لينك به منبع:
1- شرایط بی نظمی کنونی
در
جهانی زندگی میکنیم که هرج و مرج سیاسی سرا پای آنرا فرا گرفته است . بن
بستهای مالی سامانه های اقتصادی را بی نهایت حساس و شکننده کرده. در
شرایطی سیر میکنیم که بی نظمی شالوده سیستمهای اجتماعی را در نوردیده و خطر
فروپاشی بین المللی در جنگی ناگهانی و درگیری های غیر قابل کنترل را در
چشم اندازبشری قرار داده است.
تلاطم های خرد کننده که ساختارهای موجود را با چالشهای لاینحل مواجه کرده اند، رو در روی ما قرار گرفته اند.
موقعیت
وخامت بارموجود و وضعیت شکننده جهانی دیگر قابل انکار نیست. آنقدر این
شکنندگی وهرج ومرج همه جانبه ، واضح و روشن است که حتی آن گروههایی که همه
کاستی های موجود دستگاههای اقتصادی ، نظامهای ، سیاسی واجتماعی را به سطح
نازل تئوری توطئه فرو میکاهند، هر روز بیشتر از این نگرش فاصله میگیرند.
زیرا خیلی از اتفاقات موجود را دیگر نمیتوان با این تئوری تشریح کرد. زیرا
هر نوع نظریه پردازی از این زاویه در درون خود تضادهای فراوانی را به همراه
میاورد که این تئوری قادر به پاسخگویی به آنها نیست. انگاره اصلی این
تئوری بر این مبنا استوار است که گروههای کوچک و تیز هوشی دارای امکانات
سیاسی، مالی، نظامی، روانی و علمی در پس تمام حوادث خوب و بد این دنیا
هستند. گروههایی دسیسه گر که عموما نیز قدرتمند میباشند تمامی جریانهای را
دقیق طراحی کرده و به اجرا در میآورند. آنها با نقشه های مخفیانه و
زیرکانه خود مسبب تمامی رویدادهای منفی این جهان میباشند تا از شرایط در هم
ریخته به نفع اهداف سیاسی و منافع اقتصادی خود استفاده کنند.
این
نگرش اما رفته رفته در مواجه با واقعیتهای پیرامون و پیچیدگیهای سرسام اور
هرروز بیشتر رنگ میبازد و کارایی خود را از دست میدهد. زیرا مواردی از
رویدادهای این جهان چنان منفی ، قهقرایی و واپسگرا هستند که هیچ گروه
قدرتمندی از ان سودی نمیبرد و همه متضرر آن هستند. ضرر همگانی پایه های این
تئوری را به لرزه در آورده است
ملموس ترین نماد مادی این شرایط را میتوان بطور خلاصه اینگونه بیان کرد
بحران
مالی سال ۲۰۰۸ میلادی رخدادی بود که پایه های قدرتمند سامانهای مالی جهان
را چنان به لرزه در آورد که باعث شد تا غولهای اقتصادی ضررهای چند میلیاردی
را متحمل شوند و خیلی از دولتها به سراشیبی سقوط مالی افتادند.
جنگ
عراق که به گفته جرج بوش با هدف برداشتن صدام حسین وایجاد دولتی نمونه و
دمکرات که سرمشق دیگر ملل منطقه خاورمیانه شود، به دردی جانکاه برای مردم
عراق و به باتلاقی برای ارتش امریکا تبدیل شد و در آخر هم به شکست سیاستهای
استراتژیکی نئوکانها منجر گردید و آنها را برای یک دوره به حاشیه و انزوای
سیاسی راند.
بهار
عربی که میرفت نسیمی تازه به روح مرده کشورها منطقه بدمد در همه کشورهای
خاورمیانه به بن بست رسید و در سوریه نه به بهار که به دریای خون منتهی شد.
در این شرایط بود که ناکارآمدی ارگانهای بین المللی و سازمانهای حقوق بشری
بیش از بیش نمایان شد و سیاستمداران هر روز بیشتر ناتوانی و ضعف خود را به
همگان نشان دادند. در همین راستا زجر مردم سوریه هر ساعت افزون تر و درد
این خلق به پا خواسته هر روز بیشتر شد.
در
هر قدم اشتباه سیاستمداران غربی با پافشاری بر سیاست بغایت اشتباه استمالت
از حکومت ارتجاعی ، بنیاد گرایی مذهبی این جرثومه فساد هر چه بیشتر جری
تر شده و به دامنه نفوذ خود افزود. آنقدر این نفوذ گسترش یافت تا نهایتا به
آن منجر شد که پای آن به قلب اروپا نیز کشاند شود.
به
اختصار باید گفت که شرایط جهانی گره کوری خورده و هر لحظه با جنگهای
ناخواسته ای که همه را بکام فرو میبرد و درگیریهای جرقه وار که از کنترل
خارج میشوند نطفه آینده ای تاریک را برای ما رقم خواهد زد.
برنامه
های اقتصادی که بجای سودهای کلان ضررهای عمده میرسانند همه صاحب نظران
اقتصادی را در حیرت فرو برده است و این فرایند که تضاد بین فقیر و غنی در
سطح جهانی هر روز بیشتر میشود میرود تا از کنترل خارج شود.
بی
معنا شدن اصول اجتماعی و کم رنگ شدن قواعد همزیستی مسالمت آمیز و همچنین
اغتشاش در اصول اخلاقی موجب در هم ریختگی ساختارهایی شده که زندگی در کنار
هم را ناممکن ساخته است. گریز انسانها از یکدیگر ، عدم اعتماد به همدیگر ،
گوشه نشینی و فردگرایی بیش از اندازه ، ایزوله شدن انسان در افکار سر درگم
خود همه نشان از بی نظمی فردی ، اجتماعی و جهانی میدهد.
در
این موقعیت با اضافه شدن رویدادها و فاجعه های طبیعی که شرایط زیست محیطی
را هر روز تنگ تر و مرگ آورتر میکنند به پیچیدگی قضیه افزوده و راه برون
رفت را بغرنجتر نموده. آشفتگی همه جا را فراگرفته و بی نظمی تار و پود همه
ساختارهای موجود را درنوردیده. هرج و مرج به ویژگی اصلی دوران ما تبدیل
شده. یکی از سوالات مهم همه آنهایی که دغدغه شرایط بحرانی را دارند این است
که سرانجام این موقعیت چیست و عاقبت جوامع بشری چگونه رقم خواهد خورد و با
چه مکانیزمی میتوان بر این هرج و مرج غلبه کرد و با چه روشی میتوان قافله
بشری را به سلامتی از آن عبور داد.
این چه شور است که در دور قمر می بینم - همه آفاق پر از فتنه وشر می بینم
هر کسی روز بهی می طلبد از ایام - علت آن است که هر روز بتر می بینم
دختران را همه جنگ است وجدل با مادر - پسران را هم بد خواه پدر می بینم
هیچ رحمی نه برادر به برادر دارد - هیچ شفقت نه پدر را به پسر می بینم
اگر
چه سوال مهم و بجایی است ولی پاسخ به آن سهل و ساده نیست. اما برای یافتن
پاسخی مناسب و در خور میتوان در چهارچوب امکانات نظری تئوریهای علمی موجود و
تحقیقاتی که در زمینه رفتارهای آشوبناک سیستم های دینامیکی صورت گرفته
بهره گرفت. در این زمینه تئوری بی نظمی میتواند به ما زاویه نگرش جدیدی
بدهد که اوضاع آشفته کنونی را از دریچه دیگری نگاه کنیم تا شاید روزنه نوری
در این شب تاریک بر روی ما باز شود.
معنی بی نظمی از نقطه نظر فیزیکی نظری
در
دهه های گذشته فیزیک نظری در حوزه تئوری بی نظمی به کشف جدیدی دست یافت ،
کشفی که به سرعت راه خود را به بخشهای دیگر علمی و اجتماعی نیز باز کرد و
امکان نگرش جدیدی را به ما عرضه نمود که ما در پرتو ان به رهیافت ها جدیدی
برای ارائه تئوریهای مدرنی که از دقت بالاتری برای درک پیچیدگی های این
جهان میباشند برخوردار شویم.
این
نظریه ثابت کرد که همه سیستمهای دینامیکی چه فیزیکی و چه غیر فیزیکی
(منظور فرایندهای طبیعی ، اجتماعی ، انسانی مدیریت کاری هستند) در روند
خودشان در مرحله ای به صورت جبری وارد فازی میشوند که در ان بی نظمی حاکم
است. این فاز قطعیتی اجتناب ناپذیر است که همه سیستمها دریک دوره از طول
عمر خود به آن وارد میشوند. در این مرحله سیستم دارای خصوصیاتی میشود که با
قبل از ان کاملا متفاوت است.
"نظریه
بی نظمی" در مطالعه سیستمهای دینامیکی به این واقعیت میرسد که سیستمهای
بی نظم، سیستمهای دینامیکی ای غیر خطی هستند که نسبت به شرایط اولیه شان
بسیار حساساند. تغییری اندک در شرایط اولیه چنین سیستمهایی باعث تغییرات
بسیار در آینده آنها می شود. این پدیده در تئوری بی نظمی به " اثر پروانه
ای" مشهور است. رفتار سیستمهای بی نظم به ظاهر تصادفی مینماید. با اینحال
هیچ لزومی به وجود عنصر تصادف در ایجاد رفتار بی نظمی نیست و سیستمهای
دینامیکی معین (deterministic) نیز میتوانند رفتار بی نظمی از خود نشان
دهند.
تعاریف ارائه شده:
بی
نظمی (Chaos) در لغت به معنی درهم ریختگی، آشفتگی و بی نظمی است و مترادف
آن در مکانیک Turbulanceیا تلاطم می باشد. این واژه به معنی فقدان هرگونه
ساختار یا نظم است و معمولاً در محاورات روزمره آشوب و آشفتگی نشانه بی
نظمی و سازمان نیافتگی به نظر آورده می شود و جنبه منفی در بردارد. اما در
واقع با پیدایش نگرش جدید و روشن شدن ابعاد علمی و نظری آن امروزه دیگر بی
نظمی و آشوب به مفهوم سازمان نیافتگی، ناکارائی، و درهم ریختگی تلقی نمی
شود بلکه بی نظمی وجود جنبه های غیرقابل پیش بینی و اتفاقی در پدیده های
پویا ست که ویژگی خاص خود را داراست .بی نظمی نوعی نظم غائی در بی نظمی است
.
در کتابهای مختلف آشوب یا بی نظمی اینگونه تعریف میشود:
"
بی نظمی و آشوب نوعی بی نظمی منظم ( orderly Disorder) یا نظم در بی نظمی
است .بی نظم از آن رو که نتایج آن غیر قابل پیش بینی است و منظم بدان جهت
که از نوعی قطعیت برخوردارست ."
با
این وصف میتوان مدعی شد که اگر درون هر بی نظمی یک نظم برتر نهفته است ،
پس باید درون بی نظمی جهانی کنونی نیز نظمی وجود داشته باشد که فراتر ،
پیچیده تر و پویا تر از نظم گذشته است.
محور تغییرات آینده
نظم جدید چگونه بوجود میاید؟ جواب به این سوال از نقطه نظر تئوری بی نظمی بسیار ساده است. همه ارگانها ی دینامیکی دارای «نقطه جاذبه ای» هستند که به اجبار به سمت ان حرکت میکنند و هیچ گریزی هم از ان ندارند. وقتی یک سیستم به نقطه اشباع خود میرسد و کهنه و ناتوان میشود و دیگر نمیتواند به سمت ان «نقطه جاذبه» حرکت کند، رفتاری اشوبناک از خود بروز میدهد . در بطن این رفتار اشوبناک خلاقیت نهفته است ، خلاقیتی که بسترهای نو و راههای جدیدی را برای ادامه حرکت پدیده بوجود میاورد. زیرا رفتن بسوی نقطه جاذبه (اتراکتور Attractor) جبری واجتناب ناپذیر است. (اصطلاحا به ان قفس طلایی سیستمهای دینامیکی میگویند)
جهان ما دقيقا در همينشرائط
قرار دارد سیستمهای حکومتی و ارگانهای اجتماعی که هدفشان این بود که
انسان را به آزادی و عدالت برسانند ناتوان از رفتن به سوی نقطه جاذبه خود
هستند. نه
لیبرالیزم کنونی توانست آزادی واقعی انسان را تضمین کند بدون اینکه
زنجیرهای سرمایداری را به دست و پای ان ببندد و نه سوسیالیزم تحت نظریه
ماتریالیزیم توانست عدالت اجتماعی را ایجاد کند بدون اینکه دیکتاتوری
پرولتاریا را به سد راه تکامل اجتماعی تبدیل نماید.
از همین رو ما از یک سو زیر حوزه نفوذ نقطه جاذبه مجبور به حرکت به سوی
ازادی و عدالت اجتماعی هستیم از سوی دیگر سیستمهای موجود ناتوان از براشتن
موانع راه میباشند. تضاد بین نیاز به حرکت و ناتوانی ازحرکت و تحول تکاملی ریشه اصلی نابسامانیهای موجود و شرایط هرج و مرج کنونی جهان است. این شرایط یک وضعیت درازمدت همیشگی نیست زیراعنصر تغییر و بن بست شکنی در حال تاثیرگذاری است و در نهایت غلبه میکند و شرایط را به نظم جدیدی میرساند.
همانطور که در بالا نیز اشاره شد در بی نظمی نوعی خلاقیت وجود دارد که سیستم را به درجه ای بالاتر و نظمی پیچیده تر هدایت میکند. نظمی که منطبق تر با «اتراکتورهای» دوران جدید باشد. با توجه به این نکته مهم باید به این سوال پاسخ بدهیم که منشاء خلاقیت در جهان کنونی ما کجا ست؟. جواب تئوری بی نظمی به آن در کلمه «پیچیدگی » نهفته است. بدین معنی که پدیده هایی ظهور مینماییند که پیچیده تر از سیستمهای موجود عمل میکنند. این
پدیده ها قادرند و توانایی آنرا دارند که روشهای کارامدتری برای عبور از
موانع ارائه دهند و با چابکی بیشتر همرا ه با سرعت افزون تری مسیر رفتن به
سوی اتراکتور را هموار کنند. این پدیده های پیچیده چگونه بوجود میایند و رشد میکنند هیچ کس از منشاء ان اطلاع دقیقی ندارد. به نظر میرسد که در درون ماده « انرژی هوشمندی »نهفته است که همواره در حال بازتولید فرایندهای پیچیده تر برای شکستن بن بستهای بغرنج است. این انرژی قادر است که ماده بی جان را تبدیل به ماده جاندار بکند. جان چیست و از کجا امده است ؟ کسی نمیداند. این انرژی هوشمند دنیای مادون هوش گیاهان را تبدیل به حیوانات هوشمند با غریزه های قوی مینماید. هوش و غریزه چیست و از کجا میایند؟ کسی نمیداند. همین انرژی خلاق ، هوش ابتدایی حیوانی را تبدیل به عقل و غرایز حیوانی را تبدیل به احساسات عاشقانه در انسان مینماید. عقل و عشق چیست؟ کسی نمیداند. بقول مولانا ماده در مسیر پیمودن راه خود از خاک تا افلاک سرسختانه در تلاش است.
ما نبودیم و تقاضامان نبود لطف حق ناگفته ما را میشنود
نقش باشد پیش نقاش و قلم عاجز و بسته چو کودک در شکم
گاه نقشش دیو و گه آدم کند گاه نقشش شادی و گه غم کند
به نظرمیاید که سرانگشتی پنهان در زیر پوست ماده در حال هدایت این جهان به سوی «اتراکتورهای عجیب وغریب» است که در تئوری بی نظمی به آن (Strengs Attractors) میگویند.
ویژگی این اتراکتور این است که پیش زمینه های فراکتالها را آماده میکند.
فراکتال ان نظم و فرم غایی است که ماده در ان به ارامش و سکون خود میرسد و
از حرکتی که ما میشناسیم باز میایستد. فرمی و ساختاری که «ویژگی خودمانایی»
در آن حاکم است. این ویژگی تناسب زیادی دارد با نگرش ادیان ابراهیمی که
نهایت جهان را توحید و رسیدن انسان به خدا را غایت هستی میدانند.
این در عرفان و اشعار فارسی به وضوح به چشم میخورد.
سعدی
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند - بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت - به در آی تا ببینی طیران آدمیت
نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم - هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت
مولانا
به مقام خاک بودی سفر نهان نمودی - چو به آدمی رسیدی هله تا به این نپایی
تو مسافری روان کن سفری بر آسمان کن - تو بجنب پاره پاره که خدا دهد رهایی
بنگر به قطره خون که دلش لقب نهادی - که بگشت گرد عالم نه ز راه پر و پایی
جالب است که نگاهی به تعریف خودمانایی بیاندازیم تا چند خط بالا قابل فهمتر باشند.
خود مانایی (Self Similarity)
در تئوری آشوب، نوعی شباهت بین اجزا و کل قابل تشخیص است. بدین ترتیب که هر جزئی از الگو همانند و متشابه کل میباشد. خاصیت خود مانایی در رفتار اعضای سازمان نیز میتواند نوعی وحدت ایجاد کند، همه افراد به یکسو و یک جهت و هدف واحدی نظر دارند. این ویژگی ازنظریه بینظمی، بیشتر در فرکتالها مورد بررسی قرار میگیرد.(ویکی پدیا)
برای نمونه قطعه ای از یک ترانه و گفته های مولانا تمامی ذرات عالم به سمت یک وحدت بزرگ فراکتالی در حرکتند.
ذره ها ذره ها در خروشند - در تب عشق واحد بجوشند.
مولانا
در جهان وحدت حق این عدد را گنج نیست - وین عدد هست از ضرورت در جهان پنج و چار
صد هزاران سیب شیرین بشمری در دست خویش - گر یکی خواهی که گردد جمله را در هم فشار
صد هزاران دانه انگور از حجاب پوست شد - چون نماند پوست ماند بادههای شهریار
بیشمار حرفها این نطق در دل بین که چیست - ساده رنگی نیست شکلی آمده از اصل کار
در مثنوی مولوی آمده است:
«سوی کل خود رو ای جزء خدا».
و در جای دیگر گوید:
آنها که طلبکار خدایید، خدایید - بیرون ز شما نیست، شمایید شمایید
ذاتید و صفاتید، گهی عرش و گهی فرش - در عین بقایید و منزّه ز فنایید
اسپینوزا میگوید: «همه چیزهای جهان یکی بیش نیستند و آن یکی کل در کل است. آن که کل در کل است خداست که ازلی و عظیم است.
در
بالا به اختصار توضیح داده شد که در شرایط آشوبناک جهانی دستی پنهان با
مکانیزمی که برای ما قابل شناسایی نیست بر طبق اصل خلاقیت و نوآوری از بطن
بی نظمی موجود، پدیده ای را خلق میکند که توانای آنرا دارد که با ارائه
راه حلهای متاکلاسیکو خارج از عرف معمول آشفتگی را تحت کنترل خود درآوردوآنرا به سوی نظمی عمیقتر و پایدار تر هدایت کند. این پدیده دارای ویژگیهای خاص خود میباشد که بر اساس ان خصوصیات میتوان آنرا شناخت.
۱ـ این پدیده ریشه اصلی بی نظمی را بصورت دقیقی میشناسد و قدرت ارئه راه حل دارد.
۲ـ دارای قدرت انطباق زیادی با شرایط بعد از بی نظمی است.
۳ـ در میان بی نظمی بسر میبرد ولی از نظم درونی که جهت گیری آینده را تعیین میکند برخوردار است
۴ـ مقاوم است و دارای قدرت پایداری در شرایط سخت و مراحل گوناگون است.
۵- قدرت بسط کمی و کیفی ایده ای را دارد که خودش را حول آن سازماندهی کرده است(نمونه های ادیان توحیدی)
با
توجه به همه این موارد گفته شده و فاکتها موجود اگر این جهان آشفته بخواهد
برای خروج از این بی نظمی راهی پیدا کند باید یک نیرویی با ویژگیهای بالا
وجود داشته باشد که راه را باز کند. از اینرو میتوان با توجه به موارد فوق یک تز جدی را مطرح کرد.(خوانندگان توجه کنند که این یک تز است نه تئوری زیرا هنوز ثابت نشده)
۱ـ اگر تئوری بی نظمی تمامی اطلاعات مورد نیاز را به صورت دقیقی در رابطه با سیستمهای دینامیکی ارائه داده باشد.
۲ـ اگر ما بصورت کامل و بدون حفره ، تئوری بی نظمی را بدرستی درک کرده باشیم
۳ـ اگردر جایی دیگر در این جهان نیرویی با این ویژگیها وجود نداشته باشد
پس
میتوان این تز را مطرح کرد که تنها نیرویی که داری این ویژگیها میباشد و
میتواند شرایط بی نظم را بسوی نظم برترهدایت کند و آلام های کنونی بشر را
تا حد زیادی التیام ببخشد فقط مجاهدین هستند. زیرا آنها تمامی ویژگیهای نظری وعملی (بجز یک مورد را) که در بالا به ان اشاره شد را دارا میباشند. آنها جزیره ثبات در دنیای بی ثبات هستند، نظم تشکلیلاتی آنها تواناییهای زیادی را برای حیات در شرایط بی نظم را عملا نشان داده است. قدرت انطباق فعال در شرایط گوناگون و بغرنج را دارا میباشند، از چابکی تشکیلاتی بالایی برخوردارند.
در جنگ ایدئولوژیکیبا
اتکاء به جهانبینی توحیدی از رقبای مذهبی خود ش پیشی میگیرد و نسبت به
جهانبینی مارکسیستی که نیمی از جهان را تحت سلطه خود قرارداده بود قوتر و
پایدارتر عمل میکند. در حوزه سیاسی چنگ در چنگ رژیم شاه با ساواک قدرتمندش میاندازد و از ان پیروزمند بیرون میاید. در رودروی با ارتجاع مذهبی و جنگ با خمینی ، کاری میکند که آن دجال ابروی خودش را با خدا معامله کند. در
مقابله با توطئه های بین المللی همه ترفندها را برای انحلال نرم و سخت
تشکیلات و سازمان خود با درایت ، هوش وصبر بیش اندازه یکی بعد از دیگری
خنثی میکند. به جرات میتوان گفت که این پدیده در هر جنگی که وارد میشود پیروزمند و سرفراز از ان بیرون امده است. چه جنگ ایدئولوژیکی ، چه جنگ سیاسی و چه نبرد تشکیلاتی. اما برخلاف ان همه رقبای این سازمان در جنگ با ان یا از دور خارج شدند(شاه ، مارکسیسزم) یا چنان در تضادهای درونی خودشان گیر کرده اند که توان حل هیچ مشکلی را ندارند(رژیم اخوندی و غرب)
از
این رو میتوان گفت که برای عبور از این آشفتگی جهانی نه دیگر بر
ساختارهای لیبرالیستی میتوان تکیه کرد ، زیرا که خود این ساختارها فاسد و
از کار افتاده اند و مسبب خیلی از بی نظمی های کنونی میباشد. از سوی دیگر
بر اموزههای مارکسیستی
هم نمیتوان تکیه کرد زیرا دستگاه تئوریک ماتریالیزم نشان داده که با یک
نگرش کاملا مادی نمیشود بخشهای غیر مادی جهان و انسان را تشریح کرد. به
همین دلیل شکل گیری یک فرم جدید و بهترباید بر اساس ایده ای که پیچیده تر و
متکاملتر است صورت بگیرد ایده ای که در عمل نشان داده که هم ازقدرت انطباق
بیشتری برخوردار است و هم از توانایی وسیعتری برای حل مشکلات بهرمند است.
دو سیستم موجود نشان داده اند که بار خود را بر زمین نهاده اند و دیگر از
تواناییهای کافی برای حل مشکلات بشری برخوردار نیستند ، برخلاف ان اما
مجاهدین در این پنجاه سال اخیر به خوبی هم در حوزه عملی وهم در حوزه نظری
نشان داده اند که از پویایی ایدئولوژیکی بالایی برخوردارند که به کمک ان
چابکی سیاسی پیچیده ای را بروز میدهند و از ظرفیتهای بالای برای گذار از
دوران بحران بهرمند هستند. با این نگاه میتوان گفت که فضاهای جدیدی در حال باز شدن هستند که بازیگر اصلی ان مجاهدین میباشند .
مولانا شرایط نو و نقش افرین اصلی را نیز چنین بیان میکند.
دلبری و بیدلی اسرار ماست - کار کار ماست چون او یار ماست
نوبت کهنه فروشان درگذشت - نوفروشانیم و این بازار ماست
نوبهاری کو جهان را نو کند - جان گلزارست اما زار ماست
عقل اگر سلطان این اقلیم شد - همچو دزد آویخته بر دار ماست
هر چه اول زهر بد تریاق شد - هر چه آن غم بد کنون غمخوار ماست
در نگرش توحیدی نیز به این نکته مهم اشاره شده است که زمین هرگزاز حجت خدا تهی نمیشود.
امیر مؤمنان دراین باره میگوید:
«لا تخلو الأرض من قائم لله بحجة إمّا ظاهراً مشهوراً أو خائفاً مغموراً، لئلاّ تبطل حجج الله وبیّناته؛ (2) زمین از کسی که برای خدا با حجت به پاخیزد خالی نمیماند. او نمایان و شناخته شده است، یا ترسان و پنهان است تا حجتها و نشانههای روشن خدا باطل نگردد».
«لا تخلو الأرض من قائم لله بحجة إمّا ظاهراً مشهوراً أو خائفاً مغموراً، لئلاّ تبطل حجج الله وبیّناته؛ (2) زمین از کسی که برای خدا با حجت به پاخیزد خالی نمیماند. او نمایان و شناخته شده است، یا ترسان و پنهان است تا حجتها و نشانههای روشن خدا باطل نگردد».
نهج البلاغه حکمت ۱۴۷
با همه این تفاسیر اما یکی از موارد بالا است که تا حالا چیزی از ان به صورت ملموس وجدی دیده نشده وآن بسط کمی دستگاه نظری وعملی است. سازمان
تا حالا ایده های اصلی و همچنین مکانیزمهای اجرایی آن را فقط دریک سیستم
ازمایشگاهی ، چهارچوبی مشخص و محیطی استریلیزه و پاک ارائه داده است و هنوز
معلوم نیست که این فرماسیون درونی چقدر قدرت باز شدن و توانایی همه گیر
شدن برونی را دارد. اگر در این زمینه بر اساس متد « آزمایش و خطا» بتوان
این دستگاه را تست کرد و ظرفیتهای برونی شدن انرا سنجید میتوان از آینده
ای روش سخن گفت و گرنه باید منتظر یک ایده ای و ساختار دیگری بود که علاوه
بر تمامی ویژگیهای مجاهدین توان همگیر شدن را نیز داشته باشد. آیا این مهم صورت میگیرد یا نه باید منتظر بود زیرا آینده آنرا مشخص میکند.
پرویز مصباحی
آلمان ۰۱/۱۲/۲۰۱۶
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر