جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۶ دی ۵, سه‌شنبه

هانیه، در زمره قهرمانان

لينك به منبع:
هانیه

هانیه


سال‌های سال شنیده بودم که قهرمانان از مردان با ابهت از لحاظ جسمی و قوی هیکل و البته جوانمرد هستند و یکی از آنها که خیلی به او ارادت دارم البته که جهان پهلوان تختی است.

اما چند روز پیش لابلای کلیپهایی که در تلگرام بواسطه زلزله نگاه می‌کردم چشمم به یک تیتر افتاد: هانیه، در زمره قهرمانان

کنجکاو شدم ببینم این چه خبری است که من از دست داده‌ام و هنوز کلیپ آن را ندیده‌ام، وقتی که آن را باز کردم و شروع به نگاه کردن کردم در تمام مدت اشک ها مجالم نمی‌داد، درک این همه فداکاری برایم تکان‌دهنده بود، خیلی زیاد!

منی که در طول زندگی‌ام تابه‌حال صحنه‌های فداکاری و نجات جان انسانها را جلوی چشمم دیده‌ام، در مقابل این همه جسارت و فداکاری و احساس انسانی‌اش میخکوب شدم، به‌معنای واقعی میخکوب شدم و چشمانم از اشک مجالم نمی‌داد که صحنه‌ها را درست نگاه کنم، حتما که خیلی از شما الآن داستان هانیه را بهتر از من می‌دانید ولی دلم می‌خواد یکبار دیگر از زبان خودش تعریف کنم: او یک دختر 13ساله است در سرپل ‌ذهاب بوده که بقول بعضی‌ها حالا کوه بیستون هم می‌تواند به او تکیه کند. خودش می‌گفت وقتی زلزله آمد ما توی خونه بودیم و مادربزرگم هم اونشب پیش ما بود همه فرار کردیم بیرون همین‌طور که داشتم فرار می‌کردم یکدفعه یادم افتاد که خواهرم روی قالی بالا خوابه و من دویدم رفتم اونو بغل کردم همین که داشتم بر می‌گشتم یک تیر آهن از بالای سقف افتاد روی کمرم بعد دیگه برق قطع شد و بابام با ماشین اومد هر کدوم از ما رو برد توی یک بیمارستان مامانم افتاد تهران و... .

در ادامه جمله‌ای که مرا بیشتر از هر چیزی میخکوب کرد این بود که گفت من اصلاً پشیمان نیستم که اینکار را کرده‌ام و نمی‌خوام خواهرم جای من می‌بود.

واقعا هنوز هم برانگیخته‌ام از این جسارت او اما کجا بیشتر از هر چیزی مرا تکان می‌دهد این‌که اگر او الآن در هر کشور دیگری بود از طرف دولت و رئیس‌جمهور و مقامات استانی و خیلی‌ها مورد تشویق قرار می‌گرفت و همه جور کمک برایش فراهم می‌کردند که بتواند دوباره سلامتی‌اش را به‌دست بیاورد چون هانیه الآن قطع نخاع شده است و بیمارستان کرمانشاه می‌خواهد او را به خانه سالمندان بفرستد!

خدایا یعنی سهم قهرمانان در میهن من ایران همین است؟؟

سهم خواهری که به‌خاطر عواطف بیکرانش به خواهر کوچکش همه زندگی‌اش را فدا کرده خانه سالمندان است؟؟

سهم فداکاری در کدام سرزمین خانه سالمندان است؟؟
سهم فداکاری در کدام خانمان به کناری انداختن و بی‌اهمیت کردن و حذف کردن و خرد کردن و له کردن شخصیت هاست؟؟ آنهم دختری در سن و سال هانیه که می‌تواند زندگی خودش را بسازد و بهترینها را برای خودش به‌دست بیاورد، درس بخواند و تحصیلاتش را ادامه بدهد و شغل آبرومندی پیدا کند و برای خانواده‌اش مایه سربلندی شود.

وقتی شنیدم خانمی که بالای سرش می‌گفت اگر امکانات مناسب باشد و فیزیوتراپی مناسب باشد او می‌تواند سلامتی‌اش را به‌طور کامل به‌دست بیاورد واقعاً قلبم فقط می‌سوخت از این همه ظلم و ستمی که در میهن من ایران بر همه جوانان و به‌طور خاص دختران رفته است...

دختران شین آباد که سوختند چه شدند؟؟ دخترانی که با اتوبوس تصادف کردند دولت برای آنها چه‌کار کرد؟؟ و حالا هانیه و هزاران دختر کوچک دیگر که در فاجعه زلزله کرمانشاه بی‌خانمان و بی‌پدر و مادر شدند.

آخر مگه جانوری به نام آخوند اصلاً فرهنگ لغاتی دارد که در آن زنان و دختران ایران‌زمین در آن جایی داشته باشند و ذره‌یی برای حق آنها حتی قدمی بردارد، افسوس که در فرهنگ آخوندی جایی نیست و اتفاقاً همین جاست که زنان اولین دشمنان و سر سخت‌ترین دشمنان آخوندها هستند و آنها آن‌قدر از زنان هراس دارند که در زندانهایشان هم از هیچ شکنجه و دار و درفشی در حق زنان کوتاهی نکردند، از کشیدن خون زنان قبل از اعدام و تجاوز به آنها تا هر نوع شکنجه تا ضایع کردن ابتدایی‌ترین حقوق زنان میهن در زنجیرم ایران.

پاسخ همه این دردها و حق و ناحق کردن ها کجاست؟ یک کلمه امید و باور و ایمان به آزادی ایران‌زمین به دست همین زنان شجاع و آزاده که در این روزها حتی در هر تجمع اعتراضی در پیشاپیش صفوف حرکت می‌کنند و فریاد دادخواهی خلق محروم و در زنجیر را بلند می‌کنند.

درود بر هانیه جسور!
درود بر همه زنان شجاع و آزاده میهنم ایران!
زنده باد آزادی! زنده باد ایران!
م – امید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر