باز کرده نظری به دولت خود و باقی دولتها بنمایی! آیا تمام سلاطین عالم از وظیفه و شغل خود خارج شده مشغول قصابی گشتهاند؟ … مگر نفهمیده که هیچ سلطنتی با رعیت نمیتواند طرف شود؟ … مگر ممکن نیست که داستان لویی شانزدهم در این مملکت اتفاق بیفتد؟ …
سر شب سر قتل و تاراج داشت سحرگه نه تن سر نه سر تاج داشت
مگر یقین نکرده که از خون فدایی نمره 41فدایی بزرگتر، برای بزرگتر از کار آن فدایی تولید شده منتظر اتمامحجت است؟»
البته نویسنده این مقاله یعنی سلطان العلمای خراسانی را به دادگاه کشاندند و روزنامهاش را بستند و در آینده خواهیم دید که سلطانالعلما را نیز در ماجرای بمباران مجلس شکنجه کرده و به چاه انداختند . اما چنین مواضع تندی چه تأثیری بر استبداد داشت؟
چنین موضع تند و تیزی از سوی آزادیخواهان، و بیانهای صریحی که شاه را به سرنوشتی همچون اتابک تهدید میکرد باعث میشد که شاه موقتاً ظاهر سازی میکرد و حتی در مورد کم شدن مستمری دربار اعتراضی نمیکرد.
برپا کردن انجمن اسلامیه در تبریز
اما توطئهها بهکار بود و گام به گام زمینه چینی برای برکندن بساط مشروطه صورت میگرفت. یکی از این اقدامات، برپا شدن انجمن اسلامیه در تبریز بود.
انقلاب مشروط. احمد کسروی ص 492:
«میرهاشم دوچی که از زمانی که از تهران بازگشته بود بار دیگر با مشروطه همراهی مینمود، … از در بدخواهی درآمده در کوی خود انجمنی بهنام «اسلامیه» بنیاد نهاد. … دوچی که یک کوی بسیار بزرگ و نیرومندی میبود از دیگر کویها جدا گردیده (کوی) سرخاب (نیز) که در پهلوی آن است به سوی وی گرایید. میرهاشم… مشروطه خواهان را “لامذهب“ خوانده مردم را به دشمنی با آنان برمیانگیخت.
تحریک روسها
نقشه یک توطئه دیگر هم از دربار به این مشروعه خواهان داده شد که تحریک روسها در تبریز بود که اینکار را هم کردند و هدف پدید آوردن جنگی بین تبریزیان و بستگان روس بود. اما سران انجمن تبریزجلوی این آشوبها را گرفتند.
شاه از طرف دیگر در شهرهای آذربایجان ناامنی ایجاد میکرد تا آزادیخواهان تبریز را در منگنه قرار دهد.
انقلاب مشروطه. احمد کسروی ص 494: «صمدخان سردار مقتدر مراغهای که فرمانروای ساوجبُلاغ میبود… ناگهان شهر را با توپخانه و قورخانه به کُردان سرکش گذارده و خود با بستگانش بیرون آمد. و همانا این رفتار را با دستور شاه کرد… همین صمدخان چون به تهران آمد محمد علی میرزا از او بازپرسی نکرد بلکه لقب شجاعالدوله به او داد.»
در تهران نیز محمدعلیشاه و دربار با کمک مشروعهچیان، نقشه یک آشوب بزرگ دیگر علیه مشروطه را میریختند.
انقلاب مشروط. احمد کسروی ص 499:
«گذشته از شاپشال (معلم روسی محمدعلیشاه) و امیر بهادر و اقبالالدوله و دیگران… سعدالدوله نیز یکی از دشمنان بزرگ مشروطه گردیده در برانگیختن شاه به دیگران پیشی میجست.»
سعدالدوله همان وزیر تجارت بود که در دوره اول جنبش، از خودش مشروطه خواهی نشان داد اما با تعمیق انقلاب به جبهه استبداد گرایید. سعدالدوله را دولت وزیر خارجه کرد ولی کارکنان آزادیخواه وزارتخارجه او را نپذیرفتند، و او همدستیاش با دربار را آشکار کرد.
انقلاب مشروطه احمد کسروی ص 499: «سعدالدوله و امیر بهادر نشستهای نهانی برپا میکنند و به زیان مشروطه نیرنگها میریزند حاجی فضلالله نوری و بلکه حاجی شیخ مرتضی آشتیانی نیز با آنان همراه میباشند.»
محمدعلیشاه روز پنجم آذر دستخطی در اعتراض به اعمال مجلس نوشت که در مجلس خوانده شد.
نقل از مشروطه کسروی: «مجلس از مرز خود میگذرد و به کاهای دولت یا قوه مجریه در میآید. دیگری آن که انجمنها که به فراوانی بنیاد یافته، مایه آشوب پایتخت میباشند.»
پیدا بود که این حرفها را که رویة قانونی داشت، سعدالدوله یاد شاه داده بود تا دست آزادیخواهان را ببندد.
فردای آن روز مجلس در جوابیهیی توضیح داد:
انقلاب مشروطه. احمد کسروی ص 501: «مجلس هیچگاه پا از مرز خود بیرون ننهاده، این دولت است که باید مرزی برای خود شناسد. و جلوی کار مجلس را نگیرد. اما انجمنها از روی قانون اساسی آزاد است ولی هرگاه بیقانونی نمودند باید دولت جلو گیرد.»
محمدعلیشاه به ظاهر کوتاه آمد ولی به امیر بهادر بدون اطلاعِ وزیر جنگ، عنوان کشیکچی باشی داد و از آذربایجان نیز هفتصد سوار برای مقاصدی که در پیش داشت خواست.
شاه توطئه حمله میچیند مجلس بیعملی نشان میدهد
مجلس پی برده بود که دربار در فکر آمادگی برای ضربه زدن به مجلس است. این مسأله را ناصرالملک، نخستوزیر وقت هم، در یکی از جلسات سرّی مجلس، عنوان کرد ولی مجلس برای مقابله با توطئهیی که در پیش بود با وجود آمادگی مردم چارهیی نیندیشید
انقلاب مشروطه. احمد کسروی ص 502: «مجلس توانستی آزادیخواهان را به خریدن تفنگ و افزار جنگ وادارد. و یا از شهرهای دیگر تفنگچی بخواهد. توانستی محمدعلیمیرزا را بهنام سوگند شکنی از پادشاهی بردارد. چنان که همین کار را پس از چند روزی انجمن تبریز کرد و محمدعلیمیرزا را دست بسته گردانید. … ولی (مجلس) به هیچیک از این راهها برنخاست.»
در همین روزها ظلالسلطان، عموی محمدعلیشاه در تهران در آروزی تاج و تخت میزیست، مجلس میتوانست او را همدست خودش کند و به رخ محمدعلیمیرزا بکشد و به این طریق بر محمدعلیشاه فشار بیاورد که اگر میخواهد شاهی را از دست ندهد دست از مخالفتش با مشروطه بردارد اما این کار را هم نکرد.
البته انجمنهای تهران هر روز در مدرسه سپهسالار جمع میشدند و سخنگویان آنها سیدجمال واعظ، و ملکالمتکلمین از شاه و دربار انتقاد میکردند. اما به فکر تأمین نیرو برای دفاع در برابر حمله احتمالی شاه و مرتجعان نمیافتادند.
انقلاب مشروطه. احمد کسروی ص 503: «تو گفتی هیچ نمیفهمند که اگر شاه بخواهد، آنان را با زور تفنگ از هم پراکند و مجلس را از ریشه کند، تو گفتی چنین چیزی را باور نمیکردند و در اینجاست که باید گفت بسیار خام میبودند.»
آشوب توپخانه:
در بیست و دوم آذر 86کابینه ناصرالملک که برپا شدن آشوب از طرف شاه و دربار را محتمل میدانست استعفا کرد. فردای آن روز با حمله اوباش محلات سنگلج و چاله میدان به سردستگی صنیع حضرت، به مدرسه سپهسالار که در آنجا انجمنها جمع شده بودند توطئه آغاز شد. در این روز در میدان توپخانه، قاطرداران، شترداران، فراشها، و باقی کارکنان دربار، سربازان فوج امیربهادر که تعدادشان بسیار زیاد بود در میدان توپخانه چادر زدند و کانونی علیه مشروطه برپا شد دشمنان مشروطه از هر سو به سوی میدان توپخانه روانه شدند.
انقلاب مشروطه احمد کسروی ص 505:
«دینداران عامی تیرهدرون، با یک شادی و جوش و خروش میآمدند و میرفتند و پیاپی دشنام و نفرین به مشروطه و آزادی از دهان میریختند... .. سپس چون چادرها افراشته گردید سیدمحمد یزدی و سیداکبرشاه و دیگران از روضهخوانان و واعظان به منبر رفته و از نکوهش و بدگویی مشروطه باز نایستادند. گویا این جملهها از همان روز به زبانها افتاد: ما دین نبی خواهیم، مشروطه نمیخواهیم.»
لیاخوف فرمانده بریگاد قزاق هم در دربار حاضر شده بود. قزاقانی را که برای فرستادن به ساوجبلاغ آماده شده بودند نگه داشته بودند تا با بهانه جلوگیری از آشوب، در میدان توپخانه به حمایت از مرتجعان بپردازند و در صورت لزوم به مجلس حمله کنند.
اما هرچه در اینطرف آمادگی برای یورش و شبیخون بود، در طرف مجلس، بیخبری، و غفلت بود. فقط آزادیخواهان از دور نزدیک همدیگر را خبر کردند و برای مدافعه آهنگ مجلس و بهارستان کردند
مجلس دو برادر احتشامالسلطنه رئیس مجلس، یعنی علاءالدوله و معینالدوله را برای میانجیگری به دربار فرستاد. اما به دستور شاه، علاءالدوله را به فلک بستند و چوب بسیار زدند و سپس آن دو را به قزاقها سپرد به مازندران تبعید کردند.
آن کسی که خودش یک روز چوب به پای بازرگانان میزد حالا خودش به جور استبداد گرفتار شده بود.
شاه، ناصرالملک نخستوزیر مستعفی را هم به دربار خواست. محمد علیشاه به او هم دشنام داده و دستور چوب زدن داد بعد هم بازداشتش کردند، تا اینکه سفیر انگلیس واسطه شد و بعد از چند ساعت بازداشت او را رهانید و ناصرالملک بلافاصله روانه انگلستان شد و در آنجا سکونت گزید.
آمادگی مردم برای دفاع از مجلس
همان روز برپا شدن کانون توپخانه، بیش از بیست هزارتن از مردم تهران که عمدتاً وابسته به انجمنها بودند برای دفاع از حریم مجلس در مدرسه سپهسالار جمع شدند.
روزنامه حبلالمتین: چهار هزار تن از جوانان پاسبانی را به گردن گرفته همه شب را بیدار ماندند و از پای ننشستند.
انقلاب مشروطه. احمد کسروی ص 509: «امشب برای اینان شب بیمانگیزی بود. زیرا بیست تفنگ بیشتر نمیداشتند. و اگر از سوی اوباشان تاختی روی داد، دانسته نیست کار به کجا کشیدی»
شاه به مجلس پیغام فرستاد که تا انجمنها پراکنده نشوند آشوبگران دربار از میدان توپخانه بیرون نخواهند رفت. مجلسیان سازشکار باز برای گفتگو در زمینه پیغام شاه کمیسیونی ترتیب دادند. آنها به این نتیجه رسیدند که باید به خواست شاه تسلیم شد و این مسأله را برای مردم به اینگونه در میان نهادند. که
نقل از مشروطه کسروی: «ما همیشه با مظلومی قدم زده حقوق مشروعه خود را طلب نمودهایم و هیچوقت راضی به انقلاب و اغتشاش نیستیم. شما شب را به خانههای خود روید ما نیز میرویم. اگر سالم ماندیم فردا دوباره بازمیآییم.»
چون این سخن به مردم گفته شد خرسندی ندادند:
مردم اجتماع کرده در جلو مسجد سپهسالار میگفتند: ما نه خود به خانههامان رویم، نه شما را تنها میگذاریم.
انقلاب مشروطه. احمد کسروی ص 509: «کمیسیون یک اندیشه بیخردانهای بیرون داد بدینسان که انجمنها به هم خورد و نمایندگان شب را به خانههای خود رفته و فردا باز آیند. ولی چون این سخن به مردم گفته شد خرسندی ندادند و چنین گفتند: ما نه خود بخانههامان رویم، و نه شما را گذاریم.»
آن شب تا بامداد سیدجمال واعظ و ملکالمتکلمین برای مردم سخن گفتند. و آنها را به ایستادگی در برابر خودکامگیهای شاه فراخواندند. از فردای آن روز، شیخ فضلالله نوری و عدهیی از آخوندهای وابسته به او به اوباش توپخانه پیوستند و در میدان زیاده از هزار نفر معمم گرد آمد.
جنایتهای آخوندهای مرتجع در میدان توپخانهآخوندهایی همچون سیدمحمد یزدی و سیداکبرشاه، به منبر رفته، میگفت: «زنا بکن! دزدی بکن! آدم بکش، اما نزدیک این مجلس مرو! ان الله یغفر الذنوب جمیعا» اوباشان هم شعار میدادند: مشروطه نمیخواهیم. ما دین نبی خواهیم.
اوباش شیخ فضلالله نوری در توپخانه آزار طرفداران مشروطه را تا حد قتل به فجیعترین وضع هم پیش بردند.
انقلاب مشروطه. احمد کسروی ص 514: «میرزا عنایت نام، جوان زنجانی… با دست اوباشان تکهتکه گردید.»
روزنامه حبلالمتین: «میرزا عنایت هفتصد تومان اسکناس با خود میداشت که در میان اوباشان از جیبش درآورده به بغلش گذاشت و آنان اینرا دیدند نیز ساعت او و زنجیرش از زر میبود. و اینها اوباشان را به کشتن او واداشت… نخست با رولور به او تاخته چند تیری زدند و سپس با قداره زخمهای بسیار رساندند و چون او بیجان افتاد پسر نقیب پیش آمده و دیگران را به کنار رانده چنین گفت:
ای حضرات مسلمانان شاهد باشید و در نزد جدم روز قیامت شهادت دهید که من در راه دین، اول کسی هستم که چشم مشروطهطلبان را بیرون آوردم. این را گفت و با کارد چشم آن جوان را کند، و سپس او را از درخت آویختند که هر یکی از اوباشان قدارهای به او میزدند.»
نقیبالسادات که یکی از تیولداران بود در خرداد 86هم چادری در خانه خود برپاکردن و علیه مشروطه خواهان مردم را بسیج میکرد..
اما در اردوی آزادیخواهان در مجلس و مسجد سپهسالار در بهارستان، بهتدریج آمادگی برای رویارویی با اوباش توپخانه بیشتر میشد. در غروب 25آذر حدود دوهزارو هفتصد تفنگدار در مجلس جمع شده بودند. این تعداد روز بعد به سه تا چهار هزار نفر رسید.
مردم میگفتند اگر شاه بخواهد جلوی مجلس بایستد ما با جانمان در برابر او بایستیم!
آزادیخواهان از تهران به تبریز و شهرهای دیگر تلگراف زده خواستار کمک شدند.
انقلاب مشروطه احمد کسروی ص 518:
«از تهران به تبریز! اساس مشروطیت متزلزل. مجلس شورای ملی دچار حملات مستبدین. پنج هزار تفنگدار از فداییان ملت بامهای مجلس را سنگر کرده. ادارات دولتی تعطیل عمومی، تهران نمونه محشر. از اطراف متصل مردم به هواخواهی وارد میشوند.
تلگرامهای انجمن تبریز مبنی بر خلع محمدعلیشاه
انجمن تبریز از 25آذر طی تلگرامهایی به مجلس، و شهرها خلع محمدعلیشاه را از سلطنت بهخاطر نقض قسم قرآن مجید خواستار شد.
انقلاب مشروطه احمد کسروی ص 518:
«از تبریز به همه شهرها- شاه موافق قانون مشروطیت، ذکر قسم و حالا نقض عهد. ملت آذربایجان او را به جهت این خیانت از سلطنت خلع و به قناسل و نجف اطلاع. شما هم او را خلع و سفارت خانهها ا اطلاع دهید. انجمن ملی تبریز»
انجمن تبریز تلگرامهایی هم به سردستگان آذربایجانی قوای قزاق فرستاد که اگر در اقدام علیه مجلس دخالت کنند خانوادههاشان در آذربایجان در امان نخواهند بود.
انقلاب مشروطه. احمد کسروی ص 519:
«خبر رسیده که چند نفر مستبد از خدا بیخبر دور اعلیحضرت را گرفته و شما را آلت کار قراردادهاند، که تفنگ برداشته مسلمانان را قتلعام بکنید. اولاً بدانید که اگر به مشروطه صدمه برسد، … اهل و عیال و اولاد و اطفال شماها کشته خواهند شد.»
این تلگرامها باعث شده بود که آنها خود را کنار بکشند و حاضر به ورود در اقدامات ستیزهجویانه با مجلس و سرکوبی آزادیخواهان نشوند.
جمع کردن چادرهای مرتجعان از ترس
استقبال بینظیر مردم تهران و شهرها از خواست انجمن تبریز باعث شد که محمدعلیشاه مجبور شود که چادرهای دولتی را در میدان توپخانه بخواباند و اوباش وابسته به دربار و مشروعه شیخ فضلالله نوری را متفرق نماید.
انقلاب مشروطه. احمد کسروی ص 518:
«ملایان و اوباشان از بازماندن در میدان توپخانه به بیم افتاده چادرها را خوابانیدند و به دربار پناهیدند. لیکن محمد علیمیرزا چون میترسید نگهداری آنان را در دربار نیارست. و… دوباره به میدان بازگشتند.»
سوگند شاه از ترس
شاه همچنین در روز اول دی 1286سوگندی به خط خودش بر پشت قرآن نوشت و به مجلس فرستاد.
انقلاب مشروطه. احمد کسروی ص 521:
سوگند نامه شاه:
«چون بواسطه انقلابی که این چند روزه در تهران و سایر ولایات ایران واقع شده برای ملت سوءظن حاصل شده بود که خدای نخواسته ما در مقام نقض و مخالفت از قانون اساسی هستیم، لهذا برای رفع این سوءظن و اطمینان خاطر عموم ملت به این کلامالله مجید قسم یاد میکنیم که اساس مشروطیت و قوانین اساسی را کلیتا در کمال مواظبت، حمایت و رعایت کرده و اجرای آن را بههیچوجه غفلت نکنیم. هر کسی برخلاف مشروطیت رفتار کرده مجازات سخت بدهیم، هرگاه نقض عهد و مخالفت از ما بروز کند در نزد صاحب قرآن مجید مطابق عهد و شرط و قسمی که از وکلای ملت گرفتهایم مسئول خواهیم بود. لیلة هفده ذیقعده 1325»
همچنان که میبینید استبداد بار دیگر از نیروی ملت شکست خورد. اما آیا قسم مستبد را میتوان باور کرد؟ این پرسشی است که در شماره آینده پاسخ میگیرد.
**************************************************.
آه دل مظلوم به سوهان ماند گر خود نبُرد برنده را تیز کند
ای مستبد از قوه مظلوم بترس کز کاسه صبر، خشم سرریز کند
در شمارههای گذشته تاریخ در ضمن مطالعه ماجراهای 9ماهه پس از صدور فرمان مشروطه، شاهد تعمیق انقلاب بودیم. اکنون آن ماجراها را از پاییز سال 1286 ادامه میدهیم.
پیشرفت جنبش و تغییرات سیاست بینالمللی
با پیشرفت جنبش، در زمانی که محمدعلیشاه و استبداد فئودالی تن به آزادی و مشروطیت نمیدادند، هم در جبهه انقلاب، صفوف، از مرتجعان و میانهبازان بیشتر تصفیه شد، و انقلابیون سازشناپذیر بیشتر شناخته شدند، و هم در جبهه ضدانقلاب، ماهیت استبدادی شاه و دربار بیشتر مشخص گردیده. و ملایان مرتجع هم با برپایی عُلَم دجالگرانه مشروعه، همدستی خودشون با استبداد را علنی کردند. در سطح بینالمللی هم با قدرت گرفتن آلمان، دو قدرت روس و انگلیس که تا این زمان در ایران بر علیه یکدیگر موضع میگرفتند، با یکدیگر کنار آمدند.
تقسیم ایران به مناطق نفوذ شمالی و جنوبی در حقیقت پیمان عدم مخالفت و ضدیت روس و انگلیس با یکدیگر در ایران بود. امری که به نفع استبداد حاکم بر ایران تمام میشد، چرا که دست مشروطه طلبان، برای برچیدن بساط استبداد فئودالی بیشتر بسته میشد، در حالی که شاه و دربار که از حمایت کامل روسیه برای سرکوبی مشروطه برخوردار بودند، دست بازتری پیدا میکردند.
محمدعلیشاه مصممتر میشود
در چنین شرایطی بود که محمدعلیشاه، برای برچیدن مشروطه مصممتر شد و زمینهچینی برای برچیدن مشروطه را شروع کرد. این زمینه چینی، کار و وظیفه ملایان مرتجع بود. بهانه این توطئه علیه آزادی، اسلام خواهی و بالابردن پرچم مشروعه بود.
از ماه آبان سال 1286 یک رشته نیرنگها از سوی شاه و دربار سر زد که نشان میداد سوگندهایی که برای وفاداری به مشروطه خورده بودند، دروغین است. یکی از این نیرنگها تشکیل انجمن از سوی درباریان بود.
انجمن فتوت، یک انجمن قلاّبی. انقلاب مشروطه احمد کسروی ص 480: «کسانی از درباریان، از اقبالالدوله و وزیر مخصوص و ناصرالسلطنه و مفاخرالدوله و دیگران، به پیروی از شیوه آزادیخواهان، انجمنی بهنام انجمن فتوت بنیاد نهادند که خواستشان جز کوشش به زیان مشروطه نمیبود.»
روزنامه روحالقدس در همان ایام مقالهیی به قلم سلطان العلمای خراسانی در افشای ماهیت شاه چاپ کرد که به شاه عنوان قصاب مردم داده بود. لحن و مطالب این مقاله اوضاع ایران در آن ایام را بهخوبی بیان میکند.
مقاله روزنامه روحالقدس (شماره 13) پنجشنبه چهاردهم آبان 1286. بهنقل از کتاب انقلاب مشروطه احمد کسروی ص 484:
«نطق غیبی یا اشاره لاریبی؟. دور سلطنت به ناصرالدینشاه رسید ورق برگشت. جماعت تن پرور پست فطرت بیشرف، معاون قوه باطنی سلطان شدند ابتدا جهت تحصیی پارک و کالسکه و مبل اتاق، … اموال ملت را به غارت بردند و قطعه قطعه خانمان رعیت را به اجانب فروختند… عاقبت سلطانالمستبدین (ناصرالدینشاه) با رئیس الخائنین (اتابک) گرفتار آه ملت مظلومه شده هر دو هدف گلوله وطنپرست غیبی گشتند. … چون سلطنت به اعلیحضرت (محمدعلیشاه رسید مال ملت تمام غارت شده غیر از یک جانی (منظور جان است) برای ملت باقی نمانده است. در این عهد دست به جان ملتزده شد… یک طرف اقبالالسلطنه به حکم مرکزی مشغول ریختن خون ملت شد، یک سمت عثمانی تحریک شده اطفال ملت را ذبح و اهل بیت ملت را اسیر و… تلف کرد. یچ جانب وزیرنظام مأمور قتال و اغتشاش خراسان میشود، از طرف دیگر جهانشاه خان، از تهران به زنجان رفته اهل زنجان را قطعه قطعه نمود،
آه دل مظلوم به سوهان ماند گر خود نبرد برنده را تیز کند
(ای محمدعلیشاه!) خوب است قدری از مستی سلطنت به هوش آمده چشم باز کرده نظری به دولت خود و باقی دولتها بنمایی! آیا تمام سلاطین عالم از وظیفه و شغل خود خارج شده مشغول قصابی گشتهاند؟ … مگر نفهمیده که هیچ سلطنتی با رعیت نمیتواند طرف شود؟ … مگر ممکن نیست که داستان لویی شانزدهم در این مملکت اتفاق بیفتد؟ …
سر شب سر قتل و تاراج داشت سحرگه نه تن سر نه سر تاج داشت
مگر یقین نکرده که از خون فدایی نمره 41فدایی بزرگتر، برای بزرگتر از کار آن فدایی تولید شده منتظر اتمامحجت است؟»
البته نویسنده این مقاله یعنی سلطان العلمای خراسانی را به دادگاه کشاندند و روزنامهاش را بستند و در آینده خواهیم دید که سلطانالعلما را نیز در ماجرای بمباران مجلس شکنجه کرده و به چاه انداختند . اما چنین مواضع تندی چه تأثیری بر استبداد داشت؟
چنین موضع تند و تیزی از سوی آزادیخواهان، و بیانهای صریحی که شاه را به سرنوشتی همچون اتابک تهدید میکرد باعث میشد که شاه موقتاً ظاهر سازی میکرد و حتی در مورد کم شدن مستمری دربار اعتراضی نمیکرد.
برپا کردن انجمن اسلامیه در تبریز
اما توطئهها بهکار بود و گام به گام زمینه چینی برای برکندن بساط مشروطه صورت میگرفت. یکی از این اقدامات، برپا شدن انجمن اسلامیه در تبریز بود.
انقلاب مشروط. احمد کسروی ص 492:
«میرهاشم دوچی که از زمانی که از تهران بازگشته بود بار دیگر با مشروطه همراهی مینمود، … از در بدخواهی درآمده در کوی خود انجمنی بهنام «اسلامیه» بنیاد نهاد. … دوچی که یک کوی بسیار بزرگ و نیرومندی میبود از دیگر کویها جدا گردیده (کوی) سرخاب (نیز) که در پهلوی آن است به سوی وی گرایید. میرهاشم… مشروطه خواهان را “لامذهب“ خوانده مردم را به دشمنی با آنان برمیانگیخت.
تحریک روسها
نقشه یک توطئه دیگر هم از دربار به این مشروعه خواهان داده شد که تحریک روسها در تبریز بود که اینکار را هم کردند و هدف پدید آوردن جنگی بین تبریزیان و بستگان روس بود. اما سران انجمن تبریزجلوی این آشوبها را گرفتند.
شاه از طرف دیگر در شهرهای آذربایجان ناامنی ایجاد میکرد تا آزادیخواهان تبریز را در منگنه قرار دهد.
انقلاب مشروطه. احمد کسروی ص 494: «صمدخان سردار مقتدر مراغهای که فرمانروای ساوجبُلاغ میبود… ناگهان شهر را با توپخانه و قورخانه به کُردان سرکش گذارده و خود با بستگانش بیرون آمد. و همانا این رفتار را با دستور شاه کرد… همین صمدخان چون به تهران آمد محمد علی میرزا از او بازپرسی نکرد بلکه لقب شجاعالدوله به او داد.»
در تهران نیز محمدعلیشاه و دربار با کمک مشروعهچیان، نقشه یک آشوب بزرگ دیگر علیه مشروطه را میریختند.
انقلاب مشروط. احمد کسروی ص 499:
«گذشته از شاپشال (معلم روسی محمدعلیشاه) و امیر بهادر و اقبالالدوله و دیگران… سعدالدوله نیز یکی از دشمنان بزرگ مشروطه گردیده در برانگیختن شاه به دیگران پیشی میجست.»
سعدالدوله همان وزیر تجارت بود که در دوره اول جنبش، از خودش مشروطه خواهی نشان داد اما با تعمیق انقلاب به جبهه استبداد گرایید. سعدالدوله را دولت وزیر خارجه کرد ولی کارکنان آزادیخواه وزارتخارجه او را نپذیرفتند، و او همدستیاش با دربار را آشکار کرد.
انقلاب مشروطه احمد کسروی ص 499: «سعدالدوله و امیر بهادر نشستهای نهانی برپا میکنند و به زیان مشروطه نیرنگها میریزند حاجی فضلالله نوری و بلکه حاجی شیخ مرتضی آشتیانی نیز با آنان همراه میباشند.»
محمدعلیشاه روز پنجم آذر دستخطی در اعتراض به اعمال مجلس نوشت که در مجلس خوانده شد.
نقل از مشروطه کسروی: «مجلس از مرز خود میگذرد و به کاهای دولت یا قوه مجریه در میآید. دیگری آن که انجمنها که به فراوانی بنیاد یافته، مایه آشوب پایتخت میباشند.»
پیدا بود که این حرفها را که رویة قانونی داشت، سعدالدوله یاد شاه داده بود تا دست آزادیخواهان را ببندد.
فردای آن روز مجلس در جوابیهیی توضیح داد:
انقلاب مشروطه. احمد کسروی ص 501: «مجلس هیچگاه پا از مرز خود بیرون ننهاده، این دولت است که باید مرزی برای خود شناسد. و جلوی کار مجلس را نگیرد. اما انجمنها از روی قانون اساسی آزاد است ولی هرگاه بیقانونی نمودند باید دولت جلو گیرد.»
محمدعلیشاه به ظاهر کوتاه آمد ولی به امیر بهادر بدون اطلاعِ وزیر جنگ، عنوان کشیکچی باشی داد و از آذربایجان نیز هفتصد سوار برای مقاصدی که در پیش داشت خواست.
شاه توطئه حمله میچیند مجلس بیعملی نشان میدهد
مجلس پی برده بود که دربار در فکر آمادگی برای ضربه زدن به مجلس است. این مسأله را ناصرالملک، نخستوزیر وقت هم، در یکی از جلسات سرّی مجلس، عنوان کرد ولی مجلس برای مقابله با توطئهیی که در پیش بود با وجود آمادگی مردم چارهیی نیندیشید
انقلاب مشروطه. احمد کسروی ص 502: «مجلس توانستی آزادیخواهان را به خریدن تفنگ و افزار جنگ وادارد. و یا از شهرهای دیگر تفنگچی بخواهد. توانستی محمدعلیمیرزا را بهنام سوگند شکنی از پادشاهی بردارد. چنان که همین کار را پس از چند روزی انجمن تبریز کرد و محمدعلیمیرزا را دست بسته گردانید. … ولی (مجلس) به هیچیک از این راهها برنخاست.»
در همین روزها ظلالسلطان، عموی محمدعلیشاه در تهران در آروزی تاج و تخت میزیست، مجلس میتوانست او را همدست خودش کند و به رخ محمدعلیمیرزا بکشد و به این طریق بر محمدعلیشاه فشار بیاورد که اگر میخواهد شاهی را از دست ندهد دست از مخالفتش با مشروطه بردارد اما این کار را هم نکرد.
البته انجمنهای تهران هر روز در مدرسه سپهسالار جمع میشدند و سخنگویان آنها سیدجمال واعظ، و ملکالمتکلمین از شاه و دربار انتقاد میکردند. اما به فکر تأمین نیرو برای دفاع در برابر حمله احتمالی شاه و مرتجعان نمیافتادند.
انقلاب مشروطه. احمد کسروی ص 503: «تو گفتی هیچ نمیفهمند که اگر شاه بخواهد، آنان را با زور تفنگ از هم پراکند و مجلس را از ریشه کند، تو گفتی چنین چیزی را باور نمیکردند و در اینجاست که باید گفت بسیار خام میبودند.»
آشوب توپخانه:
در بیست و دوم آذر 86کابینه ناصرالملک که برپا شدن آشوب از طرف شاه و دربار را محتمل میدانست استعفا کرد. فردای آن روز با حمله اوباش محلات سنگلج و چاله میدان به سردستگی صنیع حضرت، به مدرسه سپهسالار که در آنجا انجمنها جمع شده بودند توطئه آغاز شد. در این روز در میدان توپخانه، قاطرداران، شترداران، فراشها، و باقی کارکنان دربار، سربازان فوج امیربهادر که تعدادشان بسیار زیاد بود در میدان توپخانه چادر زدند و کانونی علیه مشروطه برپا شد دشمنان مشروطه از هر سو به سوی میدان توپخانه روانه شدند.
انقلاب مشروطه احمد کسروی ص 505:
«دینداران عامی تیرهدرون، با یک شادی و جوش و خروش میآمدند و میرفتند و پیاپی دشنام و نفرین به مشروطه و آزادی از دهان میریختند... .. سپس چون چادرها افراشته گردید سیدمحمد یزدی و سیداکبرشاه و دیگران از روضهخوانان و واعظان به منبر رفته و از نکوهش و بدگویی مشروطه باز نایستادند. گویا این جملهها از همان روز به زبانها افتاد: ما دین نبی خواهیم، مشروطه نمیخواهیم.»
لیاخوف فرمانده بریگاد قزاق هم در دربار حاضر شده بود. قزاقانی را که برای فرستادن به ساوجبلاغ آماده شده بودند نگه داشته بودند تا با بهانه جلوگیری از آشوب، در میدان توپخانه به حمایت از مرتجعان بپردازند و در صورت لزوم به مجلس حمله کنند.
اما هرچه در اینطرف آمادگی برای یورش و شبیخون بود، در طرف مجلس، بیخبری، و غفلت بود. فقط آزادیخواهان از دور نزدیک همدیگر را خبر کردند و برای مدافعه آهنگ مجلس و بهارستان کردند
مجلس دو برادر احتشامالسلطنه رئیس مجلس، یعنی علاءالدوله و معینالدوله را برای میانجیگری به دربار فرستاد. اما به دستور شاه، علاءالدوله را به فلک بستند و چوب بسیار زدند و سپس آن دو را به قزاقها سپرد به مازندران تبعید کردند.
آن کسی که خودش یک روز چوب به پای بازرگانان میزد حالا خودش به جور استبداد گرفتار شده بود.
شاه، ناصرالملک نخستوزیر مستعفی را هم به دربار خواست. محمد علیشاه به او هم دشنام داده و دستور چوب زدن داد بعد هم بازداشتش کردند، تا اینکه سفیر انگلیس واسطه شد و بعد از چند ساعت بازداشت او را رهانید و ناصرالملک بلافاصله روانه انگلستان شد و در آنجا سکونت گزید.
آمادگی مردم برای دفاع از مجلس
همان روز برپا شدن کانون توپخانه، بیش از بیست هزارتن از مردم تهران که عمدتاً وابسته به انجمنها بودند برای دفاع از حریم مجلس در مدرسه سپهسالار جمع شدند.
روزنامه حبلالمتین: چهار هزار تن از جوانان پاسبانی را به گردن گرفته همه شب را بیدار ماندند و از پای ننشستند.
انقلاب مشروطه. احمد کسروی ص 509: «امشب برای اینان شب بیمانگیزی بود. زیرا بیست تفنگ بیشتر نمیداشتند. و اگر از سوی اوباشان تاختی روی داد، دانسته نیست کار به کجا کشیدی»
شاه به مجلس پیغام فرستاد که تا انجمنها پراکنده نشوند آشوبگران دربار از میدان توپخانه بیرون نخواهند رفت. مجلسیان سازشکار باز برای گفتگو در زمینه پیغام شاه کمیسیونی ترتیب دادند. آنها به این نتیجه رسیدند که باید به خواست شاه تسلیم شد و این مسأله را برای مردم به اینگونه در میان نهادند. که
نقل از مشروطه کسروی: «ما همیشه با مظلومی قدم زده حقوق مشروعه خود را طلب نمودهایم و هیچوقت راضی به انقلاب و اغتشاش نیستیم. شما شب را به خانههای خود روید ما نیز میرویم. اگر سالم ماندیم فردا دوباره بازمیآییم.»
چون این سخن به مردم گفته شد خرسندی ندادند:
مردم اجتماع کرده در جلو مسجد سپهسالار میگفتند: ما نه خود به خانههامان رویم، نه شما را تنها میگذاریم.
انقلاب مشروطه. احمد کسروی ص 509: «کمیسیون یک اندیشه بیخردانهای بیرون داد بدینسان که انجمنها به هم خورد و نمایندگان شب را به خانههای خود رفته و فردا باز آیند. ولی چون این سخن به مردم گفته شد خرسندی ندادند و چنین گفتند: ما نه خود بخانههامان رویم، و نه شما را گذاریم.»
آن شب تا بامداد سیدجمال واعظ و ملکالمتکلمین برای مردم سخن گفتند. و آنها را به ایستادگی در برابر خودکامگیهای شاه فراخواندند. از فردای آن روز، شیخ فضلالله نوری و عدهیی از آخوندهای وابسته به او به اوباش توپخانه پیوستند و در میدان زیاده از هزار نفر معمم گرد آمد.
جنایتهای آخوندهای مرتجع در میدان توپخانهآخوندهایی همچون سیدمحمد یزدی و سیداکبرشاه، به منبر رفته، میگفت: «زنا بکن! دزدی بکن! آدم بکش، اما نزدیک این مجلس مرو! ان الله یغفر الذنوب جمیعا» اوباشان هم شعار میدادند: مشروطه نمیخواهیم. ما دین نبی خواهیم.
اوباش شیخ فضلالله نوری در توپخانه آزار طرفداران مشروطه را تا حد قتل به فجیعترین وضع هم پیش بردند.
انقلاب مشروطه. احمد کسروی ص 514: «میرزا عنایت نام، جوان زنجانی… با دست اوباشان تکهتکه گردید.»
روزنامه حبلالمتین: «میرزا عنایت هفتصد تومان اسکناس با خود میداشت که در میان اوباشان از جیبش درآورده به بغلش گذاشت و آنان اینرا دیدند نیز ساعت او و زنجیرش از زر میبود. و اینها اوباشان را به کشتن او واداشت… نخست با رولور به او تاخته چند تیری زدند و سپس با قداره زخمهای بسیار رساندند و چون او بیجان افتاد پسر نقیب پیش آمده و دیگران را به کنار رانده چنین گفت:
ای حضرات مسلمانان شاهد باشید و در نزد جدم روز قیامت شهادت دهید که من در راه دین، اول کسی هستم که چشم مشروطهطلبان را بیرون آوردم. این را گفت و با کارد چشم آن جوان را کند، و سپس او را از درخت آویختند که هر یکی از اوباشان قدارهای به او میزدند.»
نقیبالسادات که یکی از تیولداران بود در خرداد 86هم چادری در خانه خود برپاکردن و علیه مشروطه خواهان مردم را بسیج میکرد..
اما در اردوی آزادیخواهان در مجلس و مسجد سپهسالار در بهارستان، بهتدریج آمادگی برای رویارویی با اوباش توپخانه بیشتر میشد. در غروب 25آذر حدود دوهزارو هفتصد تفنگدار در مجلس جمع شده بودند. این تعداد روز بعد به سه تا چهار هزار نفر رسید.
مردم میگفتند اگر شاه بخواهد جلوی مجلس بایستد ما با جانمان در برابر او بایستیم!
آزادیخواهان از تهران به تبریز و شهرهای دیگر تلگراف زده خواستار کمک شدند.
انقلاب مشروطه احمد کسروی ص 518:
«از تهران به تبریز! اساس مشروطیت متزلزل. مجلس شورای ملی دچار حملات مستبدین. پنج هزار تفنگدار از فداییان ملت بامهای مجلس را سنگر کرده. ادارات دولتی تعطیل عمومی، تهران نمونه محشر. از اطراف متصل مردم به هواخواهی وارد میشوند.
تلگرامهای انجمن تبریز مبنی بر خلع محمدعلیشاه
انجمن تبریز از 25آذر طی تلگرامهایی به مجلس، و شهرها خلع محمدعلیشاه را از سلطنت بهخاطر نقض قسم قرآن مجید خواستار شد.
انقلاب مشروطه احمد کسروی ص 518:
«از تبریز به همه شهرها- شاه موافق قانون مشروطیت، ذکر قسم و حالا نقض عهد. ملت آذربایجان او را به جهت این خیانت از سلطنت خلع و به قناسل و نجف اطلاع. شما هم او را خلع و سفارت خانهها ا اطلاع دهید. انجمن ملی تبریز»
انجمن تبریز تلگرامهایی هم به سردستگان آذربایجانی قوای قزاق فرستاد که اگر در اقدام علیه مجلس دخالت کنند خانوادههاشان در آذربایجان در امان نخواهند بود.
انقلاب مشروطه. احمد کسروی ص 519:
«خبر رسیده که چند نفر مستبد از خدا بیخبر دور اعلیحضرت را گرفته و شما را آلت کار قراردادهاند، که تفنگ برداشته مسلمانان را قتلعام بکنید. اولاً بدانید که اگر به مشروطه صدمه برسد، … اهل و عیال و اولاد و اطفال شماها کشته خواهند شد.»
این تلگرامها باعث شده بود که آنها خود را کنار بکشند و حاضر به ورود در اقدامات ستیزهجویانه با مجلس و سرکوبی آزادیخواهان نشوند.
جمع کردن چادرهای مرتجعان از ترس
استقبال بینظیر مردم تهران و شهرها از خواست انجمن تبریز باعث شد که محمدعلیشاه مجبور شود که چادرهای دولتی را در میدان توپخانه بخواباند و اوباش وابسته به دربار و مشروعه شیخ فضلالله نوری را متفرق نماید.
انقلاب مشروطه. احمد کسروی ص 518:
«ملایان و اوباشان از بازماندن در میدان توپخانه به بیم افتاده چادرها را خوابانیدند و به دربار پناهیدند. لیکن محمد علیمیرزا چون میترسید نگهداری آنان را در دربار نیارست. و… دوباره به میدان بازگشتند.»
سوگند شاه از ترس
شاه همچنین در روز اول دی 1286سوگندی به خط خودش بر پشت قرآن نوشت و به مجلس فرستاد.
انقلاب مشروطه. احمد کسروی ص 521:
سوگند نامه شاه:
«چون بواسطه انقلابی که این چند روزه در تهران و سایر ولایات ایران واقع شده برای ملت سوءظن حاصل شده بود که خدای نخواسته ما در مقام نقض و مخالفت از قانون اساسی هستیم، لهذا برای رفع این سوءظن و اطمینان خاطر عموم ملت به این کلامالله مجید قسم یاد میکنیم که اساس مشروطیت و قوانین اساسی را کلیتا در کمال مواظبت، حمایت و رعایت کرده و اجرای آن را بههیچوجه غفلت نکنیم. هر کسی برخلاف مشروطیت رفتار کرده مجازات سخت بدهیم، هرگاه نقض عهد و مخالفت از ما بروز کند در نزد صاحب قرآن مجید مطابق عهد و شرط و قسمی که از وکلای ملت گرفتهایم مسئول خواهیم بود. لیلة هفده ذیقعده 1325»
همچنان که میبینید استبداد بار دیگر از نیروی ملت شکست خورد. اما آیا قسم مستبد را میتوان باور کرد؟ این پرسشی است که در شماره آینده پاسخ میگیرد.
**************************************************.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر