جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۵ فروردین ۱۵, یکشنبه

گرامیداشت مادر مجاهد عفت شاه آبادی (مادر احمدی) با حضور خانم مریم رجوی رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت


گرامیداشت مادر مجاهد عفت شاه آبادی (مادر احمدی)

گرامیداشت مادر مجاهد عفت شاه آبادی (مادر احمدی)


محمود احمدی:
به نام خدا، در آغاز خواستم تسلیت بگویم درگذشت مادر مجاهد احمدی را خدمت خواهر مریم و برادر مسعود و خدمت همرزم گرامی و عزیزش، عزیز رضاییها، خدمت همه خواهران و برادران مجاهد که مادر خودش را مادر همه آنها می‌دانست را تسلیت می‌گویم خدمت همه مادران فداکار زندانیان سیاسی. برای من مادر احمدی به‌عنوان یک شخصیت سیاسی استواری بود که از کوچکی بر روی همه ما تأثیر داشت. آنچه تأثیر داشت استواری و استقامت و شخصیتش بود.
او در زمانی که در حقیقت در بیدادگاه رژیم در سال 50 شرکت کرد، یک گم شده خودش را در مبارزاتی که 30سال در آن شرکت داشت پیدا کرد. بعد از کودتای 28مرداد او که در جبهه یاوران مصدق در کنار پدرم و آقای طالقانی بود و از نزدیکترین دوستان و یاوران آقای طالقانی هم بودند یک نکته خیلی روی ذهنش تأثیر گذاشت و این آن بود که در میان همه بازماندگان مصدق چهره‌یی که باید بایستد و در مقابل دیکتاتوری مقاومت کند و راه او را ادامه بدهد این چهره را نیافت. در جریان دادگاه مادر چیزی را در مسعود و در کمیته مرکزی سازمان که آنجا دفاع می‌کردند دید که همان کمبودی بود که در جنبش نهضت ملی مصدق می‌دید. توی این دادگاه وقتی مرکزیت سازمان و به‌ویژه مسعود آن‌چنان مهاجم در برابر رژیم شاه را محاکمه می‌کردند و رئیس دادگاه جرأت نطق کشیدن نداشت به‌خصوص وقتی مسعود دفاعیاتش در دفاع از نهضت ملی دکتر مصدق و خیانت شاه و دست نشاندگی شاه بود، این جریان یک مرتبه مادر را به یک نقطه جدیدی رساند. به یک کشفی رساند. در چهره مسعود چیزی را که نبود دید. بعد از این‌که در آنتراکت پشت سرش نماز خواندند رفت سراغ مسعود گفت تو باید بمانی با التماس بهش گفت، مسعود اگر تو نباشی، پس حرف ما را کی بزنه. سخنگوی ما کی باشه. این نه تنها به‌اصطلاح یک درک و یک کشف و درک سیاسی بلکه تبدیل به یک باور به مجاهدین و به مسعود شد که مادر تا آخر عمرش بر همین اساس حرکت کرد. این داستان هم‌چنان ادامه داشت در سال 54 و وقتی احمد زیر شکنجه شهید شد مادر بعدها به من گفت من یک خاطره‌یی می‌خوام برات بگویم، گفتم بگو، گفت وقتی احمد زیر شکنجه شهید شد، خامنه‌ای آمد منزل ما. دو ماه خامنه‌ای در سال 54 زندان بود و در آن به‌اصطلاح زندان یک مدتی هم سلول احمد بود. گفت وقتی آمد خانه ما پیش من و پیش پدرت، رو کرد به ما و گفتش که ببینید ما در این مبارزه هیچ کاره‌ایم. ما کاری نکردیم. هر کاری کردند بچه‌های شما و مجاهدین بودند. اینها بودند که همه شکنجه‌ها و مقاومتها را تحمل کردند همچنین آن نکته‌یی که باید از مادر بگویم نکته مربوط به سال 64 است. در انقلاب ایدئولوژیک. مادر در خواهر مریم رجوی همان چهره‌یی را که در سال 50 در مسعود یافته بود، در خواهر مریم دید و من می‌گویم اگر این ایمان و این عشق وجود نداشت، به خدا هرگز نمی‌شد این همه مصیبت، فشار، سرسختی را تحمل کرد. که دادن فرزندان بخش کوچکی از آن هست و رنجی که آنها کشیدند اصلاً قابل مقایسه نیست با هیچ رنجی، به این جهت من از حالا می‌گویم و واقعاً باور دارم که مادر در قبل از شهادتش نتیجه همه فعالیتها و رنجهای خودش را اول در این دنیا دید. در وجود مادرانی که به‌صورت یک لشکر یک جریان طولانی در سراسر ایران هستند و از راه و آرمان آزادی و فرزندانشان دفاع می‌کنند مانند مادر ستار بهشتی، مادر ریحانه. خوب در وجود اینها آثار آن فعالیتهای خودشان را، رنج و شکنج خودشان را دیدن و رفتن و من می‌گویم یا ایتهاالنفس المطمئنه ارجعی الی ربک الی راضیه مرضیه فدخلی فی عبادی و دخلی جنتی. و به تو درود می‌فرستیم و تعهد می‌دهیم که راه تو و آرمانت را تا به آخر در وفای به مسعود و مریم ادامه دهیم، تا آزادی ادامه دهیم. مجاهد بمانیم و مجاهد بمیریم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر