محمد علی توحیدی
مجری: مراسم سال مرگ خمینی و سخنان خامنهای در این مراسم، جای ویژهیی در چالشهای درونی رژیم دارد. آیا مراسم امسال سالمرگ خمینی، پیام خاصی دارد؟
محمدعلی توحیدی: با اشاره به همین نکتهیی که شما گفتید، بعد از انتخابات اسفندماه و تشکیل دو مجلس جدید رژیم، مراسم امسال سالمرگ خمینی، سه پیام مشخص داشت که بهطور عام عطف به موضوع ولایتفقیه میشود. موضوعی که در واقع تئوری بنیادین موجودیت این رژیم است.
پیام اول، عطف به فرسایش و بیاعتباری باز هم بیشتر ولیفقیه کنونی دستگاه، یعنی شخص خامنهای است. منظورم از این بیاعتباری، عطف به درون نظام است؛ ـ چون در بیرون که از اول هم هیچ اعتباری نداشت و یک آخوند درجه 3 بیشتر نبود.
پیام دومی که مراسم امسال داشت، لجنمال شدن شخص خمینی و میراث او بود. با سندهایی هم که منتشر شد، بیشتر از این بارز شد.
سومین پیام مشخص مراسم سالمرگ خمینی که در درون رژیم به چشم میخورد، فرسایش و بیاعتباری کلیت تئوری و نظریة ولایتفقیه است؛ نظریهای که خمینی برای سرهم کردن این دستگاه استبداد دینی، بدعتگذار و واضعش بوده است.
این سه پیام امسال، متفاوت از سالهای قبل وجود داشت؛ بهخصوص عطف به انتخابات و مجالسی که تشکیل شد.
مجری: چطور شما از بیاعتباری و فرسایش موقعیت خامنهای صحبت میکنید، در حالی که همین روزها شاهد بودیم که جنتی را سر مجلس خبرگان گمارد و در مجلس آخوندی هم، لاریجانی مورد طبع خامنهای است؟
محمدعلی توحیدی: اتفاقاً باید روی همین انگشت گذاشت؛ چون خامنهای کاملاً درصدد بهرهبرداری از همین دو اقدام مشخص، هم در خبرگان و هم در مجلس رژیم بود. میخواست به نوعی خودش را بالا بکشد. یعنی با اقدام انقباضی شدیدی که مخصوصاً در خبرگان کرد و جنتی را بر خلاف آن تعادل موجود در نمایش انتخابات، از قعر لیست آورد و در رأس خبرگان گذاشت؛ اقدامی که آخوندهای باند خامنهای روی آن سرمایهگذاری کرده بودند و مدعی بودند که همه توهمات را با این کار داغون کردیم و جنتی را رئیس خبرگان کردیم!
خامنهای میخواست با این کنش انقباضی، به نوعی بگوید که شکافها بسته شده است. یعنی از همان چیزی که شما الآن به آن استناد کردید، بهرهبرداری کند. ولی نتیجه آنچه که در مراسم گذشت، بهاجبار رشتههایی را که او تابیده بود، پنبه کرد.
صورت مسأله حرفهای خامنهای عبارت بود از تصفیه حساب با دولت روحانی و با حسن خمینی، و در اساس با رفسنجانی. یعنی هر دو موضوعی که در این دو مجلس مطرح بوده است. در مجلس رژیم، داستان بر سر دولت روحانی بوده که بالاخره بالانس چه میشود؟ در خبرگان هم بر سر موقعیت رفسنجانی و اینکه تعادل با خامنهای بر سر چه چیزی است؟ و همینطور با حسن خمینی که خیلی به پای خامنهای پیچید.
در این سخنرانی و آنچه که در این مراسم گذشت، هرچه رشته بود، باز و پنبه شد؛ چون تضاد خامنهای و بحران رژیم، عطف به هر دو موضوع، بالا گرفت. حتی دیدیم که روزهای بعد، حسن خمینی به وزارتخارجه رفت، با ظریف صحبت کرد، از کارهای آنها استقبال نمود و از عراقچی هم دفاع کرد. درست همان چیزهایی که در مذاکرات اتمی، مورد دعوای خامنهای است. یعنی حسن خمینی رفت جای خودش را کاملاً در اردوی مخالف خامنهای برجسته کرد. از آن طرف هم دیدیم که چه غوغایی در مجلس، بر سر دولت روحانی بلند شد. سخنرانی خامنهای نشان داد که هیچ تضادی حل نشده است. یعنی این اقدام انقباضی فرمل (فرموله شده)، تضادی را از خامنهای حل نکرد.
مجری: اسناد لجنمال شدن خمینی و میراثش ـ که شاید بر اثر اسنادی باشد که تازگی منتشر شده است ـ بهطور واقعی چقدر اهمیت دارد؟ بهخصوص که خامنهای و مرکز انتشار آثار خمینی، تکذیب کردند.
محمدعلی توحیدی: فرسایش و لجنمال شدن خمینی، فقط عطف به این اسناد نیست. اسناد، عبارتند از دو نامه از خمینی؛ یکی به جان اف کندی ـ رئیسجمهور اسبق آمریکا ـ در جریان مخالفتهای خمینی با اصلاحات ارضی و ماجرای بازداشت شدنش در تهران که به سفارت آمریکا و رئیسجمهور پیغام فرستاده بود که ما با منافع شما کاری نداریم. یک سند مشابه دیگر هم بود که در زمان انقلاب، به کارتر داده بود.
افشای این اسناد بسیار مهم بود. چیزی که از قضا اهمیت ندارد ـ و نباید به آنها اعتنا کرد ـ تکذیبهای خامنهای و دستگاه انتشار آثار خمینی است. اینها خیلی حرفهای بیمایهای زدند؛ مخصوصاً خود خامنهای.
این اسناد از این بابت اهمیت دارد ـ اگر چه همه موضوع این نیست ـ که باز در درون رژیم راه میبرد. باز تأکید دارم در درون رژیم؛ چرا که این تحولات، عطف به ولایتفقیه است؛ چون خود نظریه، نظریهای بیاعتبار بوده و در ایران هم ـ بهخصوص مجاهدین ـ آن را افشا کردند و در همان فاز سیاسی زیرآب آن را زدند. بنابراین تأکید دارم که عطف به درون دستگاه است. کما اینکه الآن حملات بسیار زیادی علیه رفسنجانی میکنند که «تو چرا میخواهی شعار مرگ بر آمریکا را برداری؟» حالا واقعیت این است که شخص خامنهای، پایهگذار مذاکرات بوده است!
پس، صورت مسأله دعواها، به دعواهای درون رژیم برمیگردد که تناقض آن هم به بدترین صورت، در این مراسم بیرون زد. خامنهای از روی ناگزیری، روحانی، رفسنجانی و حسن خمینی را همراه با جنتی، کنار خودش میگذارد و از طرفی هم طراحی میکند که لباس شخصیهایش بیایند آنجا و علیه اینها تظاهرات کنند و شعار بدهند.
مجری: تصفیه حساب خامنهای با روحانی، بسیار مشخص و قابل فهم است؛ اما چرا همین کار را در همین مراسم با حسن خمینی میکند؟
محمدعلی توحیدی: پاسخ در یک کلام این است: «ناگزیری!» دلیل آن هم: آویختن خامنهای به همین چماقداریها، فالانژبازیها و به اقدامات بهشدت انقباضی و بهاصطلاح تهاجمی، ولی در عینحال توخالی، شکننده و فضاحتبار؛ از جمله در همین مراسم علیه حسن خمینی.
دلیل آن این است که حسن خمینی توسط رفسنجانی، بهعنوان «عـلّامه» و شبه خمینی و اشبه (شبیهترین) به خمینی، مطرح شد. رفسنجانی اصرار زیادی داشت که باید وارد خبرگان بشود. بعد که صلاحیت او به دستور خامنهای رد شد، میگفت «شما به چه حقی رد میکنید؟ مگر شما صلاحیتتان را از کجا آوردهاید؟» بنابراین، حسن خمینی ـ و طبعاً میراث و بیت خمینی ـ را به این ترتیب در مقابل خامنهای که وضعیت بسیار بیاعتبار و شکنندهای در داخل رژیم دارد، گذاشت.
اگر چه خامنهای قدرت را قبضه کرده و در دست دارد، ولی از این نظر، خودش را ناگزیر میبیند که حسن خمینی را به هر شکلی که شده، بکوبد و این جنگ را ادامه دهد. حاضر نیست از این دست بردارد. در نتیجه، به کاری دست میزند که هر کس نگاه کند، تعجب میکند. سؤال این است که: این چه فضاحتی است که خامنهای در این مراسم، به آن دست میزند؟ این، ناگزیر بودن و محدود بودن دایره انتخابهایش در این مسیر را نشان میدهد. عملکرد خامنهای، عملکرد یک سرباند شده است، نه ولیفقیه دستگاه. در این مراسم، خامنهای دارد بهعنوان یک سرچماقدار و سرباند فالانژها کار میکند و نه بهعنوان ولیفقیه که اتوریتة کامل دارد و کل دستگاه در اختیارش است. او در وضعیت بسیار شکنندهای است و ناگزیر به توسل جستن به این روشها است. میخواهد اینطوری خودش را حفظ کند.
مجری: در شروع صحبتهایتان، روی شکست نظریة ولایتفقیه و بحران آن دست گذاشتید. منظورتان از این بحران چیست؟
محمدعلی توحیدی: الآن در داخل رژیم، خیلی از آخوندهای بهاصطلاح کلهگنده دستگاه، مستمر میگویند که ولایتفقیه زیر سؤال است. حتی خیلیها میگویند که در حوزهها، دارد سکولاریسم راه میافتد! همین دو سه روز قبل، آخوندی گفته بود «وقتی که پایه ولایتفقیه را میزنند، دیگر چه اعتباری برای ولیفقیه زمان باقی میماند؟»
بنابراین غیر از شخص خامنهای و بیاعتباری موقعیتی که دارد، کل این نظریه هم در «درون دستگاه» دچار بحران و مشکل شده است. در میان همه مواردی که درباره رژیم گفته میشود ـ در همین برنامههای مربوط به سالمرگ خمینی دجّال ـ حرفهای محسن رضایی (سرکرده قبلی سپاه و دبیر مصلحت نظام) بسیار جالب بود. بهصراحت میگفت که در درون دستگاه، کل نظریة ولایتفقیه دچار تردید است.
مجری: در موضوع ولایتفقیه، نگرانی پاسدار محسن رضایی یا بقیه سران رژیم، برای چیست؟ چرا اینقدر به آن دامن میزنند؟
محمدعلی توحیدی: برای اینکه اینها میدانند که موضوع، به موجودیت کل دستگاه برمیگردد. از قضا برخلاف ظاهر بعضی از حرفهایشان که باندهای مخالف دستگاه را به مخالفت کردن یا مشکل ایجاد کردن برای ولایتفقیه متهم میکنند، صورت مسأله این نیست.
هر که در داخل رژیم است، از رفسنجانی که نگهبان این محور است و الآن جلو خامنهای صف بسته، یا موسوی و کروبی، همگی حرفشان ا ین است که برگردیم به عصر طلایی امام و به ولایتفقیه و به خمینی. همهشان در ولایتفقیه مشکلی ندارند و اساس موجودیتشان را در گرو آن میبینند.
اینها از دشمن ولایتفقیه میترسند. از نیرویی که «مرگ بر اصل ولایتفقیه» میگوید، میترسند. از دشمن میترسند که این کارها را میکنند.
مجری: اتفاقاً محسن رضایی هم در همین صحبتهایش، درباره ترس رژیم از مجاهدین، اشاراتی داشت. قسمتی از حرفهای پاسدار رضایی را در همین رابطه میشنویم.
تلویزیون رژیم، پاسدار محسن رضایی: «تقریباً دو سه روزی بود که امام در بستر بیماری افتاده بودند. من چون نگران بودم که در این شرایط، منافقین بخواهند سوءاستفاده کنند و کاری مثل مرصاد در کرمانشاه انجام دهند، خودم را سریع به کرمانشاه رساندم. پیشبینی میکردم که اگر خدای نکرده اتفاقی برای امام بیفتد، ممکن است آنها از این موقعیت سوءاستفاده کنند و بریزند و وارد ایران بشوند. لذا سریع به کرمانشاه رفتم و به سپاه آمادهباش دادم و تیپ و لشکرها را سر مرز بردم که به من اطلاع دادند حضرت امام از دنیا رفتند. »
مجری: آقای توحیدی! آیا این حساسیتها و نگرانیها درباره ولایتفقیه، به مسأله مرگ خامنهای برنمیگردد؟
محمدعلی توحیدی: این مسأله خیلی مطرح است. بسیاری هم میگویند که علائم بیماری خامنهای جدی است ـ و خودش هم اشاره کرد ـ . رفسنجانی هم گفت که «ما کمیته ویژهیی تشکیل دادهایم که در صورت مرگ ولیفقیه یا ساقط شدنش از کار، بهلحاظ قانونی بتوانیم سریع تصمیم بگیریم» . این بحث مطرح است.
نگرانیها فقط به مرگ احتمالی خامنهای برنمیگردد. خامنهای زنده یا مرده، این وضعیت شکننده شخص ولایتفقیه و شکافهایی که در داخل رژیم و بحرانی که از پایین است، وضعیت را برای رژیم بحرانیتر میکند.
بحران انقلابی در جامعه وجود دارد؛ بهخاطر شدت فشاری که وجود دارد، بهخاطر شدت نارضایتی از این دستگاه. در این شرایط، این بحران در پایین و این شکنندگی و شقه و شکاف در بالا، در هر لحظه میتواند خطر دشمن اصلی را، خطر آن شعار «مرگ بر اصل ولایتفقیه» و نیرویی که پیگیر این شعار بوده را برایشان بارز کند. حالا خامنهای مرده یا زنده، تفاوتی نمیکند؛ اگر چه مرگش هم حادثه بزرگی برای رژیم است.
محمدعلی توحیدی: با اشاره به همین نکتهیی که شما گفتید، بعد از انتخابات اسفندماه و تشکیل دو مجلس جدید رژیم، مراسم امسال سالمرگ خمینی، سه پیام مشخص داشت که بهطور عام عطف به موضوع ولایتفقیه میشود. موضوعی که در واقع تئوری بنیادین موجودیت این رژیم است.
پیام اول، عطف به فرسایش و بیاعتباری باز هم بیشتر ولیفقیه کنونی دستگاه، یعنی شخص خامنهای است. منظورم از این بیاعتباری، عطف به درون نظام است؛ ـ چون در بیرون که از اول هم هیچ اعتباری نداشت و یک آخوند درجه 3 بیشتر نبود.
پیام دومی که مراسم امسال داشت، لجنمال شدن شخص خمینی و میراث او بود. با سندهایی هم که منتشر شد، بیشتر از این بارز شد.
سومین پیام مشخص مراسم سالمرگ خمینی که در درون رژیم به چشم میخورد، فرسایش و بیاعتباری کلیت تئوری و نظریة ولایتفقیه است؛ نظریهای که خمینی برای سرهم کردن این دستگاه استبداد دینی، بدعتگذار و واضعش بوده است.
این سه پیام امسال، متفاوت از سالهای قبل وجود داشت؛ بهخصوص عطف به انتخابات و مجالسی که تشکیل شد.
مجری: چطور شما از بیاعتباری و فرسایش موقعیت خامنهای صحبت میکنید، در حالی که همین روزها شاهد بودیم که جنتی را سر مجلس خبرگان گمارد و در مجلس آخوندی هم، لاریجانی مورد طبع خامنهای است؟
محمدعلی توحیدی: اتفاقاً باید روی همین انگشت گذاشت؛ چون خامنهای کاملاً درصدد بهرهبرداری از همین دو اقدام مشخص، هم در خبرگان و هم در مجلس رژیم بود. میخواست به نوعی خودش را بالا بکشد. یعنی با اقدام انقباضی شدیدی که مخصوصاً در خبرگان کرد و جنتی را بر خلاف آن تعادل موجود در نمایش انتخابات، از قعر لیست آورد و در رأس خبرگان گذاشت؛ اقدامی که آخوندهای باند خامنهای روی آن سرمایهگذاری کرده بودند و مدعی بودند که همه توهمات را با این کار داغون کردیم و جنتی را رئیس خبرگان کردیم!
خامنهای میخواست با این کنش انقباضی، به نوعی بگوید که شکافها بسته شده است. یعنی از همان چیزی که شما الآن به آن استناد کردید، بهرهبرداری کند. ولی نتیجه آنچه که در مراسم گذشت، بهاجبار رشتههایی را که او تابیده بود، پنبه کرد.
صورت مسأله حرفهای خامنهای عبارت بود از تصفیه حساب با دولت روحانی و با حسن خمینی، و در اساس با رفسنجانی. یعنی هر دو موضوعی که در این دو مجلس مطرح بوده است. در مجلس رژیم، داستان بر سر دولت روحانی بوده که بالاخره بالانس چه میشود؟ در خبرگان هم بر سر موقعیت رفسنجانی و اینکه تعادل با خامنهای بر سر چه چیزی است؟ و همینطور با حسن خمینی که خیلی به پای خامنهای پیچید.
در این سخنرانی و آنچه که در این مراسم گذشت، هرچه رشته بود، باز و پنبه شد؛ چون تضاد خامنهای و بحران رژیم، عطف به هر دو موضوع، بالا گرفت. حتی دیدیم که روزهای بعد، حسن خمینی به وزارتخارجه رفت، با ظریف صحبت کرد، از کارهای آنها استقبال نمود و از عراقچی هم دفاع کرد. درست همان چیزهایی که در مذاکرات اتمی، مورد دعوای خامنهای است. یعنی حسن خمینی رفت جای خودش را کاملاً در اردوی مخالف خامنهای برجسته کرد. از آن طرف هم دیدیم که چه غوغایی در مجلس، بر سر دولت روحانی بلند شد. سخنرانی خامنهای نشان داد که هیچ تضادی حل نشده است. یعنی این اقدام انقباضی فرمل (فرموله شده)، تضادی را از خامنهای حل نکرد.
مجری: اسناد لجنمال شدن خمینی و میراثش ـ که شاید بر اثر اسنادی باشد که تازگی منتشر شده است ـ بهطور واقعی چقدر اهمیت دارد؟ بهخصوص که خامنهای و مرکز انتشار آثار خمینی، تکذیب کردند.
محمدعلی توحیدی: فرسایش و لجنمال شدن خمینی، فقط عطف به این اسناد نیست. اسناد، عبارتند از دو نامه از خمینی؛ یکی به جان اف کندی ـ رئیسجمهور اسبق آمریکا ـ در جریان مخالفتهای خمینی با اصلاحات ارضی و ماجرای بازداشت شدنش در تهران که به سفارت آمریکا و رئیسجمهور پیغام فرستاده بود که ما با منافع شما کاری نداریم. یک سند مشابه دیگر هم بود که در زمان انقلاب، به کارتر داده بود.
افشای این اسناد بسیار مهم بود. چیزی که از قضا اهمیت ندارد ـ و نباید به آنها اعتنا کرد ـ تکذیبهای خامنهای و دستگاه انتشار آثار خمینی است. اینها خیلی حرفهای بیمایهای زدند؛ مخصوصاً خود خامنهای.
این اسناد از این بابت اهمیت دارد ـ اگر چه همه موضوع این نیست ـ که باز در درون رژیم راه میبرد. باز تأکید دارم در درون رژیم؛ چرا که این تحولات، عطف به ولایتفقیه است؛ چون خود نظریه، نظریهای بیاعتبار بوده و در ایران هم ـ بهخصوص مجاهدین ـ آن را افشا کردند و در همان فاز سیاسی زیرآب آن را زدند. بنابراین تأکید دارم که عطف به درون دستگاه است. کما اینکه الآن حملات بسیار زیادی علیه رفسنجانی میکنند که «تو چرا میخواهی شعار مرگ بر آمریکا را برداری؟» حالا واقعیت این است که شخص خامنهای، پایهگذار مذاکرات بوده است!
پس، صورت مسأله دعواها، به دعواهای درون رژیم برمیگردد که تناقض آن هم به بدترین صورت، در این مراسم بیرون زد. خامنهای از روی ناگزیری، روحانی، رفسنجانی و حسن خمینی را همراه با جنتی، کنار خودش میگذارد و از طرفی هم طراحی میکند که لباس شخصیهایش بیایند آنجا و علیه اینها تظاهرات کنند و شعار بدهند.
مجری: تصفیه حساب خامنهای با روحانی، بسیار مشخص و قابل فهم است؛ اما چرا همین کار را در همین مراسم با حسن خمینی میکند؟
محمدعلی توحیدی: پاسخ در یک کلام این است: «ناگزیری!» دلیل آن هم: آویختن خامنهای به همین چماقداریها، فالانژبازیها و به اقدامات بهشدت انقباضی و بهاصطلاح تهاجمی، ولی در عینحال توخالی، شکننده و فضاحتبار؛ از جمله در همین مراسم علیه حسن خمینی.
دلیل آن این است که حسن خمینی توسط رفسنجانی، بهعنوان «عـلّامه» و شبه خمینی و اشبه (شبیهترین) به خمینی، مطرح شد. رفسنجانی اصرار زیادی داشت که باید وارد خبرگان بشود. بعد که صلاحیت او به دستور خامنهای رد شد، میگفت «شما به چه حقی رد میکنید؟ مگر شما صلاحیتتان را از کجا آوردهاید؟» بنابراین، حسن خمینی ـ و طبعاً میراث و بیت خمینی ـ را به این ترتیب در مقابل خامنهای که وضعیت بسیار بیاعتبار و شکنندهای در داخل رژیم دارد، گذاشت.
اگر چه خامنهای قدرت را قبضه کرده و در دست دارد، ولی از این نظر، خودش را ناگزیر میبیند که حسن خمینی را به هر شکلی که شده، بکوبد و این جنگ را ادامه دهد. حاضر نیست از این دست بردارد. در نتیجه، به کاری دست میزند که هر کس نگاه کند، تعجب میکند. سؤال این است که: این چه فضاحتی است که خامنهای در این مراسم، به آن دست میزند؟ این، ناگزیر بودن و محدود بودن دایره انتخابهایش در این مسیر را نشان میدهد. عملکرد خامنهای، عملکرد یک سرباند شده است، نه ولیفقیه دستگاه. در این مراسم، خامنهای دارد بهعنوان یک سرچماقدار و سرباند فالانژها کار میکند و نه بهعنوان ولیفقیه که اتوریتة کامل دارد و کل دستگاه در اختیارش است. او در وضعیت بسیار شکنندهای است و ناگزیر به توسل جستن به این روشها است. میخواهد اینطوری خودش را حفظ کند.
مجری: در شروع صحبتهایتان، روی شکست نظریة ولایتفقیه و بحران آن دست گذاشتید. منظورتان از این بحران چیست؟
محمدعلی توحیدی: الآن در داخل رژیم، خیلی از آخوندهای بهاصطلاح کلهگنده دستگاه، مستمر میگویند که ولایتفقیه زیر سؤال است. حتی خیلیها میگویند که در حوزهها، دارد سکولاریسم راه میافتد! همین دو سه روز قبل، آخوندی گفته بود «وقتی که پایه ولایتفقیه را میزنند، دیگر چه اعتباری برای ولیفقیه زمان باقی میماند؟»
بنابراین غیر از شخص خامنهای و بیاعتباری موقعیتی که دارد، کل این نظریه هم در «درون دستگاه» دچار بحران و مشکل شده است. در میان همه مواردی که درباره رژیم گفته میشود ـ در همین برنامههای مربوط به سالمرگ خمینی دجّال ـ حرفهای محسن رضایی (سرکرده قبلی سپاه و دبیر مصلحت نظام) بسیار جالب بود. بهصراحت میگفت که در درون دستگاه، کل نظریة ولایتفقیه دچار تردید است.
مجری: در موضوع ولایتفقیه، نگرانی پاسدار محسن رضایی یا بقیه سران رژیم، برای چیست؟ چرا اینقدر به آن دامن میزنند؟
محمدعلی توحیدی: برای اینکه اینها میدانند که موضوع، به موجودیت کل دستگاه برمیگردد. از قضا برخلاف ظاهر بعضی از حرفهایشان که باندهای مخالف دستگاه را به مخالفت کردن یا مشکل ایجاد کردن برای ولایتفقیه متهم میکنند، صورت مسأله این نیست.
هر که در داخل رژیم است، از رفسنجانی که نگهبان این محور است و الآن جلو خامنهای صف بسته، یا موسوی و کروبی، همگی حرفشان ا ین است که برگردیم به عصر طلایی امام و به ولایتفقیه و به خمینی. همهشان در ولایتفقیه مشکلی ندارند و اساس موجودیتشان را در گرو آن میبینند.
اینها از دشمن ولایتفقیه میترسند. از نیرویی که «مرگ بر اصل ولایتفقیه» میگوید، میترسند. از دشمن میترسند که این کارها را میکنند.
مجری: اتفاقاً محسن رضایی هم در همین صحبتهایش، درباره ترس رژیم از مجاهدین، اشاراتی داشت. قسمتی از حرفهای پاسدار رضایی را در همین رابطه میشنویم.
تلویزیون رژیم، پاسدار محسن رضایی: «تقریباً دو سه روزی بود که امام در بستر بیماری افتاده بودند. من چون نگران بودم که در این شرایط، منافقین بخواهند سوءاستفاده کنند و کاری مثل مرصاد در کرمانشاه انجام دهند، خودم را سریع به کرمانشاه رساندم. پیشبینی میکردم که اگر خدای نکرده اتفاقی برای امام بیفتد، ممکن است آنها از این موقعیت سوءاستفاده کنند و بریزند و وارد ایران بشوند. لذا سریع به کرمانشاه رفتم و به سپاه آمادهباش دادم و تیپ و لشکرها را سر مرز بردم که به من اطلاع دادند حضرت امام از دنیا رفتند. »
مجری: آقای توحیدی! آیا این حساسیتها و نگرانیها درباره ولایتفقیه، به مسأله مرگ خامنهای برنمیگردد؟
محمدعلی توحیدی: این مسأله خیلی مطرح است. بسیاری هم میگویند که علائم بیماری خامنهای جدی است ـ و خودش هم اشاره کرد ـ . رفسنجانی هم گفت که «ما کمیته ویژهیی تشکیل دادهایم که در صورت مرگ ولیفقیه یا ساقط شدنش از کار، بهلحاظ قانونی بتوانیم سریع تصمیم بگیریم» . این بحث مطرح است.
نگرانیها فقط به مرگ احتمالی خامنهای برنمیگردد. خامنهای زنده یا مرده، این وضعیت شکننده شخص ولایتفقیه و شکافهایی که در داخل رژیم و بحرانی که از پایین است، وضعیت را برای رژیم بحرانیتر میکند.
بحران انقلابی در جامعه وجود دارد؛ بهخاطر شدت فشاری که وجود دارد، بهخاطر شدت نارضایتی از این دستگاه. در این شرایط، این بحران در پایین و این شکنندگی و شقه و شکاف در بالا، در هر لحظه میتواند خطر دشمن اصلی را، خطر آن شعار «مرگ بر اصل ولایتفقیه» و نیرویی که پیگیر این شعار بوده را برایشان بارز کند. حالا خامنهای مرده یا زنده، تفاوتی نمیکند؛ اگر چه مرگش هم حادثه بزرگی برای رژیم است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر