لينك به منبع:

هرگز نبوده سبز دمی فروَدینِ تو
باور نکرده ام که بهاری ست دین تو
همواره زشت بوده، عیان و نهانِ تو
هرگز نبوده صاف دلِ پُر ز کین تو
درهم تنیده ای به شرارت، تمام عمر
هرگز نبوده پاک زمان و زمین تو
با تیرگی عجینی و ژرفایِ ظلمتی
هرگز نرُسته نورِ صفا در جبین تو
دستت ز خون پُر و از چرک؛سینه ات
شهوت یسار پیکر و شنعَت یمینِ تو
اصلت دروغ باشد و فرعت فریبِ محض
اهریمن است در همه حالت،رهینِ تو
در باورت بغیر پلشتی مکان نکرد
نفرین به باور تو و اُف بر یقین تو
اصحابِ معرفت، به شتاب از نو در گریز
مشتی پلید و هرزه ی ناکِث، مُعینِ تو
جز ننگ جاودانه نصیبی نبرده اند
دلبسته های دیده ی کوتاه بین تو
با اینهمه،به آخر کارَت رسیده ای
صبح خجسته می دَمد اندر پسینِ تو
باور مکن که می رهی از دست مردمان
شور شهید و شعله ی او در کمین تو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر