هنوز
روح و روان بشریت از زخم هاى برجاى مانده از توحش و جنون برترى نژادى
فاشیسم هیتلرى التیام نیافته بود و أفکار عمومى آگاه و مسئول در مقابل این
سئوال قرار گرفته بود که آیا قواى حاکم بر یک کشور الزاما تضمین کننده حقوق
انسانى آحاد آن جامعه میباشد؟ تجربه جنگ ویرانگر جهانی دوم به این سئوال،
پاسخ منفی می داد. لذا این امر تبیین قواعد جهان شمولى که حقوق انسان ها
را فراتر از مرزها و فرهنگ ها به رسمیت بشناسد، بیش از هر زمان ضرورى تر
کرده بود. متاثر از این فضاى ملتهب، در ١٠ دسامبر ١٩٤٨ در مقر سازمان ملل
متحد در پاریس متنى قرائت گردید که خدشه ناپذیر بودن کرامت انسان از بنیادى
ترین اصول آن محسوب مى شد. از آن زمان تاکنون این متن به منشور عمومى حقوق
بشر معروف شده است.
ایکاش پذیرش منشور حقوق بشر از
طرف ٥٦ عضو سازمان ملل (تا آن زمان) و تقریبا تمام کشورهاى عضو تا به
امروز که یک دستاورد مهم برای جامعه بشرى محسوب میگردد، میتوانست امید و
رویاى انسانها به زندگى در دنیایى عارى از تبعیض و تجاوز و زورگویى را براى
همیشه تحقق میبخشید. متاسفانه اما ما شاهد روایت تلخ دیگرى از روند
تحولات جهان در قرن بیست و یکم هستیم؛ هنوز از پیکر فلسطین مجروح خون
مظلومترین انسانها میچکد، هنوز ما شاهد آوارگى و دربدرى و قتل و غارت
انسانهاى بیدفاع در میانمار و عراق و یمن هستیم و هنوز ماشین کشتار نظام
ولایتفقیه حاکم بر ایران به نام دین خدا خون میریزد و در حال نابودى و
تباهى حرث و نسل و حیاتى ترین حقوق انسان میباشد!
همانطور که در ابتدا بطور خلاصه اشاره شد، فلسفه وجودى و مدون شده منشور حقوق بشر در دنیاى مدرن، شرایط دهشتناک بعد از جنگ جهانى دوم و محصول بلافصل دیدگاه نژادپرستانه فاشیسم هیتلرى بود.
یک نگاه هرچند گذرا به تئورى ولایتفقیه و جامعه ایدئال مورد نظر تئوکراسى حاکم بر ایران جاى هیچگونه شک و شبهه اى باقى نمیگذارد که در این دیدگاه، حقوق انسانى و حق حیات تنها براى کسانى به رسمیت شناخته میشود که ایمان و التزام عملى و حتى قلبى به ولایتفقیه داشته باشند. همانطور که در دستگاه فاشیسم هیتلرى خروج از دایره فکر و اندیشه "پیشوا" مستوجب سختترین مجازاتها بود، در ایران تحت حاکمیت ولایتفقیه نیز شاخص برخوردارى و یا عدم برخوردارى از حق شهروندى و حتى حق حیات، در تفتیش عقیده و تعیین موضع سیاسى و عقیدتى شهروند ایرانى تنها در قبال این سئوال بود: امام را قبول دارید یا نه؟ پاسخ منفى به سؤال فوق همانا و له و لورده شدن در زیر ضربات چماق و پنجه بوکس و قمه پاسداران وحشى و همه باندهاى ارتجاعى آن، از کمیته چى هاى لمپن گرفته تا جریان فاشیستى موسوم به "مجاهدین انقلاب اسلامى" به سردمدارى امثال مصطفى تاجزاده و غیره، همان!
همانطور که در ابتدا بطور خلاصه اشاره شد، فلسفه وجودى و مدون شده منشور حقوق بشر در دنیاى مدرن، شرایط دهشتناک بعد از جنگ جهانى دوم و محصول بلافصل دیدگاه نژادپرستانه فاشیسم هیتلرى بود.
یک نگاه هرچند گذرا به تئورى ولایتفقیه و جامعه ایدئال مورد نظر تئوکراسى حاکم بر ایران جاى هیچگونه شک و شبهه اى باقى نمیگذارد که در این دیدگاه، حقوق انسانى و حق حیات تنها براى کسانى به رسمیت شناخته میشود که ایمان و التزام عملى و حتى قلبى به ولایتفقیه داشته باشند. همانطور که در دستگاه فاشیسم هیتلرى خروج از دایره فکر و اندیشه "پیشوا" مستوجب سختترین مجازاتها بود، در ایران تحت حاکمیت ولایتفقیه نیز شاخص برخوردارى و یا عدم برخوردارى از حق شهروندى و حتى حق حیات، در تفتیش عقیده و تعیین موضع سیاسى و عقیدتى شهروند ایرانى تنها در قبال این سئوال بود: امام را قبول دارید یا نه؟ پاسخ منفى به سؤال فوق همانا و له و لورده شدن در زیر ضربات چماق و پنجه بوکس و قمه پاسداران وحشى و همه باندهاى ارتجاعى آن، از کمیته چى هاى لمپن گرفته تا جریان فاشیستى موسوم به "مجاهدین انقلاب اسلامى" به سردمدارى امثال مصطفى تاجزاده و غیره، همان!
این قلم البته در وصف جنایات
هولناک فاشیسم مذهبى حاکم بر میهنمان فیالواقع ناتوان بوده و همیشه بر این
باور بوده که تنها با مرور آنچه در سیاهچالهاى قرون وسطایى خمینى و
خامنهای بر زندانیان قهرمان مجاهد و مبارز گذشته، میتوان به شقاوت بی حد و
حصر دیدگاه ولایتفقیه و رابطه آن با مقوله حقوق بشر و کرامت انسان پى
برد.
اما عمد دارم در این نوشته تاکید کنم که نقطه عزیمت همه جنایاتى که در طول حیات ننگین نظام ولایتفقیه بر پرونده آن افزوده شده و آن را به یکى از سیاهترین ناقضین حقوق بشر در دنیا تبدیل کرده است، همان نگاه فاشیستى - مذهبى این طرز تفکر به دنیاى بیرون از خود میباشد؛ و اصطلاح فاشیسم دینى، متداول در فرهنگ مقاومت ایران نیز برآمده از همین تحلیل بوده و به هیچ عنوان تنها یک شعار در ضدیت صرف با رژیم نیست. همین دیدگاه فاشیسم دینى است که دامنه آتش آن، فراتر از جاى جاى خاک میهن ما، امروز و در فقدان یک سیاست قاطع بینالمللی سوریه و یمن و عراق را فراگرفته و باعث بى خانمانى مردم شده و در واقع جهانى را دچار ناامنى کرده است. اگر پیشروى مقاومت مشروع ایران در شکست پروژه بمب سازى رژیم آخوندى نبود و رژیم همچون آلمان نازى از ابزار و ادوات لازم جنگى برخوردار میبود، بى شک جغرافیاى سیاسى جهان امروز بسود شیعه گرى ارتجاعى تحت هژمونى ولایتفقیه تغییر یافته بود.
اما عمد دارم در این نوشته تاکید کنم که نقطه عزیمت همه جنایاتى که در طول حیات ننگین نظام ولایتفقیه بر پرونده آن افزوده شده و آن را به یکى از سیاهترین ناقضین حقوق بشر در دنیا تبدیل کرده است، همان نگاه فاشیستى - مذهبى این طرز تفکر به دنیاى بیرون از خود میباشد؛ و اصطلاح فاشیسم دینى، متداول در فرهنگ مقاومت ایران نیز برآمده از همین تحلیل بوده و به هیچ عنوان تنها یک شعار در ضدیت صرف با رژیم نیست. همین دیدگاه فاشیسم دینى است که دامنه آتش آن، فراتر از جاى جاى خاک میهن ما، امروز و در فقدان یک سیاست قاطع بینالمللی سوریه و یمن و عراق را فراگرفته و باعث بى خانمانى مردم شده و در واقع جهانى را دچار ناامنى کرده است. اگر پیشروى مقاومت مشروع ایران در شکست پروژه بمب سازى رژیم آخوندى نبود و رژیم همچون آلمان نازى از ابزار و ادوات لازم جنگى برخوردار میبود، بى شک جغرافیاى سیاسى جهان امروز بسود شیعه گرى ارتجاعى تحت هژمونى ولایتفقیه تغییر یافته بود.
اگر ظهور و ویرانگرى فاشیسم
هیتلرى، جامعه جهانى را در دوران بعد از جنگ جهانى دوم به فکر تدوین حقوق
جهان شمول بشر واداشت، امروز ظهور و پیشروى فاشیسم مذهبى به عنوان یک تهدید
جدى جهان متمدن و همه ارزشهای حقوق بشرى آن زنگهای خطر را بیش از هر
زمانى به صدا درآورده است.
نیاز امروز بشریت فراتر از
تئورى و تدوین قواعد حقوق بشرى، تدابیر جامع و الزامآوری است تا بتوان با
تکیه بر آنها رژیمهای یاغى و سرکشى چون نظام ضدبشرى حاکم بر ایران را به
رعایت حقوق بشر در تمام شئونات زندگى مردم وادار کرد! اگر امروز جامعه بشری
رعایت حقوق بشر را - به عنوان عالی ترین دستاورد بشریت - مرز سرخ
عبورناپذیر تمام مناسبات خود قرار ندهد، بیتردید فردا تنها راه باقی مانده
برای جلوگیری از اختاپوس بنیادگرایی به مثابه یکی از اصلیترین عناصر ناقض
حقوق بشر، جنگ و خونریزی بیشتر خواهد بود! بدیهى است که فاشیسم مذهبى حاکم
بر ایران هرگز با یک فراخوان صرف که اکنون دیگر بیشتر به یک تعارف شرمآور
و روتین قبل از نشستن پاى میز معاملات تجارى تبدیل گشته است، از نقض حقوق
بشر دست نخواهد کشید؛ براى برقراری جامعه ای که در آن حقوق بشر و کرامت
انسان خدشه ناپذیر و مقدس بشمار آید، البته قبل از داشتن هر انتظاری از
جامعه جهانى، باید کفش و کلاه آهنین بر تن پوشید و بر رژیم جنایتکار
ولایتفقیه و تمام باندهاى مافیایى اش در تمام زمینهها شورید. باید با
حمایت بى دریغ از مقاومت و جان برکفان مجاهد این مرز و بوم به تقویت جبهه
مقاومت در قبال لابیهای فاسد سیاست مماشات پرداخت. تنها در این صورت است
که میتوان سوداگران سرمایه و خون (سردمداران سیاست پلید مماشات) را از
معامله بر سر حقوق بشر بر حذر داشت! تنها در این صورت است که میتوان با
خلع ید از رژیم ضد بشرى حاکم بر میهنمان در مجامع بینالمللی حرمت حقوق بشر
را پاس داشت. میدان نبرد مشروع و سرنوشت ساز برای حقوق بشر ما را به یاری
فرا میخواند، اکنون زمان برخاستن است! ما تنها با پرداخت بها، عمل به
مسؤلیت ها و ورود به صحنه مبارزه، می توانیم وفاداری و ایمان خود به حقوق
بشر را به اثبات برسانیم. در غیر اینصورت صحبت از حقوق بشر جز یک لفاظی
توخالی و بی محتوی نخواهد بود!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر