لينك به منبع:
قطعه یی از شعر«خونی که میتپد»
سروده محمد قرایی در اردیبهشت۱۳۷۳
بهیاد شهید بزرگ حقوقبشر دکتر کاظمرجوی
به مناسبت بالا گرفتن جنبش دادخواهی قتل عام ۶۷
سروده محمد قرایی در اردیبهشت۱۳۷۳
بهیاد شهید بزرگ حقوقبشر دکتر کاظمرجوی
به مناسبت بالا گرفتن جنبش دادخواهی قتل عام ۶۷
....سردار بیشکیب
از اوج برج دیدبانی خود
پردرد میخروشید
فریاد دادخواهی خلقی را
بیتاب میسرود:
«بنگر! ایخفته! ایجهان!
آنجا: در میهنم
زخمی دگر شکفت، بر سینهیی دگر
افزوده شد گـلزخمی، بر صدهزار زخم
من ثبت کردهام.
اینجا: نشست پرخیانت خنجر
آنجا فرود پرشقاوت شلاق
گرگان، هنوز، بهکار دریدنند
تاکی ز خواب خیزد،وجدانت ایجهان!»
***
در اوج برج دیدن و پاییدن
سردار، سالها
با دیدگان عاشق و، با واژگان ملتهبش،
بیدار بود
باروی پرطنین سرودش
در گوشهای جهان، پرطبل و پرخروش،در کار بود
تا آن غروب
که خون از فراز باروی سردار
فوارهسان جهید و
جوشید بیامان،
سردار بود با دهانهٌ زخمش که میسرود
گلگونترین سرود دادخواهی خلقش را
پر موج،اینچنین:
«بنگر جهان!
اینجا!
برسینهام تو را، این زخم تازه گواه
در میهنم، قبیلهٌ گرگان هنوز،
به کار دریدنند…»
***
اینک
وجدان یک جهان
چون تیغهٌ برندهٌ مرگیست در کمین
گرگان
تا چند،
میتوانند…
* **
در اوج برج میهن مجروح
آن خون زنده و بیدار، پرنبض میتپد
از اوج برج دیدبانی خود
پردرد میخروشید
فریاد دادخواهی خلقی را
بیتاب میسرود:
«بنگر! ایخفته! ایجهان!
آنجا: در میهنم
زخمی دگر شکفت، بر سینهیی دگر
افزوده شد گـلزخمی، بر صدهزار زخم
من ثبت کردهام.
اینجا: نشست پرخیانت خنجر
آنجا فرود پرشقاوت شلاق
گرگان، هنوز، بهکار دریدنند
تاکی ز خواب خیزد،وجدانت ایجهان!»
***
در اوج برج دیدن و پاییدن
سردار، سالها
با دیدگان عاشق و، با واژگان ملتهبش،
بیدار بود
باروی پرطنین سرودش
در گوشهای جهان، پرطبل و پرخروش،در کار بود
تا آن غروب
که خون از فراز باروی سردار
فوارهسان جهید و
جوشید بیامان،
سردار بود با دهانهٌ زخمش که میسرود
گلگونترین سرود دادخواهی خلقش را
پر موج،اینچنین:
«بنگر جهان!
اینجا!
برسینهام تو را، این زخم تازه گواه
در میهنم، قبیلهٌ گرگان هنوز،
به کار دریدنند…»
***
اینک
وجدان یک جهان
چون تیغهٌ برندهٌ مرگیست در کمین
گرگان
تا چند،
میتوانند…
* **
در اوج برج میهن مجروح
آن خون زنده و بیدار، پرنبض میتپد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر