خمینی دجال و «خال لب دوست»!
من بهخال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار ترا دیدم و بیمار شدم
در میخانه گشایید بهرویم شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
این دو بیت از نخستین غزلی است
که ده روز پس از مرگ خمینی دجال، پسرش احمد بهنام او در روزنامه اطلاعات
24خرداد68 منتشر کرد. این غزل فتح باب سیاستی بود که «بیت امام» برای
«تطهیر» چهره پلید و خونآلود خمینی در پیش گرفت. میداندار اصلی این سیاست،
احمد خمینی بود که می خواست با پوشاندن قبای عرفان بر قامت ناساز خمینی،
او را بهجَرگه عارفان کوچ دهد و در جایگاه بالابلند حافظ و مولوی بنشاند.
سه روز پس از انتشار این غزل،
آخوند انصاریکرمانی، از اعضای «دفتر امام»، در مصاحبه با رادیو رژیم گفت:
«امام اشعاری دارند که سعدی و حافظ و مولانا باید بیایند بهمسابقه اشعار
امام… دو ماه قبل از ارتحال، حضرت امام اشعار بلندی سرودند. ایشان قبل از
انقلاب یک دیوان 700 غزلی داشتند که آن را دیگران بردند؛ 700 غزل ناب در آن
دیوان امام بود».
تا آن تاریخ، در هیچ منبعی از
غزلسرایی خمینی سخنی بهمیان نیامده و تنها در زندگینامه اش ـ«بررسی و
تحلیلی از نهضت امام خمینی»ـ قصیده کممایه یی بهاو نسبت داده شده بود که
سبک بیانش با سبک بیان غزلهایی که خمینی پس از ارتحال سرود! بهکلی تفاوت
دارد. مطلع آن قصیده این بیت است:
«مژده، فروردین ز نو بنمود گیتی را مسخّر
جَیشش (=لشکرش) از مغرب زمین بگرفت تا مشرق، سراسر»
با اینکه خمینی تأکید کرده بود
که «نه در جوانی، که فصل شعر و شعور است، و نه در فصل پیری قدرت شعرگویی
نداشتم» (مصاحبه روزنامه اطلاعات 6خرداد 1369 با فاطمه طباطبایی، همسر
احمد خمینی)، باز «بیت امام» از اجرای این سیاست دست برنداشت و در پی
تبلیغات گسترده درباره «شعرهای عرفانی خمینی» و چاپ غزلهای متعدد به نام او
در روزنامهها، سرانجام اندکی پس از مرگش، مجموعه یی از غزلهای ادّعایی
را با عنوان «سبوی عشق» انتشار داد و سپس «باده عشق» را ـکه حاوی بخشی از
غزلیات» او و «نامه یی اخلاقی» از او به فاطمه طباطبایی بودـ در بهمن68
بهچاپ رساند. از این مجموعه«در 5نوبت چاپ, بالغ بر 600هزار نسخه منتشر
گردید» (رسالت 17شهریور72).
عروس خمینی در مقدمه کتاب،
درباره آغاز شعرسرایی خمینی نوشت: «زمانی که به اقتضای رشته تحصیلی، یکی از
متون فلسفی را میخواندم، بعضی عبارات دشوار و مبهم کتاب را در مواقع
مناسب با حضرت امام در میان میگذاشتم. این پرسش و پاسخ به جلسه درسی
20دقیقه یی تبدیل شد، تا یک روز صبح که برای شروع درس خدمت ایشان رسیدم
دریافتم که ایشان با یک رباعی به طنز هشدارم دادهاند:
«فاطی که فنون فلسفه میخواند/
از فلسفه فاء و لام و سین میداند
امّید من آن است که با نور خدا/
خود را ز حجاب فلسفه برهاند»
… امام بهای خواهشهای
ملتمسانه ام را هر اَز چندگاهی با غزلی یا نوشته یی میپرداختند… مجموعه
رباعیها را به همسرم، احمد، نشان دادم. او نیز با شوقی وافر مرا به پیگیری
امر واداشت. سپس دفتری خدمت امام بردم و از ایشان تقاضا کردم سروده ها و
اشارات عارفانه خود را در آن مرقوم دارند… اینک ثمره آن تلاشها، یعنی این
میراث گرانقدر، را در اختیار مؤسسه محترمی که آثار او را دنبال میکند
میگذارم تا به عاشقان امام هدیه کند».
این «مؤسسه محترم» ـ«مؤسسه
تنظیم و نشر آثار امام خمینی»ـ پس از فرمان او در 17شهریور67 برای گردآوری
آثارش زیرنظر احمد خمینی، به کار آغاز کرد و تاکنون بخشی از آثار و گفته
های زمان حیات او را، از جمله «شرح چهل حدیث»، «سرّالصّلوة»،
«آدابالصّلوة»، «کوثر»، «محضر نور»، «جهاد اکبر» و چند مجموعه از شعرهایی
را, که او پس از مرگش سرود! با عنوانهای «سبوی عشق»، «باده عشق»، «محرم
راز»، «دیوان امام» و… انتشار داده است.
با یک نگاه می توان فهمید که
چهره «امام راحل» در آثاری که پیش از مرگ نوشته و در مجموعه هایی که پس از
مرگ به نام او انتشار یافته، چقدر ناهمگون است و چگونه از «شرح چهل حدیث» و
«سرّالصلوه» به «باده عشق» و «سبوی عشق» نقل مکان کرده است.
با خواندن دو رباعی از آثار پس از مرگ «امام»! چهره «نورانی و عارفانه» او را بهتر خواهید شناخت:
«بهار شد در میخانه باز باید کرد/
به سوی قبله عاشق نماز باید کرد
غمی که در دلم از عشق گلعذاران بود/
دوا به جام میچارهساز باید کرد»
خم ابروی کجت قبله محراب من است/
تاب گیسوی تو خود راز تب و تاب من است
هر کسی از غم و شادیست نصیبی او را/
مایه عشرت من جام میناب من است
در نخستین سالگرد «ارتحال»
خمینی درباره «بُعد عارفانه» وجود او سخنهای بسیار گفته شد. خامنهای او را
«تجلّی کامل عرفان متعالی» نامید و گفت: «…ایشان عرفان قوی یی داشتند. در
عرفان بینظیر بودند و برخلاف آنچه مخالفین ایشان میخواستند چهره منفی
از ایشان تصویر کنند… سراپای امام محبت و عاطفه بود و عرفان در سراسر زندگی
امام وجود داشت» (کیهان هوایی، 13خرداد69).
در همین تاریخ، «مؤسسه محترم»
نیز «نامه عرفانی» خمینی را بهفاطمه طباطبایی با عنوان «ره عشق» منتشر کرد.
تعبیرهای شاعرانه، استعارهها، جمله بندیها و شیوه نگارش این نامه، با
سبک و سیاق بیان خمینی بهکلی متفاوت بود و نشان از سبک نگارش نوین او پس
از ارتحال داشت! با تعبیرهایی متفاوت و ناهمگون با تعبیرهای معمول او، از
جمله: «چشم دلها»، «افق ملکوت»، «سرچشمه جوشان وحی»، «جوانی، که بهارِ
یافتن است»، «فروغِ نظرکردن»، «دیدگان دل»، «پردههای نور» و…
ابتکار نوپدید خمینی پس از
«ارتحال»، وجود 44 منبع و توضیح در این نامه است، آن هم نه در یک متن
پژوهشی بلکه در یک نامه خصوصی. این سبک کار در نامه دیگری هم که خمینی پس
از مرگش به پسرش احمد نوشت، دیده میشود.
نوع نگارش و شیوه بیان شاعرانه
این دو نامه با شیوه نگارش پیام احمد خمینی به «امّت امام» ـکه در همین
تاریخ منتشر شدـ کاملاً همسان و همخوان است. در آن پیام نیز تعبیرهای
شاعرانه یی مانند «خورشید رهبری»، «آسمان جانهای حقیقتجو»، «خورشید وجود
مردان بزرگ، که مظهر حقیقت نابند» و… بسیار بهچشم میخورد و سرچشمه همه
این نوشته های خمینی را پس از ارتحال نشان میدهد.
از اینگونه نوشته ها پیش از
مرگ خمینی هم به نام او منتشر شده بودند، البته پس از نوشیدن زهر آتشبس و
فروغلتیدن در بستر احتضار. مثلاً پیامش به مناسبت «هفته دفاع مقدّس» در
اول مهر1367, با همین نگارش است:
«هفته جنگ امسال حال و هوای
دیگری دارد… خانواده شهدا، این مشعلداران راه اولیا، تا همیشه تاریخ،
افتخارِ روشنایی طُرق الیالله را به عهده گرفتهاند؛ مجروحین و معلولین,
خود, چراغ هدایتی شدهاند که در گوشه گوشه این مرز و بوم به دین باوران
راه رسیدن بهسعادت آخرت را نشان میدهند؛ راه رسیدن بهخدای کعبه را؛ اسرا
در چنگال دژخیمان، خود, سرود آزادیند؛ شهدا شمع محفل دوستانند… اینجا صحبت
عشق است و عشق، و قلم در ترسیمش بر خود میشکافد» (رسالت، 2مهر67).
این پیام چند سال بعد در رسالت
31شهریور71 نیز بدون ذکر تاریخ، به عینه تکرار شد. امّا، این بار در
کنار آن دستخط خمینی نیز بهچشم میخورد؛ کاری که در زمان حیات او انجامش
لزومی نداشت.
پس از مرگ خمینی در کنار
شعرها، نامهها و نوشته هایی که بهنام او منتشر شده، دستخطش هم دیده
میشود تا خواننده در انتساب آنها به او تردیدی به خود راه ندهد. تقلید خط
خمینی نیز از فرآورده های بنگاه احمد خمینی ـ«مؤسسه تنظیم و نشر آثار
امام خمینی»ـ و «بیت امام» است.
احمد خمینی، «بیت امام» و خامنه
ای و سایر بازماندگان خمینی در یکی دو سال پس از مرگش بسیار کوشیدند تا
از خمینی «تحریرالوسیله»، «مصباح الهدایه»، «ولایت فقیه»، «توضیح
المسائل»و… خمینِی «سبوی عشق»، «باده عشق»، «ره عشق» و… بسازند و او را که
قلبش جز از کینه، نفرت، قساوت، سختدلی و خونخواری نشان دیگری نداشت،
سرودخوانِ خال و لب لعل و چشم بیمار و جام می و میخانه و گیسوی یار
بنمایانند؛ چهره جدیدی هزاران فرسنگ دور از چهره اهریمنی و دژخیم خوی اصلی
او. آنها بسی کوشیدند تا با غازه (=سرخاب) و آبرنگ عشق و عاطفه و سرخی
باده و شراب ارغوانی و آفتاب روی یار، چهره سفّاک، خونریز و دهشت آور
خمینی، این بی رحمترین حیوان درّنده روزگار، را بیارایند، غافل از
اینکه «ننگ با رنگ پاک نمیشود».
این ناکامی در سخنان احمد
خمینی، معرکه گردان «بیت امام» و «مؤسسه محترم»، در دیدارش با اعضای
کمیسیون فرهنگ و ارشاد مجلس رژیم در فروردین73 به روشنی دیده میشود:
«…تبلیغات علیه امام چنان وسیع و حساب شده است که از امام یک تصویر زشت
در اذهان جهانیان القاکرده است».
این تصویر زشت، همان چهره واقعی خمینی است که ایران و ایرانی را در دوران حکومت ننگینش به آستانه ویرانی و نابودی کشانده است.
در سالهای اخیر، در سالروز
«ارتحال» خمینی دیگر از عرفان و غزلهای عارفانه او سخنی نمی رود و تنها در
برخی از روزنامه ها غزل یا غزلهایی به نام او، بدون دستخط معهود، چاپ
میشود. آن همه تبلیغات گسترده، حتی پیش از آن که بانی اش احمد خمینی به
گور برود، بی اثربودنش را کاملاً نشان داده بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر