لينك به منبع:


سنگ سنگ خاوران
هفتمین
شمارهی این منظومه پیش روی شماست. این منظومه با مطالعهی اخبار قتلعام
سی هزار زندانی سیاسی مجاهد در سال 67 نوشته شده. و در آن بعد از شرح
ماجراهای چگونگی غصب حاکمیت مردم توسط خمینی، به شرح زمینههای قتلعام و
سپس، پایداریهای زندانیان بر سر آرمانشان پرداخته میشود.
وفا به عهد کاوه نصاری
همچو ناصر ای بسا بیمارها
که کشیده شد به اوج دارها
همچو آن بیمار صرعی در حصار
که به وقت حمله میشد بیقرار
کاوهای بود و نصاری کنیهاش
از شکنجه ناتوان شد بنیهاش
لرز میافتاد هردم در تناش
میشد از خون سرخگون پیراهنش
سر به دیوار و زمین میزد شدید
رحم بر این حال میکرد آن که دید
زین همه آسیبها آن دردمند
دائماً در رنج در سلول و بند
که کشیده شد به اوج دارها
همچو آن بیمار صرعی در حصار
که به وقت حمله میشد بیقرار
کاوهای بود و نصاری کنیهاش
از شکنجه ناتوان شد بنیهاش
لرز میافتاد هردم در تناش
میشد از خون سرخگون پیراهنش
سر به دیوار و زمین میزد شدید
رحم بر این حال میکرد آن که دید
زین همه آسیبها آن دردمند
دائماً در رنج در سلول و بند
آمده دوران زندانش به سر
او ز حکمش ماندهای بس بیشتر
با همین حال نزار از دار شیخ
کرد آویزش دد خونخوار شیخ
زان که بر عهد و طریق خویش ماند
بر سر پیمان سرخش جان فشاند
او ز حکمش ماندهای بس بیشتر
با همین حال نزار از دار شیخ
کرد آویزش دد خونخوار شیخ
زان که بر عهد و طریق خویش ماند
بر سر پیمان سرخش جان فشاند
اناالحق گویی زنان
با پای فلج! بر سر دار! این چه حدیث است؟
این کار ز ابلیس و یا شیخ خبیث است؟
تهمینه فلج، طیبه معلول، به صد شور
بردار، انالحق بسرودند چو منصور
تاریخ، ورق خورده و زن گُرد زمان است
حلاج به صد جلوه به سیمای زنان است
بر دار کنون زهره و زهرا و رضیهست
معصومه و گیتی و ملوک است و رقیهست
این کار ز ابلیس و یا شیخ خبیث است؟
تهمینه فلج، طیبه معلول، به صد شور
بردار، انالحق بسرودند چو منصور
تاریخ، ورق خورده و زن گُرد زمان است
حلاج به صد جلوه به سیمای زنان است
بر دار کنون زهره و زهرا و رضیهست
معصومه و گیتی و ملوک است و رقیهست
حماسهی سکینه دلفی و اخدود اهواز
در محبس اهواز یک آخوند به فریاد
رو کرد به زندانی در بند و ندا داد:
«تصمیم بگیرید! که در سوی که؟ هستید!
در روح و روان پیرو و رهپوی که هستید
یک سو رجوی هست و دگر سوی خمینی ست
هر کس، بگزیند که دلش رهسپر کیست»
فریاد یکی دختر، در گوش رسیدش
«نفرین به خمینی و همه اهل پلیدش
هم زنده و جاوید بود شهرت مسعود
وان قدرت منفور خمینی همه نابود»
زآن نفس سًکینه، که بُدش نام، سکینه
لرزید تن هر دد و جلاد زکینه
آن قوم وحوش آمد و مضروب نمودش
آنسان که همه زخم شد از ضربه، وجودش
لیک از تب آن غرش او بند بتازید
بر جرأت این شیر زن از فخر بنازید
از جملهی آن سیصدوپنجاه اسیران
جز یک، همه بردار کشیدند شریران
لبخند به لب رفت سکینه بهسر دار
شادان، که سرودهست بهین گفته و گفتار
این است بهای کلمه، تا که بدانی
در محبس خونخواره به خون تشنهی جانی
بنگر که کنون واژهی حق از چه دهان است
ممنوعترین واژه که منکوب زمان است
ممنوعترین واژه به لب راند سکینه
بر گردن خود خواست ز دد، حلقة کینه
در پیش ستمگر سخن حق به چه معنیست؟
تعریف چنین کار تو دانی سخن کیست؟
از قول محمد بود این نادره گفتار:
«در پیش امامی که بود جائر و بدکار،
راندن سخن حق به لب، این اوج جهاد است
این کار بهین رزم و همان قلهی داد است»
گر اهل جهادی تو ببین افضل آن را
بنگر تو دلیری چنین شیرزنان را
در یاد بیاور تو زن قصهی اخدود
وان شور وفا بر سر آن درة اخدود
اینک تو در اهوازی و اخدود زمانه
در حجرهی زندان بکشیدهست زبانه
قرآن بگشا، آیه بخوان، شاهد و مشهود
شاهد چه کسی بوده و مشهود چه کس بود
جزاین نبد آن کار که آن سرخترین نام
حق بود و میگشت ز لبهای حق اعلام
وانان که بگفتند حق و دار گزیدند
آن نام گزیدند و در آتش بپریدند
رو کرد به زندانی در بند و ندا داد:
«تصمیم بگیرید! که در سوی که؟ هستید!
در روح و روان پیرو و رهپوی که هستید
یک سو رجوی هست و دگر سوی خمینی ست
هر کس، بگزیند که دلش رهسپر کیست»
فریاد یکی دختر، در گوش رسیدش
«نفرین به خمینی و همه اهل پلیدش
هم زنده و جاوید بود شهرت مسعود
وان قدرت منفور خمینی همه نابود»
زآن نفس سًکینه، که بُدش نام، سکینه
لرزید تن هر دد و جلاد زکینه
آن قوم وحوش آمد و مضروب نمودش
آنسان که همه زخم شد از ضربه، وجودش
لیک از تب آن غرش او بند بتازید
بر جرأت این شیر زن از فخر بنازید
از جملهی آن سیصدوپنجاه اسیران
جز یک، همه بردار کشیدند شریران
لبخند به لب رفت سکینه بهسر دار
شادان، که سرودهست بهین گفته و گفتار
این است بهای کلمه، تا که بدانی
در محبس خونخواره به خون تشنهی جانی
بنگر که کنون واژهی حق از چه دهان است
ممنوعترین واژه که منکوب زمان است
ممنوعترین واژه به لب راند سکینه
بر گردن خود خواست ز دد، حلقة کینه
در پیش ستمگر سخن حق به چه معنیست؟
تعریف چنین کار تو دانی سخن کیست؟
از قول محمد بود این نادره گفتار:
«در پیش امامی که بود جائر و بدکار،
راندن سخن حق به لب، این اوج جهاد است
این کار بهین رزم و همان قلهی داد است»
گر اهل جهادی تو ببین افضل آن را
بنگر تو دلیری چنین شیرزنان را
در یاد بیاور تو زن قصهی اخدود
وان شور وفا بر سر آن درة اخدود
اینک تو در اهوازی و اخدود زمانه
در حجرهی زندان بکشیدهست زبانه
قرآن بگشا، آیه بخوان، شاهد و مشهود
شاهد چه کسی بوده و مشهود چه کس بود
جزاین نبد آن کار که آن سرخترین نام
حق بود و میگشت ز لبهای حق اعلام
وانان که بگفتند حق و دار گزیدند
آن نام گزیدند و در آتش بپریدند
سرودخوانی محمود حسنی
محمود دلیر حسنی در شب اعدام
می خواند سرودی که «شهابیم در این شام
از یاد مبر شعلهی این سرکشی ما
در لحظهی اعدام نگر سرخوشی ما
شادیم که در شام وطن از تب غیرت
کوبیم تن خویش به تاریکی و ظلمت
ماییم به شبهای اوین شعلهی امید»
این فخر شهاب است که گفت از گل خورشید
می خواند سرودی که «شهابیم در این شام
از یاد مبر شعلهی این سرکشی ما
در لحظهی اعدام نگر سرخوشی ما
شادیم که در شام وطن از تب غیرت
کوبیم تن خویش به تاریکی و ظلمت
ماییم به شبهای اوین شعلهی امید»
این فخر شهاب است که گفت از گل خورشید
م. شوق
*** ادامه در بخش هشتم ***.
*** ادامه در بخش هشتم ***.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر