لينك به منبع:
قلب مادر ـ ایرج میرزا
ـ «داد معشوقه به عاشق پیغام
که کند مادر تو با من جنگ
ـ هر کجا بیندم از دور, کند
چهره پر چین و جَبین (=پیشانی) پر آژنگ (=چین و چروک)
ـ با نگاه غضب آلود زند
بر دل نازک من تیرِ خَدنگ (=راست)
ـ مادر سنگدلت تا زنده ست
شَهد (=عسل) در کام من و تست شَرنگ (=زهر)
ـ نشوم یکدل و یک رنگ تو را
تا نسازی دل او از خون رنگ
ـ گر تو خواهی به وصالم برسی
باید این ساعت، بی خوف و درنگ
ـ رَوی و سینۀ تنگش بدری
دل برون آری از آن سینۀ تنگ
ـ گرم و خونین به مَنَش (=آن را به من) بسپاری
تا برَد ز آینۀ قلبم زنگ
ـ عاشق بی خِرد ناهنجار
نه بَل (=بلکه) آن فاسق بی عصمت و ننگ
ـ حرمت مادری از یاد ببرد
خیره از باده و دیوانه ز بَنگ (=حشیش)
ـ رفت و مادر را افکند به خاک
سینه بدرید و دل آورد به چنگ
ـ قصد سر منزل معشوق نمود
دل مادر به کفش چون نارنگ (=نارنج)
ـ از قضا خورد دم در به زمین
و اندکی سوده شد (=ساییده شد) اورا آرنگ (=آرنج)
ـ وان دل گرم که جان داشت هنوز
اوفتاد از کف آن بی فرهنگ
ـ از زمین، باز، چو برخاست، نمود
پی برداشتن آن آهنگ
ـ دید کز آن دل آغشته به خون
آید آهسته برون این آهنگ
ـ آه، دست پسرم یافت خراش!
آخ، پای پسرم خورد به سنگ!»
ـ
«قطعاتی که ایرج [میرزا] در باب مادر سرود از لحاظ حسن تأثیر در ادب فارسی
نظیر ندارد. قطعة "گویند مرا چو زاد مادر" از قطعات جاویدان شعر فارسی
است؛ و "قلب مادرِ" او را کمتر کودک فارسی زبان دبستانی و دبیرستانی در
ایران هست که بارها نشنیده باشد. تا آنجا که بنده اطّلاع دارد، در هر مدرسه
که جشنی فرهنگی منعقد می شود یکی از قطعه هایی که تقریباً همیشه به شکل
"دکلماسیون" اجرا می شود همان "قلب مادر" ایرج است.
قطعۀ
"قلب مادر" را ایرج به منظور شرکت در مسابقه یی که مجلّۀ ایرانشهر (چاپ
برلین) در شماره ۴ سال دوم خود مطرح کرده بود، سروده است. در این مجلّه
قطعه یی از زبان آلمانی ترجمه شده و از شاعران خواسته شده بود که آن را به
شعر فارسی درآورند. این قطعه "دل مادر" نام داشت و این است عین ترجمۀ فارسی
آن:
"شب
مهتاب بود. عاشق و معشوق در کنار جویی نشسته مشغول راز و نیاز بودند. دختر
از غرور حسن مست و جوان از آتش عشق در سوز و گداز بود.
جوان
گفت: ای محبوب من, آیا هنوز در صافی محبّت و خلوص عشق من شبهه یی داری؟ من
که همه چیز خود حتی گرانبهاترین دارایی خویش یعنی قلب خود را نثار راه عشق
تو کرده ام.
دختر
جواب داد: دل در راه عشق باختن نخستین قدم است. تو دارای یک گوهر قیمت
داری هستی که گرانبهاتر از قلب تو است و تنها آن گوهر نشان صدق تو می تواند
بشود. من آن گوهر را از تو می خواهم و آن دل مادر تو است. اگر دل مادرت را
کنده برِ (=پیش) من آوری من به صِدق عشق تو یقین حاصل خواهم کرد و خود را پایبند مهر تو خواهم ساخت.
این
حرف در ته روح و قلب جوان دلباخته توفانی برپاکرد ولی قوّت عشق بر مهر
مادر غالب آمده از جا برخاست و در آن حال جنون رفته قلب مادر خود را کنده
راه [خانۀ] معشوق پیش گرفت. با آن شتاب که راه می پیمود ناگاه پایش لغزیده
به زمین افتاد. دل مادر از دستش رهاشده روی خاک غلتید و در آن حال صدایی از
آن برخاست که می گفت: "پسرجان, آیا صدمه یی به تو رسید؟"
در
این مسابقه ایرج از دیگر شاعران بهتر سرود و قطعة "قلب مادر" وی چندان
شهرت یافت که در صفحات گرامافون [به آواز قمرالملوک وزیری] ضبط شد و جزء
شاهکارهای ادبی درآمد» («چشمۀ روشن» (دیداری با شاعران، , دکتر غلامحسین
یوسفی, انتشارات علمی، تهران، به نقل از زنده یاد دکتر محمدجعفر محجوب).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر